استفاده ابزاری از ورزش!(نکته ورزشی)
سرویس ورزشی-
در طول یک هفته (از یکشنبه 17 بهمن تا یکشنبه 24 بهمن 95) همگان دیدند که ورزشگاه بزرگ آزادی تهران سه بار پر و خالی شد. دهها هزار تماشاگر طی سه روز در این ورزشگاه به تماشای سه مسابقه حساس و پرهیجان باشگاهی (لیگ برتر و آسیایی) نشستند و پرونده هر سه بازی با حداقل تنش و کمترین درگیری و بداخلاقی بسته شد. این اتفاق که بارها در فوتبال- بلکه ورزش ما- تکرار شده است، بیهیچ حرفی حکایت از پایگاه مردمی ورزش، علاقهمندی شمار قابل توجهی از مردم بويژه نسل جوان ما به مقوله ورزش دارد و بالاخره از وجود اخلاق و فرهنگ قابل قبول در نزد آنها حکایت میکند. وقتی این واقعیت را که حالا جزو اصول ورزش و فوتبال ما شده است، در کنار بازیهای جذاب و تماشاگرپسند- که بیش از هر چیز معلول و حاصل استعداد ناب و هنر قابل تحسین جوانان ورزشکار ماست- بگذاریم، آن وقت نتیجهای حاصل میشود که باز آن هم جزء واقعیات غیرقابل کتمان ورزش ماست، و آن اینکه ورزش ایران برای رشد و پیشرفت و شتاب دادن به حرکت خود در مسیر رو به جلو و منتهی به اهداف، آماده است و از ابزار و امکانات لازم برخوردار است؛ هم پایگاه مردمی دارد و هم استعداد و نیروی انسانی درخور توجه؛ آنچه میماند و باید به میدان بیاید تا این داشتهها نفله نشود، هرز و هدر نرود و جمع و جور شوند و مورد استفاده صحیح قرار بگیرند و در یک حرکت منسجم و برنامهدار، در مسیر پیشرفت حرکت کنند، مدیریت صحیح و کارآمد است، مدیریتی که شاخصه آن، تخصص، شناخت، انگیزه، دلسوزی، تدبیر و شجاعت است.
چنین مدیریتی است که بدون تردید قادر است علیرغم همه مشکلات، موانع، کمبودها، سنگاندازیها و... عملاً قدردان این استعدادها و امکانات و سرمایهها - بویژه انسانی، که خیلیها در دنیا حسرت داشتن آن را میخورند- باشد و فراتر از حرفهای کلیشهای و شعارهای قالبی و حرفهای بیعمل، خدمتگزار ورزش و جامعه ورزش باشد. نتیجهای که به طور طبیعی از این سخن به دست میآید این است که اگر فوتبال- و رشتههای مستعد ورزش ما- از رشد و پیشرفت بایسته برخوردار نیستند، اگر رشتهای مثل فوتبال با آن پشتوانه روحیهبخش و این داشتهها و امکانات نمیتواند آنگونه که باید و انتظار میرود، پاسخگوی توقعات بحق باشد و در ابعاد فنی و فرهنگی راضیکننده باشد، مشکل اصلی را باید در فقدان مدیریت شایسته و کارآمد دانست.
در کنار واقعیات شیرین ذکر شده که بالاتر آمد باید این واقعیت تلخ را هم پذیرفت که متأسفانه فوتبال- و بلکه کلیت ورزش ما- تاکنون کمتر از این امتیاز، یعنی مدیریتی با خصوصیات ذکر شده برخوردار بوده است و اکثر مدیریتهای حاکم بر آن بیش از آن که دغدغه ورزش را داشته باشند، انگیزه برای کار کردن و خدمت کردن به خود ورزش را داشته باشند و هدفشان از پذیرش مسئولیت و مدیریت، پیشرفت ورزش و رضایت اهالی ورزش باشد، عمدتا با مأموریتهای خاص آمده و هدف اصلی و مأموریت محوریشان، نه پیشرفت ورزش و خدمت به اهالی ورزش، بلکه استفاده از این مقوله جذاب و پرمخاطب جهت بهرهبرداریهای گروهی و باندی و در یک کلام اهداف غیرورزشی بوده است.
این است که امروز هم مثل دفعات گذشته، این حرف و نظر خود را صریحاً اعلام میکنیم: علیرغم کارهایی که شده، خرج و هزینههایی که صورت میگیرد و در کنار زحمات و تلاشهای مخلصانهای که انجام شده، هنوز که هنوز است، ورزش در کشور ما، بویژه از سوی آنهایی که باید- و انتظار میرود- جدی گرفته نشده است و همانطور که اشاره شد تنها تلاش میشود از آن، وسیلهای ساخته شود برای دستیابی به اهداف غیرورزشی و عمدتاً سیاسی. وقتی چنین نگاه و تفکری بر ورزش حاکم میشود، آن وقت مثلاً در رشتهای مثل فوتبال تنها و تنها هدف و دغدغه بزرگ و کوچک مدیران، حتی مسئولان سیاسی، «صعود به جامجهانی» میشود، آن هم نه برای اینکه جامجهانی، میدان مهم و حساس و بزرگی در عرصه ورزش جهان است، بلکه از این نظر که از آن در تبلیغات فلان انتخابات (سیاسی، ورزشی و...) استفاده شود و... آن وقت دیگر مهم نیست جریانات مخرب و باندهای سوداگر و عناصر فاقد صلاحیت فنی و اخلاقی و فرهنگی، در آن شلتاق کنند و بازیکن جابهجا کنند، مربی بیاورند و آن یکی را که باج ندهد، هو و سرنگون کنند، در رسانهها قلم بزنند و صاحب میکروفون و برنامههای پرمخاطب باشند و به اخلاق و فرهنگ حمله کنند، تفرقه اندازند و جنجال به پا کنند تا ناداشتههای مادی و شخصیتی خود را جبران نمایند و...
این مسائل وقتی مهم میشود و اهمیت پیدا میکند و درباره آن حساسیت و دغدغه به وجود میآید که هدف، ساختن و آباد کردن فوتبال باشد، نه رفتن به جامجهانی با هر ترفند و کلک و باج دادن و...! این موضوعات وقتی مورد توجه قرار میگیرد که مدیران با نیت خدمت به ورزش، نسل جوان و تحقق آرمانهای انقلابی و تأمین منافع ملی- نه باندی و شخصی- و بالاخره کسب رضایت الهی، پا به عرصه خدمت گذاشته باشند و...
متأسفانه باید اعتراف کنیم چنین تفکر و حال و هوایی بر مدیریتهای ورزشی ما و مراجع و کانونهایی که این مدیران را تعیین میکنند، حاکم نیست، فعلاً بیش از هر چیز تفکری که میخواهد از ورزش «استفاده ابزاری» کند، حاکم است و... این در حالی است که ورزش ما برای جهش و حرکت در مسیر پیشرفت بیش از هر چیز معطل مدیریتی کارآمد، دلسوز و صاحب شناخت است.