kayhan.ir

کد خبر: ۹۶۹۵۵
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۲
سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر - 2

مارادونا را ول کن، هوشنگ را بچسب!




سعید مستغاثی
تا اینجا یعنی روز سوم سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر هنوز در انتظار تحقق سینمای امید مورد نظر جناب ریاست سازمان سینمایی مانده‌ایم که در روز افتتاحیه آنچنان با قوت و تحکم، وعده آن را داد که فکر کردیم عن‌قریب با دیدن فیلم‌های این جشنواره، حتی افراد سرخورده مایوس در حال خودکشی نیز به زندگی برگشته و تقاضای وام ساخت و ساز می‌کنند! اما تا اینجا (به جز یکی دو مورد) اغلب فیلم‌ها با ساختاری ضعیف و محتوایی افسرده‌کننده، می‌تواند آدم‌های سرخوش و سرحال را نیز به لب پشت‌بام آورد!! خودتان قضاوت کنید:
در یک فیلم حاج آقایی عصبی و سرخورده در حالی راهی زیارت مشهد است که پسرش به قتل رسیده و مادر پسر به دنبال کسب رضایت او تا خود محوطه حرم امام رضا‌(علیه السلام) هم غش و ضعف می‌کند و دزد بدبختی نیز در این میان هم پول و مدارک حاج آقا را به سرقت می‌برد و هم دار و ندار زن بیچاره دیگری که دخترش در حال کماست! در فیلم دیگری هم پدری توسط دختر و دامادش به قتل رسیده و بقیه فامیل بر سر جنازه وی درحال دعواهای جنون‌آمیز هستند.
در فیلم دیگر زوجی دچار به هم‌ریختگی خانوادگی شده و در یک فیلم هم بچه زوج دیگر از پشت‌بام پرت شده و می‌میرد و در فیلم دیگر...
نگار
اژدها خارج می‌شود!
حالا در این میان مجری برنامه «خندوانه» تلویزیون با ادعای اینکه «تا کی می‌خواهیم از بدبختی صحبت کنیم»، و با فیلمی به نام «نگار»، ما را در این انتظار گذارد که حتما با فیلمی مفرح و سرخوش مواجه خواهیم بود، البته با این امید که خنده‌های زورکی «خندوانه» را نداشته باشد. اما نشان به آن نشان که فیلم با خودکشی یک پدر آغاز شده و سپس با حلول روح پدر در وجود دختر داغدارش، وارد فضای ماوراء و هراس گردیده و در حالی که هنوز گرم سر و کله زدن‌های دختر با روح پدر هستیم، ناگهان ماجرا سرکج کرده و یک دفعه دختر حساس و داغدار، پوست عوض نموده و علاوه بر کلمبو و پوآرو و خانم مارپل، رمبو و آرنولد هم می‌شود، روی سقف ماشین معلق می‌زند و توی صورت آدم‌ها، آپرکات می‌رود!! حالا در این میانه سر و کله یک آل‌کاپون پیدا می‌شود که معلوم نیست باید به آن خندید یا برای حضورش‌گریست؟ چون وقتی قرار است خشن باشد و بترساند، خنده‌دار می‌شود و زمان شوخی و بذله‌گویی،‌گریه‌آور است! این عوضی بودن فضاها در همان صحنه‌های زد و  خورد و بعد هنگام اسلحه و اسلحه‌کشی هم هست و به همه اینها، انبوه سر و صداهای آزاردهنده را هم اضافه کنید. خلاصه اینکه آشفته بازار غریبی به عنوان فیلم در برابرمان قرار می‌گیرد و یاد جشنواره سال گذشته و تصویر متحرکی به نام «اژدها وارد می‌شود» تداعی می‌شود (که البته عنصر اصلی آن «اژدها» امسال در این فیلم نیز حضور جدی دارد!). شاید اگر نام این فیلم به جای «نگار»، «اژدها وارد می‌شود2» یا «اژدها خارج می‌شود» بود، با مسما به نظر می‌رسید چون واقعا هم اژدهایی که سال گذشته وارد شد، در فیلم «نگار» از صحنه روزگار خارج گردید!!
اما علی‌رغم ادعای فیلمساز مبنی بر دیوانه‌بازی درآوردن «نگار» مانند «اژدها وارد می‌شود» و برخلاف توهمات فیلمسازان آنها اصلا «فیلم» به حساب نمی‌آید که بخواهیم آن را از نوع دیوانه‌بازی یا پارودی و یا امثال آن بدانیم. فیلم‌های دیوانه‌بازی (که قبل از هر چیز یک «فیلم» به شمار می‌آیند) در تاریخ سینما کم نیستند؛ از قدیمی‌ترها که بگذریم، امثال تارانتینو و رودریگز و گای ریچی و فیلم‌هایی مانند «پالپ فیکشن» و «از شفق تا فلق» و «قاپ‌زنی» مثال‌های قابل ذکری به نظر می‌رسند که در درجه نخست سر و شکل یک فیلم سینمایی را داشته و دیوانه بازی خود را در قاب سینما نشان می‌دهند اما متاسفانه در آثاری مانند «نگار» تنها با یک سری تصاویر آشفته و بی‌ربط فقط با اعصاب مخاطب بازی شده و احتمالا وی را به فضاهایی از نوع مالیخولیا نزدیک‌تر می‌سازد تا اینکه بخواهد او را از غم و ناراحتی فرضی برهاند،‌ یعنی درست خلاف نیت کارگردان!
ماجان
من پدر نیستم
حالا در میانه این دیوانه‌بازی‌های جعلی، با اثری دیگر به نام «ماجان» مواجه می‌شویم که در فضایی سادیستی، به اصطلاح خانواده‌ای را با فرزندی معلول به نمایش می‌گذارد که پدر خانواده همواره مانند هیولایی بر سر آنها ظاهر شده و با چوب و چماق در حال سرپرستی این خانواده نگون‌بخت است! دعواهای پایان‌ناپذیر و زد و خوردهای عصبی‌کننده به علاوه حضور زنی دیگر در این فضای درب‌‌و‌داغان و... مخاطب را به ورطه سرخوردگی نزدیک می‌سازد.
اما وقتی درمی‌یابیم که سازنده این اثر، مدیر مرکز امور نمایشی رسانه ملی است و در واقع اغلب سریال‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی با نظر و تحت مدیریت ایشان تولید می‌شوند تازه درمی‌یابیم که چرا یک خانواده درست و درمان در اغلب این مجموعه‌ها و سریال‌ها پیدا نمی‌شود! تازه متوجه می‌شویم چرا این مهم‌ترین رکن جامعه اسلامی یعنی خانواده‌ها، در اغلب حتی قابل قبول‌ترین سریال‌ها نیز درهم‌ریخته و آشفته و ناقص است!!
اگرچه پیش از این نیز جناب مدیر و فیلمساز ما، با فیلمنامه‌هایی همچون «قصه پریا» و «من مادر هستم» (که با واکنش شدید اقشار مختلف مردم و ائمه جمعه و جماعات و نمایندگان مجلس، از پرده پایین کشیده شد) و همچنین «خواب‌زده‌ها» با آن فضاهای سادیستی و بیمارگونه، نوع نگرش خود به جامعه و خانواده را بروز داده بود و حالا با اولین کار به اصطلاح سینمایی خود که به لحاظ ساختاری در حد یک کار آماتوری سوپر 8 هم نیست، راسا به میدان آمده اما از شدت ضعف فرم حتی نتوانسته به بخش مسابقه امسال جشنواره راه یابد که به جز حذف برخی آثار مهم مانند «امپراتور جهنم» و «بوف کور»، تقریبا به‌گونه‌ای فله‌ای رقم بی‌سابقه 44 فیلم را در بخش مسابقه به ثبت رسانده است!!
این از مدیر گروه سریال‌های رسانه ملی و آن هم از برنامه‌ساز تلویزیون که مدعی شاد کردن مردم است، دیگر از شبه‌روشنفکری که اساسا توی فاز افسردگی و سرخوردگی سیر می‌کند چه انتظاری می‌توان داشت؟ یعنی قرار بود مواظب مارادونا باشیم که گل نزند اما ‌هوشنگ‌ها توپ را مدام به سقف دروازه خودی می‌کوبند!