چالشهای ترامپ درغرب آسیا
مشکلات ترامپ به چالشهای داخلی محدود نمیشود و چالشهای سیاست خارجی نیز نیاز به رسیدگی فوری دارند. اکثریت مطلق این چالشها از یک یا چند راه با غربآسیا در ارتباط هستند، چرا که رویکرد دولت «باراک اوباما» در قبال بازیگران منطقهای شکست خورده است.
درک و پیشبینی سیاستخارجی رئیسجمهور کنونی آمریکا دونالد ترامپ در منطقه غربآسیا دشوار است. از طرفی ترامپ درباره این منطقه یک حکم کلی دارد و معتقد است «این منطقه یک باتلاق بزرگ است که ایالات متحده باید از آن دور بماند». از طرف دیگر منافع آمریکا همچون تأمین امنیت اسرائیل و نفت آمریکا باعث شده است آمریکا در دوره تمام رؤسای جمهور خود نتواند از منطقه غربآسیا صرف نظر کند. به عبارت دیگر، فرآیند تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجی ایالات متحده و منافع دیرینه این قدرت در منطقه جنوب غرب آسیا که به هارتلند لقب گرفته است، چارچوبی برای سیاستگذاری و اجرا در منطقه ایجاد کرده است که تغییر جدی در آن را به سختی میتوان پیشبینی
کرد.
فرآیند تصمیمگیری
در حوزه سیاست خارجی
نظام تصمیمگیری سیاست خارجی آمریکا به دلیل فراوانی بازیگران در دو لایه رسمی و غیررسمی، پیچیده بوده و نمیتوان با تکیه و تمرکز بر فرآیندهای رسمی تصمیمگیری دولت آمریکا، به فرآیند تصمیمات سیاست خارجی ایالات متحده پی برد.
در این فرآیند، لایه رسمی حکومت یعنی ریاست جمهوری (شامل رئیسجمهور، وزرای خارجه و دفاع، مشاور امنیت ملی و رئیسسیا)، کنگره و تا حدود کمتری دستگاه بوروکراسی در تعامل مستمر و نفس گیر با لایه غیررسمی یعنی گروههای ذینفع (اعم از لابیهای قومی، مذهبی، خارجی، صنایع نظامی ـ امنیتی، گروهها و مجامع صنفی)، مراکز ثروت و رسانه هستند. در تصمیمات سیاست خارجی آمریکا، فشار مستقیم نهادها و روندهای غیررسمی به لایه رسمی حکومت از طریق فشار به کنگره و تهییج و جهتدهی به افکار عمومی از یک سو و همسو نمودن عناصر متنفذ درون حکومت از طریق ایجاد همسویی فکری و حمایتهای مالی در کنار بازیگران رسمی، در بخش اصلی و پنهان سیاست خارجی آمریکا قرار دارند.
موفقیت گروههای ذینفوذ همچون گروههای حامی اسرائیل در ایالات متحده، در توانایی آنها برای سرمایهگذاری در تمام نهادها و روندها و استفاده از تمام راههای ممکن برای تحت تأثیر قرار دادن عناصر مؤثر بر تصمیمگیری در ایالات متحده ریشه دارد. طی سه دهه اخیر، یهودیان افراطی در زمینه شکلگیری اهداف سیاست خارجی ایالات متحده درغربآسیا ، به صورت کلی و منازعات اسرائیل و فلسطین، به صورت خاص، تأثیرگذار بوده است.
یهودیان آمریکا سه درصد جمعیت را تشکیل میدهند لیکن با رأی خود، صرفاً در ایالت نیویورک، در سیاست خارجی دارای جایگاه هستند. به عقیده اسمیت، نگرانی یهودیان در موردغربآسیا جدی است و سیاستمداران بر مبنای آن عمل میکنند. فشار بر کنگره از طریق آراء، راه مؤثری برای تأثیرگذاری بر روند تصمیمگیری است که لابیهای اقوام از آن استفاده
میکنند.
اهداف منطقهای آمریکا
ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرت هژمون پس از جنگ جهانی دوم، به دلیل جایگاه ژئوپلیتیک و نیز اهمیت ژئواستراتژیک منطقه غربآسیا ، قواعد و توزیع قدرت منطقهای و بینالمللی را متحول ساخت. پس از آن مقطع و در تعریف نظم جدید، آمریکا همواره منطقه غربآسیا را بخشی از حوزه امنیتی و تأمینکننده منافع حیاتی خود قرار داده است.
اهداف اساسی ایالات متحده آمریکا در منطقه جنوب غرب آسیا را میتوان موارد ذیل نام برد:
۱- تضمین جریان یافتن انرژی منطقه به سمت دنیای صنعتی؛
۲- تأمین و تضمین منافع اسرائیل؛
۳- مبارزه با اسلام سیاسی به عنوان مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی؛
۴- مقابله با کشورهای مخالف منافع آمریکا؛
۵- گسترش فرهنگ آمریکایی در پوشش ایجاد دموکراسی، اقتصاد بازار آزاد و سکولاریسم در منطقه؛
چالشهای رئیسجمهور آمریکا
ریاست جمهوری بوش و اوباما به شرایطی منجر شده است که امروزه پیچیده و بحرانی نام گرفته است. عراق به واسطه سیاستهای دنبال شده توسط رؤسای جمهور قبلی آمریکا که تجاوز به عراق با هدف تغییر نقشه منطقه، را رقم زدند، همچنان با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکند. داعش یکی از فجایعی است که به واسطه همین سیاستهای اشتباه ایجاد شد. بنابراین ترامپ اشتباه نمیکند زمانی که میگوید دولت اوباما هیولای داعش را ایجاد کرده است. عملیات موصل را نیز باید به این چالشها اضافه کرد. سه ماه پس از آغاز این عملیات با وجود دستاوردهای بزرگ، اما تاکنون موفقیت استراتژیکی به دست نیامده است؛ در حالی که تروریستها به سمت سوریه تغییر مسیر داده و برای اشغال شهرهای «دیرالزور» و «تدمر» تلاش مجدد داشتهاند.
اوضاع در سوریه حتی از عراق هم برای واشنگتن بدتر است. آمریکا تقریباً خود را در مقابل تمامی طرفین درگیر در سوریه ، روسیه، عربستان و ترکیه بیاعتبار کرده است، در حالی که هیچ اشارهای به ایران و خود دولت سوریه نداشته است. بنابراین آن دسته از بازیگرانی که در جستجوی یک راه حل مناسب برای حل بحران سوریه بودند برای پایان دادن به این درگیری خونین تصمیم به کنار گذاشتن واشنگتن گرفتند. در روزهای گذشته دولت جدید آمریکا این فرصت را در اختیار داشت که در سکوت به تماشای مذاکرات بحران سوریه در شهر «آستانه» قزاقستان بپردازد و برای اولین بار در طول ۲۵ سال گذشته حرفی نزند. ترامپ در این خصوص سکوت اختیار کرده، در حالی که تنها گامهایی رو به جلو برای همکاری با روسیه در مبارزه با داعش برداشته است.
در لیبی نیز دولت اوباما با شکست مواجه شد. لیبی که به واسطه دخالت آمریکا با سرنگونی رژیم مواجه شد، در حال حاضر به جای داشتن یک دولت با ثبات، سه دولت، همراه با دو مجلس و چند ارتش دارد. طرح صلح سازمان ملل متحد که به طور جدی توسط واشنگتن حمایت شد، هنوز اجرایی نشده است. دونالد ترامپ تاکنون هیچ اظهار نظری در مورد وضعیت لیبی نداشته، اما مخالفت شدید خود را با تمامی انواع اسلامگرایان نشان داده
است.
بحران یمن فاجعهای دیگر برای آمریکا بوده است. دولت اوباما به جای کنار کشیدن خود از این ماجرا، سال گذشته اعلام کرد که یک طرح جامع صلح برای پیاده سازی دارد. این طرح به عنوان ابتکار عملی از سوی چهار کشور آمریکا، عربستان ، امارات متحده عربی و انگلیس با شکست مواجه شد و از همه بدتر این که این طرح توسط «منصور هادی» رئیسجمهور مستعفی یمن و دستپرورده عربستان رد شد، زیرا پذیرش آن به معنای برکناری او بود. ظاهراً دونالد ترامپ باید به این موضوع فکر کند که چگونه میتواند متحد قدیمی ایالات متحده، عربستان را که خود را در جنگ خونین یمن گرفتار کرده، نجات دهد.
دیگر شکست سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه در زمینه حل و فصل مسئله فلسطین بوده است. اوباما برنده جایزه صلح نوبل بوده است، اما چیزی که در دوره ریاست جمهوری وی مشاهده شد، تشدید شهرکسازیهای یهودی نشین در سرزمین فلسطین و از بین رفتن کامل هر چشم اندازی برای ظهور یک کشور فلسطینی بود. در این زمینه دونالد ترامپ متعهد شده است که سفارت آمریکا را به «بیت المقدس» منتقل کند. این تصمیم میتواند برای دولت آمریکا و روابط آن با اعراب بسیار پر هزینه باشد.
به طور کل، او دارای نگرش منسجمی نسبت به منطقه غربآسیا نیست. به عنوان مثال او همزمان با این که تغییر رژیم در منطقه را محکوم میکند، از لزوم این که آمریکا نفت را پس از مداخله در کشورهایی چون لیبی در کنترل بگیرد، سخن گفته است. همچنین از یک طرف، ترامپ طی رقابتهای انتخاباتیاش مخالفت خود را با توافق هستهای اعلام کرد و آن را به زیان آمریکا دانست و به این وسیله توانست حمایت لابی صهیونیستی در آمریکا و «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر رژیم صهیونیستی را به دست آورد و از طرف دیگر، هرگونه اقدام ترامپ در به هم زدن برجام با واکنش روسیه مواجه خواهد شد و اگر ترامپ در سیاستهای خود به دنبال نزدیکی بیشتر به مسکو باشد، در اینجا شاهد تناقضی آشکار خواهیم بود.
به نظر میرسد تصویر کلی منطقه غربآسیا برای کاخ سفید تیره به نظر میرسد. نبود راه حلهای ساده و روابط پرتنش با ترکیه و عربستان ، میتواند برای غرق کردن دولت ترامپ کافی باشد. به نظر نمیرسد که اتحاد با رژیم اسرائیل برای حفظ نفوذ واشنگتن در منطقه کافی باشد.
نتیجهگیری
در خلال سه دهه گذشته سیاست خارجی آمریکا در منطقه عمدتاً ثابت باقی مانده و دستخوش تغییر و تحول عمدهای نشده است، اهداف منطقهای آمریکا که عبارت از تأمین دسترسی به نفت با قیمت ارزان، تأمین امنیت متحدین منطقهای به ویژه اسرائیل و نهایتاً تجویز استفاده از زور در صورت لزوم بوده، اجازه تغییر جدی در مورد حضور این کشور را نداده است. به عبارت دیگر، نظام تصمیمگیری ایالات متحده، نظامی پیچیده است و احتمال آن کم است که چنین نظام چند بعدی و پیچیدهای، با نفوذ تنها یک شخص یا عنصر، یعنی رئیسجمهور دستخوش تغییر چندانی شود.اوباما نیز که با شعار تغییر در سیاست خارجی آمریکا به قدرت رسید، عملاً نتوانست آن چه را مدنظر داشت در مورد منطقه غربآسیا به منصه ظهور برساند. دولت اوباما همان سیاستهای گذشته بوش و کلینتون را مبنی بر اعمال فشار، تهدید نظامی و تحریم علیه ایران دنبال کرد. بحرانهای موجود خاورمیانه ریشهدارتر و گستردهتر از آن است که راه حلی ساده داشته باشد و یا رئیسجمهور آمریکا بتواند آن را در یک دوره ریاست جمهوری رفع کند. باید پذیرفت که بعضی مشکلات منطقه تا سالها باقی خواهد بود و در نهایت باید کوشش در تدبیر بحران و محدود نگه داشتن آن داشت. با کمی اغماض میتوان گفت که ترامپ نوعی ملیگرایی را مدنظر قرار داده که در راستای آن منافع ملی بر همه چیز اولویت دارد. البته برخی از نظرات نو آورانه او را میتوان شعارهای انتخاباتی دانست که کوشید با سرپیچی از روند مرسوم و متداول دنیای سیاست ایالات متحده برای خود رأی جمع کند. البته با توجه به نقش فعال افرادی مانند گینگیریچ و جان بولتون و برخی اعضای تی پارتی در ستاد انتخاباتی ترامپ، ممکن است رئیسجمهور جدید ایالات متحده آمریکا سکان سیاست خارجی این کشور را در ظاهر یا باطن به دست نئوکانها دهد. در این صورت، فرضیه «انزواگرایی آمریکا» زیر سؤال خواهد رفت، زیرا نومحافظه کاران و اعضای تی پارتی اساساً اهل انزواگرایی در نظام بینالملل نبوده و بالعکس، رویکرد مداخله گرایانهای در منطقه و جهان دارند. در این صورت، سیاست خارجی دوران ترامپ به مانند سیاست خارجی دوران جرج واکر بوش، مملو از بحران، جنگ و مداخلهجویی خواهد بود.
منبع: طنین سنتر