خاطرات راویان پیشکسوت از اردوهای راهیان نور- بخش چهارم
صلیب را از گردنش درآورد و چفیه بر شانه گذاشت
داود موذنیان
آنچه میخوانید، ادامه خاطرات سردار محمدامین پوررکنی، از راویان پیشکسوت دفاع مقدس درباره راهیان نور است:
یک بار توفیق داشتم با کاروانی از دانشگاه علوم پزشکی سیستان و بلوچستان بریم منطقه سوسنگرد و دهلاویه و دشت چزابه. در چزابه وقتی ماجرا را شرح دادم و عملیات چزابه و اتفاقاتی که در آن سرزمین مقدس رخ داد را گفتم، بعد از صحبتم یک حال و هوای خاصی در کاروان پیش آمده بود، هرکه یک گوشهای رفته بود و در حال خودشان بودند برخی نماز میخواندند، برخی مشغول دعا بودند، بعضیها گریه میکردند و حال و هوای خاصی حاکم شده بود. من هم یک گوشهای نشسته بودم و نگاه به این جمعیت میکردم که چشمم خورد به یک جوان با پلاک و صلیبی که به گردن آویزان کرده بود. آمد سمت من و گفت اجازه میدهید یک سؤال بپرسم؟ گفتم بفرمایید. گفت: «من هرجا که رفتم و خواستم سمت خدا بیایم دوستانم میگفتند خدا قبولت نمیکند، و امروز که به چزابه آمدم احساس میکنم به آخر زندگی رسیدم و احساس کردم که باید برگردم. یک عمر نماز نخواندم، حالا اگر برگردم خدا من رو قبول میکند؟» من او را معرفیش کردم به روحانی کاروان و ایشان با او حرف زد و بعد این جوان صلیب را از گردنش درآورد و بجایش چفیه را روی شانه هاش گذاشت و شهادتین را در محضر این روحانی بزرگوار جاری کرد و از حاج آقا خواست که راه توبه و برگشت را به او نشان دهد. ما مسیحیانی داشتیم که آمدند و در شبهای خاطره (روز بحث روایتگری را دارند و هم شب بحث شبهای خاطره را برای کاروانها برگزار میکنیم و از ماندگارترین برنامههای راهیان نور طبق گفته خود زائرین است) تشرف پیدا کردند به اسلام.
قول یک مسیحی به شهدا
کاروانی از کرج داشتیم که ما رفتیم برای برگزاری شبهای خاطره. مسئول کاروان به ما گفت که در جمع ما تعدادی غیر مسلمان هستند. گفتیم ان شاالله شهدا عنایتی میکنند، و رفتیم برای خاطره گویی. وقتی خاطرهای را درباره شب وداع رزمندگان قبل از عملیات بازگو کردم،حال و هوای خاصی پیدا شد و در حالتگریه و آن حال معنویی که داشتند من مجلس را ترک کردم. یکی دو روز بعد مسئول آن کاروان را دیدم در قرارگاه راهیان نور، گفت: حاجی اتفاق عجیبی آن شب افتاد. گفتم چی شد؟ گفت یکی از آن خانمها که مسیحی بود بعد خاطرات شما و بعد اینکه رفتیم خرمشهر و شلمچه، ایشان درخواست کردند که میخواهم مسلمان بشوم و بعد ایشان را خدمت امام جمعه محترم خرمشهر بردند و آنجا اسلام آورد و اسم مطهره را برای خودش انتخاب کرده بود.
در شلمچه یک دانشجوی مسیحی تبریزی نامهای نوشته بود و گفته بود من مسیحی هستم، یعنی بودم. و امروز با دیدن این مناظر و این همه شهید ایمان آوردم. و به شهدا قول میدهم که تا آخر بر ایمانم ثابت بمانم.
غیرایرانیها در گرمای 60 درجه
ما در خوزستان در طول سال مشغول خدمت به راهیان نور هستیم. در تابستان که گرمای بالای 50 درجه است شاهد حضور مهمانان غیر ایرانی هم هستیم که بعضا برای شرکت در سالگرد حضرت امام میآیند و بعد درخواست سفر به مناطق عملیاتی میکنند.
از کشورهای متعددی هم هستند. از پاکستان، هند، اندونزی، از اروپا، از آفریقا، از خود آمریکا، و اغلب هم دانشجو هستند چون در این ایام دانشگاه تعطیل است لذا فرصتی پیدا میکنند تا به مناطق بیایند. به خاطر وضعیت آب و هوایی خوزستان مناطق زیارتگاهی راهیان نور در تابستان خیلی خشک و گرم است و معمولا ایرانیها در این ایام اینجا نمیآیند، واقعا جا دارد که به خاطر حضور میهمانان خارجی در این چند ماه تابستان، مسئولان ستاد راهیان نور در تهران این را هم در برنامهها ببینند و لحاظ کنند. عده کمی هم نیستند، حداقل حدود هزار و 400 یا 500 نفر در تابستان زائر غیر ایرانی داریم. جاهایی که ما خودمان در تابستان به سختی حضور پیدا میکنیم، مثلا در طلاییه دیدم در گرمای 50، 60 درجه، اینها پا را برهنه میکردند و در آن زمینهای داغ با پای برهنه راه میرفتند.(ای کاش که مسئولین در تهران اینها را میدیدند. آیا نباید برای ایناشتیاقها و ظرفیتها برنامهریزی کرد؟) وقتی سؤال از انگیزه میهمانها برای سفر به مناطق عملیاتی میشد میگفتند شما از اسلام دفاع کردید و اکثرشان میگفتند شما اینجا شهید دادید و واقعا احساس تعلق میکردند در این مناطق. یکبار در موزه دفاع مقدس خوزستان داشتیم خداحافظی میکردیم از آنها که میخواستند برگردند به کشورشان، وقتی با یکی یکی آنها دست میدادیم ما را در آغوش میگرفتند وگریه میکردند، دقیقا مثل وداع شب حمله.
زائران آمریکایی
از آمریکا زائر داشتیم، یک تعداد مهندس و دکتر و ... که غیر مسلمان هم بودند. ما با حالتی که حالا به اینها چه باید بگوییم رفتیم خدمتشان و شروع کردیم از انقلاب ایران و کاری که آمریکا با مردم ایران کرد و بعد دفاع مقدس را برایشان تعریف کردیم و منتظر واکنش آنها بودیم. اما دیدیم که بعد از صحبتهای ما اینها آمدند و با ما شروع کردند دست دادن و روبوسی و یکی دو روزی که در خوزستان بودند شاهد بودیم که خیلی عجیب تحت تاثیر قرار گرفتند و گفتند میرویم و پیام شما را در آمریکا منتشر میکنیم.
ما زودتر از شما ایرانیها
به جبهه میآییم
در کنار زوار عادی، فرماندهان عالی رتبه نظامی کشورهای دیگر هم مثل پاکستان، حزبالله لبنان، و کسانی که نامشان بدلیل مسائل امنیتیشان قابل انعکاس نیست آمدند و بازدید کردند. یک جا وقتی با فرماندهان اندونزی و پاکستان که آمده بودند صحبت میکردم، میگفتند اگر جنگی بشود و حضرت آقا (رهبر معظم انقلاب اسلامی) امر به جهاد کنند ما زودتر از شما ایرانیها به سمت جبههها خواهیم شتافت و همه اینها ضبط شده است که انشاءالله زمانی برسد که بشود اینها را انتشار داد که خطری متوجه این دوستان نشود. شاید باورتان نشود که ما از عربستان سعودی زائر داریم که از طریق یک کشور ثالث میآیند چون اگر بخواهند مستقیم از آنجا بیایند یقینا با جلادان آلسعود مواجه میشوند. که این تاثیر دفاع مقدس و بیان حقایق و رویدادهای دفاع مقدس را میرساند. وقتی با عربستانیها صحبت میکردیم آرزو میکردند کهای کاش که ما هم حکومتی مانند حکومت شما داشتیم.