kayhan.ir

کد خبر: ۹۷۴۳۶
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۰

خدا را ای بهار رفته، برگرد(چشم به راه سپیده)



صبح ‌بی‌تو...
صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
در هوای عاشقان پر می‌کشد با بی‌قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آن که در دستش کلید شهر پرآیینه دارد
قیصر امین‌پور

گلایه از دلم
وقتی میان نفس و هوس جنگ می‌شود
شیطان دوباره دست به نیرنگ می‌شود
نقشه کشیده است، مرا دشمنت کند
با لشگر گناه هماهنگ می‌شود
دارد حنای توبه و شرمی که داشتم
پیشت عزیز فاطمه بی‌رنگ می‌شود
با هرگناه فاصله می‌گیرم از شما
کم‌کم وجب‌وجب، دو سه فرسنگ می‌شود
اشکم چه شد؟! به جان تو باور نداشتم
روزی دلم ز فرط حسد سنگ می‌شود
آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ می‌شود
وحید قاسمی

تمرین دیدار
شنیدم مژده‌ تابیدنت را
ندارم فرصت فهمیدنت را
به خورشید زمینی خیره ماندم
که تمرین کرده باشم دیدنت را

دو رکعت ندبه
دلی سبز و تناور داشت، گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی، ترک برداشت، گلدان
حبیب نظاری

دلتنگی
دل‌تنگی مرا به تماشا گذاشته است
اشکی که روی گونه من پا گذاشته است
همزاد با تمامی تنهایی من است
مردی که سر به دامن صحرا گذاشته است
این کیست اینکه غربت چشمان خویش را
درکوله‌باری خستگی‌ام جا گذاشته است
این کیست اینکه این همه دل‌های تشنه را
در خشک‌سال عاطفه تنها گذاشته است
خورشید چشم اوست که هر روز هفته را
چشم انتظار مشرق فردا گذاشته است
سعید بیابانکی

غروب شد نیامدی...
غروب از غصه‌ام دلگیر گشته
دو چشمم از تماشا سیرگشته
نمی‌آیی چرا آقا ندانم
ولی دانم ظهورت دیر گشته
علی نظری

بهار رفته برگرد
دل ما و کویر تفته برگرد
خدا را ای بهار رفته برگرد
تمام جمعه‌ها را صبر کردیم
اقلا جمعه این هفته برگرد

سخت است
تمام عمر بی‌لبخند سخت است
به لبخند خودت سوگند، سخت است
برای دیدنت تا جمعه بعد
تحمل می‌کنم، هرچند سخت است
حبیب نظاری