سیاست داخلی و خارجی آمریکا چگونه رقم میخورد
کابینه ترامپ باشگاه سرمایهداران
سبحان محقق
اعضای کابینه
ریان زینک؛ وزیر کشور: او دارای مدرک تحصیلی در رشته بازرگانی است، و در یک شرکت مشاوره بازرگانی فعالیت داشت. او که قبلا از اعضای کنگره آمریکا بود، در سال 2009 در «مونتانا» یک شرکت مشاوره تاسیس کرد.
مایک پنس؛ معاون رئیسجمهور: او قبل از اینکه وارد کنگره و سپس فرماندار ایندیانا شود، وکیل دعاوی بود.
ریکپری؛ وزیر انرژی: او فرمانداری تگزاس و مشاور شرکت کاترپیلار را در سابقه خود دارد. پری در حوزههای نفت، گاز و انرژی آمریکا سهامدار است.
جانکلی؛ وزیر امنیت داخلی: کلی به مدت چهار دهه در ارتش خدمت کرد و بخش اعظم ثروتش را مدیون پرداختهای دولتی است.
جیمز متیس؛ وزیر دفاع: مثل کلی، این ژنرال چهار ستاره از بابت دریافتهای دولتی، پول و ثروت به هم زده است. او همچنین مدیر «جنرال دینامیک» است.
جف سشنز؛ دادستان کل: او یک سرمایهدار و مالک بیش از 1500 هکتار زمین در آلاباما است و ارزش این زمین 2/5 میلیون دلار برآورد شده است. علاوه بر آن، ثروتهای دیگری هم دارد.
تام پرایس؛ وزیر بهداشت و خدمات درمانی: او به مدت 20 سال است که در آتلانتا یک کلینیک ارتوپدی دارد و سپس، به عنوان استادیار در «ایموری» جراحی ارتوپدی را تدریس کرده است.
بن کارسون؛ وزیر مسکن و توسعه شهری: او یک جراح اعصاب بوده و ثروتش را مدیون فروش کتابهایی است که خودش نوشته و از قبل فعالیتهای رسانهای و سخنرانیها هم درآمد داشته است.
الین چائو؛ وزیر حملونقل: این زن نیز از خانواده یک سرمایهدار ثروتمند است.
اندیپازدر؛ وزیر کار: او رئیس اجرای رستورانهای «سیکیای» بوده است. این رستورانها متشکل از 3300 رستوران بوده و در 42 ایالت آمریکا و 28 کشور دیگر فعال هستند.
استیون موچین؛ وزیر خزانهداری: او قبلا به عنوان شریک «گلدمن ساچز» وامهای مسکن بدون پشتوانه به بدهکاران را در «ایندیماک» در سال 2009 به مبلغ یک میلیارد و 600 میلیون دلار خرید و در واقع، این خرید را به همراه گروهی از میلیاردرها انجام داد و سپس شش سال بعد، آن وامها را به مبلغ سه میلیارد و 400 میلیون دلار فروخت.
رکس تیلرسون؛ وزیر خارجه: او قبلا رئیس و مدیر اجرایی شرکت «اگزون موبیل» بوده و در دوران تصدی خود، بیش از دو میلیون و 600 هزار سهام این شرکت را خریده است.
بستی دیووس؛ وزیر آموزش و پرورش: دختر یک مالک شرکت بزرگ کشتیرانی است و ثروت خود و شوهرش (میچ مککونل) را مدیون خانواده خود است.
ویلبر راس؛ وزیر بازرگانی: او که به «شاه ورشکستگان» شهرت دارد، قبلا بانکدار بوده و شرکتهای ورشکسته را میخریده است.
ویلبر راس سپس با فروش این شرکتها، به ثروت کلان رسید.علاوه بر وزرای فوق، تا اوایل هفته جاری «مایکل فلین» مشاور امنیت ملی آمریکا بود که ترامپ او را برکنار کرد و «کیت کلاک» را به جای وی، مشاور خود کرد.
ویژگیهای اعضای کابینه
بر اساس تحقیقات و گزارشات رسانههای آمریکایی، کابینه ترامپ ثروتمندترین کابینه در تاریخ آمریکای مدرن است. بیشتر اعضای این کابینه تجارب زیادی در تجارت و کسب ثروت دارند و در مملکتداری تجربهای ندارند.
همچنین، بر اساس تحقیقات موسسه «پیو» بیشتر اعضای کابینه ترامپ در مقایسه با کابینه دیگر روسای جمهور آمریکا، اهل معاملههای کلان بودهاند.
این ترکیب از منظر سیاسی، بسیار معنادار است؛ اولین نکته قابل ذکر این است که ترکیب کابینه با ترکیب جمعیت آمریکا مناسبتی ندارد و به عبارت دیگر، هیچکس از اعضای کابینه نمیتواند ادعا کند که خود را نماینده اقشار پایین جامعه میداند و این حتی در مورد وزیر کار ترامپ هم صادق است. مورد دوم؛ ثروت این افراد است. هر چند در آمریکا انباشت ثروت، یک موفقیت بزرگ محسوب میشود و ثروتمندان تحسین میشوند، ولی همه میدانند که ثروت به تنهایی سواد و تجربه سیاسی نمیآورد. البته این مسئله برای رقبای آمریکا در جهان، یک فرصت محسوب میشود، هر چند ممکن است تصمیمات نادرست اعضای کابینه ترامپ، برای جهانیان پرخطر نیز باشد.
نکته سوم و قابل ذکر، بنگاهی بودن و حرص مال و ثروت داشتن اعضای باشگاه ترامپ است. مسلما بنگاهی بودن خود به خود عیب محسوب نمیشود و حتی حضور این افراد به تناسب در مجالس و کابینهها ممکن است ضرورت هم داشته باشد. ولی در کابینه ترامپ از این افراد زیاد یافت میشود.
نکته آخر و بسیار مهم که در ارتباط با کابینه فوق باید بدان اشاره شود این است که حداقل دو عضو کابینه از طریق خرید و فروش وامهای تاریخ گذشته و یا شرکتهای ورشکسته، یکباره به آلاف و اولوف رسیدهاند. این واقعه حتی در تاریخ آمریکا هم جز سقوط آزاد معنای دیگری ندارد. آمریکاییها برای افرادی چون جفرسون، جکسون، واشنگتن، آبراهام لینکلن ارزش زیادی قائل هستند و آنها را «پدران بنیانگذار» مینامند. اما، همانطور که برخی از متفکران مثل «الکسیس دوتوکوویل» پیشبینی میکردند، لیبرال دموکراسی آمریکایی عاقبتی جز شرایط موجود نمیتوانست داشته باشد. پدیده «ترامپسم» که در شکل «کابینه بنگاهداران» ظهور کرده، از این منظر قابل تحلیل است.
ایجاد شکاف میان روسیه و ایران
علت اقبال ترامپ به روسیه خواه سنجیده و مبتنی بر منافع آمریکا باشد و خواه ریشه در احساسات شخصی رئیسجمهور آمریکا داشته باشد و پای علائق و عواطف در میان باشد، مشاوران و دستیاران ترامپ از این کار برای ایجاد شکاف میان ایران و روسیه استفاده خواهند کرد و حتی بر اساس نوشتهها و تحلیلهای رسانههای غربی از جمله روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» اجرای این سیاست تفرقه بین مسکو و تهران عملا کلید خورده است.به طور طبیعی اختلافات بالفعل و بالقوهای میان ایران و روسیه وجود دارد که از مجموع آنها میتوان به نحوه تنظیم و نگارش قانون اساسی سوریه، میزان دخالت دادن ترکیه در روند صلح سوریه، مسئله کردها، مسئله دریای خزر و... وجود دارد.
به نظر میرسد که طی ماههای گذشته کاخ سفید این اختلافات را در دستور کار قرار خواهد داد.
ارزیابی رفتار پوتین
رئیسجمهور آمریکا و دستیارانش در ارتباط با ایران گستاخانه حرف میزنند و رفتارشان به کسی میماند که قصد دارد دعوا راه بیندازد! البته، این سر و صدا راه انداختنها و تا سرحد دعوا و درگیری پیش رفتن و سپس عقبنشستن، برای آمریکا خوشبختانه پیامدهای حیثیتی مرگباری خواهد داشت و این پیامدها قابل بررسی است. اما، چیزی که به بحث ما مربوط میشود، این است که اگر آمریکا بتواند میان ایران و روسیه اختلاف بیندازد و این دو را از هم جدا کند، احتمال دارد که علیه ایران دست به برخی ماجراجوییها بزند و به اصطلاح، یکبار دیگر (و برای بار آخر) بخت خود را بیازماید، ولی آیا آمریکا میتواند رفتار روسیه و پوتین را عوض کند؟
روزنامه «وال استریت ژورنال» از هماکنون نوشت که «متقاعد کردن پوتین برای لغو اتحاد سیاسی و نظامی با ایران کاملاً سخت و دشوار خواهد بود.» و شاید برای آمریکا هزینه سنگینی داشته باشد.
انتقال بحران به داخل
در ارتباط با آینده آمریکا و جهان پس از ورود ترامپ به کاخ سفید، حدس و گمانهای زیادی مطرح میشود و بیشتر این پیشبینیها نیز رنگ و بوی بدبینانه دارد. اما در این میان، چیزی که نمیتوان آن را انکار کرد، متشنج شدن جامعه آمریکاست؛ به عبارت دیگر، با آمدن ترامپ، بحرانسازی کاخ سفید، بخشی از خارج به داخل منتقل میشود.
«باراک اوباما» رئیسجمهور سابق، هر چند سیاستهای امپریالیستی آمریکا را در خارج ادامه داده و حتی در برخی از مناطق، به آن شتاب و شدت بیشتری داده است، ولی با اجرای طرحهایی مثل «اوباماکر» و یا با سخنان خود، تلاش میکرد داخل را آرام نگه دارد. اما ترامپ تا همینجا هم به یک پدیده و بحران پیچیده تبدیل شده است؛ رئیسجمهور جدید قبل از آنکه وارد کاخ سفید شود و در دوران مبارزات انتخاباتی، حرفهایی زد که آمریکا را عملاً دو قطبی کرده است و بخش اعظم اقشار مختلف این کشور او را رئیسجمهور خود نمیدانند.
ترامپ در دوران تبلیغات، نشان داد که از سواد و ادب بیبهره است، گرایشات نژادپرستانه دارد، برای زنان و اقلیتها ارزش قائل نیست، فردی بینزاکت است و از سیاست و دیپلماسی هم آگاهی و بهره چندانی ندارد.
این قضیه که اگر او تا این اندازه جنبههای منفی را در خود جمع کرده پس چرا به قدرت رسیده و چرا مردم به او رأي دادهاند، هر چند اهمیت توجه و بررسی را دارد، ولی به بحث ما در اینجا ربط پیدا نمیکند. آنچه در اینجا مورد توجه است، همانطور که گفته شد، نگاه به افقهای پیشرو در داخل و خارج آمریکاست.
در آمریکا به طور قریب به یقین، اعتراضات خیابانی علیه دولت جدید ادامه پیدا خواهد کرد، و ترامپ مجبور است که نیروهای سرکوب داخلی را تقویت کند.
سیاستهای اعلام شده
رئیسجمهور آمریکا قبل از اینکه وارد کاخ سفید شود و در دوره رقابت انتخاباتی، مواردی را به عنوان سیاستهای ثابت خود مطرح کرده بود؛ رونق دادن به کسب و کار، ایجاد دیوار در خط مرزی آمریکا و مکزیک، اخراج مهاجران غیرقانونی از آمریکا، دوستی با روسیه، دشمنی با ایران و چین و مبارزه با تروریسم و افراطیگرایی از جمله سیاستهای اعلام شده ترامپ بود.
مرد تناقضها
ترامپ که برای فتح پست ریاستجمهوری همه انرژي خود را به کار گرفته بود، در سخنرانیهای خود، اظهارات کاملاً متناقضی را به زبان آورد و حتی هنوز هم که یک ماهی است قدرت را در دست دارد، تکلیفش را با این تناقضها روشن نکرده است.
در ارتباط با روسیه، ترامپ از یک طرف نسبت به این کشور و شخص «ولادیمیر پوتین» ابراز ارادت و محبت میکند و خواستار تقویت روابط با این کشور است.
اما در همان حال، برای این کشور تعیین تکلیف میکند و مثلاً میخواهد اتحاد سیاسی و نظامی روسیه و ایران را از بین ببرد. ترامپ همین رویه را در ارتباط با چین نیز در نظر دارد؛ یعنی حمایت از چین واحد و جنگ با چین واحد، دو رهیافتی است که از زبان ترامپ و دستیارانش شنیده شده است.
در غرب آسیا نیز ترامپ گفته که میخواهد با تروریسم و افراطگرایی بجنگد، ولی موجودیت آمریکا در منطقه منوط به حمایت این کشور از تروریسم است.
تناقض بزرگ
اما، از موارد و شاخصهای جزیی که بگذریم، و بخواهیم نگاهی کلان به ترامپ داشته باشیم، متوجه میشویم که از دل شعار، تبلیغات و اظهارات ترامپ، دو چیز در میآید؛ «کوچک کردن آمریکا» و «قدرتمند کردن آمریکا»! رئیسجمهور از یک طرف، به دنبال انزوا است و متحدان خارجیاش را به دریافت «سواری مجانی» متهم میکند. و به اتحادیه اروپا روی خوش نشان نمیدهد. اما از طرف دیگر، برای دشمنان خارجی مثل ایران و چین، خط و نشان میکشد به زعم خود، و میخواهد آمریکا را بزرگ و قدرتمند کند.
ترامپ در داخل آمریکا نیز به مردم این کشور وعده اشتغال و رفاه را میدهد که برای کشوری مثل آمریکا معنایی جز تداوم خوی امپریالیستی و استثمار در خارج ندارد.
غلبه خوی تجاوز بر انزوا
سیاستهای تجاوزکارانه و استعماری مدتهاست که در آمریکا نهادینه شده است و از هماکنون میتوان پیشبینی کرد، ترامپ در مسیر حکومت خود، به تدریج مقهور سیاستهای نهادینه شده آمریکا خواهد شد.
انزواگرایی در حال حاضر برای آمریکا یک سم مهلک است و میتواند این کشور را به یک قدرت دست چندم تبدیل کند و حتی از درون دچار چالشهای جدی بکند.
بنابراین، طبیعی است که به تدریج جنبه انزواطلبی ترامپ مغلوب خوی تجاوز و توسعهطلبی وی شود. این روندی است که مشاوران، دستیاران و اتاقهای فکر حزب جمهوریخواه در پیش میگیرند و ترامپ را نیز با خود خواهند برد.
تا همین یک ماه اخیر نیز ترامپ چرخشهای زیادی داشته است که همه این تغییر مسیرها را میتوان در چارچوب فوق تفسیر کرد.به عنوان مثال، ترامپ تا پیش از به قدرت رسیدن، رژیم عربستان را مفتخور و سواریخور آمریکا میخواند، اما اکنون به خاطر منافع آمریکا و با هدف رونق دادن اقتصاد این کشور در بخشهای نظامی، قراردادی به ارزش بیش از یک میلیارد دلار با همین رژیم آل سعود امضا کرده است.
جمعبندی
کابینه ترامپ هرچند «سیاست» نمیداند، ولی «اهل معامله»است و همین شاخص به تنهایی کافی است که سمت و سوی سیاست خارجی این کشور را طی سالهای آتی مشخص کند.
لذا، از هماکنون میتوان حدس زد که دولت ترامپ همان دولت باراک اوباما خواهد بود با این تفاوت که، اوباما سنجیدهتر عمل میکرد و به اصطلاح، با پنبه سر میبرید، اما ترامپ کمی نخراشیده و خام است و البته به مرور زمان، تبدیل به اوباما میشود، با این تفاوت که رنگ سفید و موهای صاف دارد!
در ارتباط با ایران نیز ترامپ هرچند توپ و تشر را چاشنی حرفهای خود میکند، ولی به زودی میفهمد که در برابر کشورمان گزینههای زیادی را در اختیار ندارد و بالاخره مجبور میشود همان راهی را برود که اوباما رفته است؛ یعنی فقط بلوف بزند و تهدید کند!