kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۱۱۱۱
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۸
گفت‌وگوی کیهان با همسر شهید محسن خزائی

در بهشت منتظر شما می‌مانم


نگاهی به سلحشوری یک خبرنگار در دل حلب
مجتبی برزگر

 محسن خزائی، پانزدهم آذر سال 51 در خرم‌آباد به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۷۴ به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صداوسیما آغاز کرد. در سال ۱۳۸۳ مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد. خزائی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد. بیست و دوم فروردین‌ سال 92 بود که تروریست‌ها با کمین در جاده فرودگاه بین‌المللی دمشق و شلیک به خودروی خبرنگار شبکه خبر در سوریه، وی را از ناحیه شکم زخمی کردند و نهایتاً در بیست و دوم آبان‌ سال 95 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. به دنبال شهادت محسن خزائی، همه مسئولین و جامعه خبری در سوگ نشستند و البته افتخارکردند و سراسر وجودشان را غرور گرفت که چنین بزرگمردی در عرصه اطلاع‌رسانی قدم‌های بلندی را برداشته. در بیست و ششم اسفندماه سال 95 نیز از تندیس محسن خزائی در سه راه پاسداران شهر زاهدان رونمایی به عمل آمد.
این شهید را بیشتر بشناسیم
 محسن به گواه تاریخ...
اوج فعالیت این شهید زمانی بود که گروهک تکفیری جند الشیطان در جنوب شرق فعال شده بود و حتی  وی  یک‌بار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت. شهید محسن خزائی پس از فعالیت‌های تخصصی و حرفه‌ای خبر، برای ادامه خدمت در سال 88 به سوریه اعزام شد. شهید محسن خزائی ضمن خدمت در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در سوریه به عنوان خبرنگار با صدا وسیما و شبکه خبر نیز در این سال‌ها همکاری‌های گسترده‌ای داشته است. این شهید بزرگوار دارای سه فرزند (دو پسر و یک دختر) است و دختر کوچکش «زینب» سه ساله در حالی به دنیا آمد که پدرش در سوریه در خطوط مقدم مقابله با تکفیری‌ها به دفاع رسانه‌ای از حرم مشغول بود. نکته جالب آنکه این شهید بزرگوار عموماً بعد از گزارش‌های خبری خود در بین رزمندگان مقاومت، مداحی اهل بیت هم انجام می‌داد. در نهایت حین تهیه گزارش از منطقه عملیاتی حلب بر اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر، به آرزویش رسید و به جرگه شهیدان مدافع حرم پیوست.
افتخار به فدا شدن همسر
 در راه زینب(س)
مریم رخشانی، همسر شهید خزائی با بیان اینکه شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه می‌گفت برایم دعا کنید شهید شوم، اظهار داشت: شهادت افتخار است و چه افتخاری بالاتر از اینکه همسرم فدای حضرت زینب(س) شده است؟ محسن تمام تلاش خود را می‌کرد تا به هر صورتی شده کارش را درست انجام دهد. همیشه می‌گفت زندگی ما متعلق به اسلام است. باید تمام تلاشمان را به خاطر دین اسلام بکنیم. یادم نمی‌رود سال 90 برای سفر زیارتی راهی سوریه شد، پس از بازگشت به من گفت تمایل دارد در سوریه کار کند و در کنار حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) باشد. وقتی تمایل ایشان را دیدم مخالفتی نکردم.
وی در پاسخ به این سوال که چطور شد اجازه دادید محسن در این میدان حضور پیدا کند، افزود: چون با خدا معامله کرده بودیم لذا دلهره‌ای نداشتم و به خدا سپرده بودم. آخرین تماسی که با شهید خزائی داشتم را یادم نمی‌رود. روز جمعه تماس گرفت و گفت؛ «صداها را می‌شنوی؟ صدای توپ و تانک و اقتدار اسلام است؛ ببینید نیروهای ما چگونه دارند مبارزه می‌کنند!» خیلی شاد بود. گفت؛ «خواستم شما هم در شادی من سهیم باشید» گفتم مراقب خودت باش که خندید و گفت بادمجان بم آفت ندارد. برای درمان به مطب دکتر رفته بودم که یکی از دوستان تماس گرفت و بنده قادر به پاسخگویی نبودم. بعد از اینکه از مطب خارج شدم و با ایشان تماس گرفتم گفت اخبار را دیدید؟ که گفتم نه، بیرونم و تلویزیون در دسترسم نیست. گفت خبر شهادت محسن را گفته صحت دارد؟ سریع خود را به منزل رساندم و تماس گرفتم. اصلا باورم نمی‌شد! خوش به حالش که به درجه رفیع شهادت رسید. هر وقت تلفنی با هم صحبت می‌کردیم و می‌گفتم کی می‌آیی؟ دخترت خیلی دلتنگی می‌کنه! می‌گفت؛ «ان‌شاءالله خدا به شما توان بدهد. تو باشی و پشت این بچه‌ها رو داشته باشی و بچه‌هایم زینبی‌وار پرورش پیدا کنند من هم اسلام که پیروز شود برمی‌گردم.»
نام اهل‌بیت می‌آمد
اشک بی‌قرار از چشمانش می‌بارید
خانم درخشانی همسر شهید خبرنگار مدافع حرم محسن خزائی در ادامه خصوصیات این شهید بزرگوار، تصریح کرد: از خصوصیات بارز شهید محسن خزائی، حس مسئولیت‌پذیری ایشان در کار بود. همیشه سعی می‌کرد بهترین کار را ارائه بدهد. هرکاری را اراده می‌کرد با تلاش به آن می‌رسید؛ هر موقع نام اهل‌بیت می‌آمد اشک بی‌قرار از چشمانش می‌بارید. میل قلبی او شهادت بود و روح بلندش در این دنیا نمی‌گنجید. همیشه رضای خداوند را به عنوان اصل و محور اقدامات و کارهایش قرار می‌داد. ولایتمدار، بسیجی و حامی مردم ستمدیده بود. به همگان توصیه می‌کرد راهی که رضای خدا در آن باشد را طی کنند. این خصوصیات را سرلوحه کار خود قرار می‌داد که به عنوان‌های خوبی در عرصه خبرنگاری و اطلاع‌رسانی هم دست یافت.  
پیروی از رهبری
و رضایت خداوند را فراموش نکنید
وی افزود: همیشه می‌گفت با خدا معامله کنید که خداوند راه را هموار می‌کند. خبرنگاران مسئولیت‌های سنگینی برعهده دارند و واقعیت‌ها را به سمع و نظر افراد می‌رسانند. خبرنگاران در شناخت راه درست می‌توانند موفق شوند و پیروی از رهبری و رضایت خداوند را فراموش نکنند. رشادت‌ها و ایثار مدافع رزمندگان اسلام و کودکان مظلوم و مردم ستمدیده سوریه را به سمع و نظر مردم می‌رساند. علاوه بر گزارشگری، در امدادرسانی به این خانواده‌ها هم مشارکت می‌کرد. حتی زمانی که در زینبیه یک ماه تحت اسارت بودند، بدون هیچ ترسی خط محاصره را می‌شکستند و غذا و دارو را به مردم می‌رساندند. یکی دیگر از کارهای مهم این شهید، طراحی و تهیه بیرق برای حرم‌های حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) و نصب این بیرق‌ها در بالای حرم مطهر ایشان بود. به گفته وی بعد از 1400 سال این بیرق‌ها نصب شد. در این شرایط سخت، کلاس‌های آموزشی خبرنگاری در سوریه برگزار می‌کرد و علاقه‌مندان به خبرنگاری را نسبت به مهارت‌های خبرنگاری آگاه می‌نمود.
عشق به ولایت...
وی درباره عشق و علاقه شهید خزائی به ولایت نیز این‌گونه توضیح داد: شهید خزائی هرگاه اسم رهبر معظم انقلاب را می‌شنید اشک در چشمانش حلقه می‌زد. همسر شهیدم عاشقانه ولی امر مسلمین را دوست داشت و همیشه به ما توصیه می‌کرد تنها راه رستگاری، پیروی از راه ولایت است. در ضمن وی به شدت ما را به پاسداری از حریم ولایت توصیه می‌کرد. چون معتقد بود دشمنان این سرزمین هیچ‌گاه دست از رنجش و آزار ولایت برنخواهند داشت. جدا از داشته‌های معنوی شهید خزائی در موضوعات علمی نیز آگاهی لازم را داشت. برای همین هم عناوینی که وی در حوزه خبرنگاری و تولید برنامه به دست آورده بود بسیار است. اما موفقیت‌های وی باعث نشد که او پشت میز نشستن را انتخاب کند. برای همین بارها به سوریه و عراق رفت و با جانفشانی برای ولایت از وجودش مایه گذاشت و خوشبختانه خداوند در انتها پاداش وی را با نائل آمدن به درجه رفیع شهادت به او داد.
بهای زینبی شدن...
همسر شهید خزائی در پایان خاطرنشان کرد: گاهی به او معترض می‌شدم که الان باید برای خانواده‌اش وقت بگذارد. رسالت سنگینی را برعهده دارد و علی‌رغم علاقه به فرزندانش می‌گفت خودتان را جای خانواده‌های شهدا بگذارید و حتی زینب سه ساله‌ام را به حضرت رقیه تشبیه می‌کرد. می‌گفت؛ «بهای زینبی شدن همین سختی‌هاست؛ از شما می‌خواهم همچون گذشته که صبور بودید، الان هم محکم و صبور باشید و با صبرتان مرا یاری کنید. فرزندانم را حسینی و زینبی پرورش بدهید؛ شما مجاهدت بزرگ‌تری انجام می‌دهید و تربیت فرزندان بسیار ارزشمند است. اگر ماندم جبران می‌کنم و اگر رفتم به بهشت منتظر شما می‌مانم.»