تئوری راز قانون جذب حقیقت یا توهم؟-بخش دوم
کارایی شعور خلاق انسان
حمیدرضا مظاهری سیف
در بخش نخست این مقاله به چیستی قانون جذب، اثباتناپذیری قانون جذب و ابطالناپذیری قانون جذب اشاره کردیم. اینک در ادامه دنباله مطلب را پی میگیریم.
کامیابی منهای اخلاق
موضوع دیگری که عقل به ما توجه میدهد، دربارة کائنات است. در قانون جذب کائنات یعنی همة موجودات که خدمتگذار بیجیره و مواجب انسان هستند و دست به سینه ایستادهاند تا هر کس هر چه را تصور و تجسم کرد به او بدهند. عقل این پرسش را مطرح میکند: کائناتی که تا این حد هوشمند، توانا و بخشنده است، به طوری که ما را آفریده و خواستههای ما را برآورده میکند، براستی چیست و ما در برابر او چه جایگاهی داریم؟ آیا کائنات غول چراغ جادوست و ما باید به او فرمان بدهیم، یا اینکه مثل پادشاهی بخشنده و مهربان است و ما باید متواضعانه از او بخواهیم؟
آیا جسورانه و طلبکارانه در برابر این قدرت بخشنده ایستادن و فرمان دادن اخلاقی است؟ کائنات بیچاره چه گناهی کرده است که این همه قدرت دارد و دست بخشندة خود را به روی انسان طمعکار و حرص گشوده و حالا مجبور است تا آخرش فرمانبردار انسان باشد؟ به نظر میرسد که این مواجهة انسان با کائنات تنها اخلاقی نیست، بلکه تناقض هم دارد. این قدرت عظیم چگونه ذلیل و فرمانبردار انسان شده است؟
دیگر این که این اقیانوس بیکران دانایی و توانایی و دارایی و بخشندگی، برای چه انسان را آفریده و خواستههای او را اجابت میکند؟ آیا به علت اینکه انسان را موجودی آرزومند آفریده در دام برآوردن آرزوهایش گرفتار شده و ناچار است تا آخر پابهپای انسان بیاید؟ این فرض با نیروی بزرگ کائنات سازگار نیست.
آیا عاشق انسان و اسیر آرزوهایش شده است؟ پس چرا عمر انسان را طولانی یا بیپایان نمیکند، تا بیشتر با او باشد؟ به هر حال مشکل اخلاقی در این است که انسان باید ولی نعمت خود را درست بشناسد و به طوری که سزاوار است با او ارتباط برقرار کند.
حالا به هر دلیل فرض کنیم که کائنات خود را موظف به برآوردن آرزوهای انسان کرده است، چرا به سادگی این کار را انجام نمیدهد؟ آیا میخواهد انسان را آزار دهد؟ تجسم و احساس و افکار چیست؟ انسان یک کلام خواستة خود را میگوید او هم به موقع پاسخ میدهد.
در تمام این موارد چیزی که اهمیت ندارد ارزشهای انسانی و اخلاقی شخص آرزوکننده است. کائنات به این نگاه نمیکنند که شما انسان مهربانی هستید یا نه، خوددارید یا نه، راستگویید یا نه، مهم این است که آرزویتان را باور و تجسم کنید. حتی اگر آرزو دارید که اسلحهای بسازید و با آن مردم بیگناهی را بکشید.
سومین بحران اخلاقی قانون جذب این است که احساسات راهنمای تصمیم گیری معرفی میکند. «احساسات هدیهای شگفت انگیز هستند که به ما امکان میدهند به فهمیم، داریم به چه فکر میکنیم... احساسات تو به دو دسته تقسیم میشوند: احساسات خوب و احساسات بد. تو تفاوت میان این دو دسته را میدانی چون یکی باعث میشود خوشحال باشی و دیگری تو را ناراحت میکند.(ص42) وقتی احساس خوبی داری، داری آیندهای را میسازی که در جهت رسیدن به آرزوهای توست. وقتی احساس خوبی نداری، داری آیندهای را میسازی که در جهت آرزوهایت نیست.» (ص43) احساسات خوشآیند و ناخوشآیند معیار استفادة درست یا نادرست از نیروی فکر است.
اگر کسی به شئی که برای دیگری است خیلی علاقه داشت و در شرایطی بود که میتوانست بدون ترس آن را بردارد، احساسش میگوید آن را بردارد چون لذت و شادی برای تو میآورد، آن شخص چه باید انجام دهد. هر انسانی این را تجربه کرده است که گاهی به چیزهایی علاقه دارد که به زیان اوست و از چیزهای روگردان است که برایش مفید است. در این جا اگر به سخن خرد گوش ندهد و از احساسات پیروی کند آیا درست عمل کرده است؟ در این صورت آیا ارزشهای اخلاقی پایدار خواهد ماند. ممکن است که احساسات گاهی ما را به سوی کارهای درست دعوت کند ولی به هیچ وجه معیار و قابل اعتماد نیست، برای همین خرد و اندیشه به انسان داده شده است. گذشته از این عقل انسان هم دانستهها و تجربههای محدودی دارد و همة درستیها و نادرستیها را به تنهایی تشخیص نمیدهد و نیازمند است که دانش و خلاقیت بیکران هستی راه را به او نشان دهد و در بعضی از امور درست و نادرست را به او معرفی کند. قرآن کریم در این باره میفرماید: «عَسی أَنْ تَکرَهُوا شَیئًا وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکمْ وَ اللّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» چه بسا چیزی را نپسندید در حالی که برای شما بهتر است و یا چیزی را دوست بدارید، در حالیکه برای شما بد است. (بقره/216)
از دیدگاه اسلام اما تمام جهان در دست خداوند است و او بیدریغ به انسان میبخشد، معیار بخشش او درست زندگی کردن است، ارزشهای اخلاقی اسباب موفقیت، ثروت، محبوبیت و سایر خواستههای بشری است (نک: اخلاق موفقیت و اخلاق دارایی) و هر کدام از نعمتها و موهبتهای خداوند اگر موجب دوری از ارزشهای انسانی شود، از شخص گرفته خواهد شد و در زندگی ابدی بهرهای بهتر خواهد یافت.(نک:آثار ابتلا) بنابراین رشد و شکوفایی انسانی هدف خداوند از بخشیدن بهرههای زندگی است و این با هدف غول چراغ جادوی کائنات که تنها به قدرت تجسم پاداش میدهد و به ارزشهای انسانی کاری ندارد بسیار متفاوت است.
شعور خلاق انسان
قانون جذب روی یکی از ویژگیهای منحصر به نوع انسان دست گذاشته، اما به درستی آن را نشناخته و با توهمات پوچی آمیخته است. حقیقت این است که انسان موجود عظیم و شگفت انگیزی است و نیروی خلاق و نامحدود آفرینش پس از پدید آوردن او خود را تحسین کرد (مؤمنون/14) و به آفرینش انسان بالید و به فرشتگان دستور داد تا بر این آفریدة تازه سجده کنند. علت برتری انسان موضوعی است که در نگاه اول مبهم به نظر میآید و آن آگاهی از نامهاست. «علم اسماء» سبب سجدة فرشتگان بر آدم بود؛ زیرا خداوند پس از اینکه فرمود «عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ كُلَّها» به آدم تمام نامها را آموخت. (بقره/32)، میفرماید: «قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ» به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنند. (بقره/34) این ترتیب در بیان علیت را میفهماند.
بنابراین انسان بهرهای دارد که علت برتری انسان و سجدة فرشتگان بر او بود، این برتری دانستن نامها و اسمائی است که فرشتگان توان و ظرفیت فهم آن را نداشتند. زیرا در آیات مورد بحث خداوند در مورد انسان «تعلّم» را به کار برده، ولی دربارة فرشتگان واژة «عرضه» را استفاده کرده، میفرماید: «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» سپس آن نامها را به فرشتگان عرضه کرد و برایشان به نمایش گذاشت، پس گفت اگر راست میگویید از این نامها به من خبر دهید و چیزی بگویید. (بقره/32) این بیان به روشنی نشان میدهد که فرشتگان توان فراگیری و فهم نامها را نداشتند. و همین معیار برتری انسان و سبب سجود فرشتگان بر او بوده است.
لازم به توجه است که در این ماجرا شخص حضرت آدم به تنهایی موضوعیت ندارد، استعداد و قابلیتهای نوعی مورد نظر بوده و هرچه گفته شده دربارة تمام انسانهاست. نخست به علت اینکه در میان فرزندان آدم کسانی بودهاند که از او برتری داشتهاند و دیگر اینکه در ادامه که به دشمنی شیطان با انسان میرسد، موضوع کاملاً فراگیر است و تمام انسانها درگیر این دشمنی هستند. و سوم اینکه اگر پی ببریم این نامها چیست، میبینیم که حتی افراد عادی و غیر پیامبران نیز از این نامها آگاهاند و به سادگی میتوانند این دانش پنهان را از درون خویش بیابند.
نامهایی که خداوند به انسان تعلیم داده چیست؟ و چه ارزشی دارد که فرشتگان را به سجده وامیدارد؟ در روایات آمده، که آنها نام تمام اشیاء و موجودات بوده است. (تفسیرالعیاشی. ج1ص32و33) اما آیا صرف نام این اشیا، چیزی است که ملائکه آن را نفهمند؟ فرشتگانی که از سوی خداوند مدبر امور عالماند (نازعات/5) آیا از ادراک و دانستن نام آنها ناتوان هستند؟
برای اینکه بدانیم نامهای چه بوده، لازم است که برخی از آیات قرآن را کنار هم بگذاریم تا راز واقعی فاش شود. نخستین آیه این است: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ» هنگامی که او را متعادل کردیم و از روح خود در او دمیدیم، برای او به سجده افتادند. (حجر/29،ص/72) این آیة شریفه سجدة فرشتگان را نتیجة دمیدن روح الاهی در انسان بیان میکند که علیت را میفهماند و آیات سورة بقره علم اسماء را علت این سجود معرفی میکرد؛ نتیجه این میشود که تعلیم نامها به انسان با دمیدن روح در پیکر او انجام شده است. بنابراین علم به نامهای اشیا همراه با نوعی آگاهی و شناخت از منشأ و سرچشمة پیدایش آنها بوده و این علم و تعلیم خداوند از جنس گفت و شنود و لفظ و واژه نیست، بلکه این علم با روح منقل شده و از جنس آفرینش، ایجاد و زندگی است.
هنگامی که خداوند از روح خویش در انسان دمید، علم به تمام آفریدگان و ربط آنها با منبع بیپایان قدرت، خلاقیت و زندگی را به آدم منتقل کرد. این موضوع زمانی بهتر روشن میشود که به آیة آفرینش انسان باز گردیم، یعنی آیهای که پروردگار توانا خود را به خاطر آفرینش آدم تحسین میکند، خداوند در آنجا خود را با نام «احسن الخالقین» یاد کرده و خلاقیت و آفرینندگی را جمع میبندد. تو گویی با وجود انسان دیگر خداوند تنها خالق جهان نیست. از مجموعة این آیات روشن میشود که علم و آگاهی انسان از اشیا، نوعی آگاهی خلاق است و میتواند با اندیشه و ادراک خود نمونه و جلوهای از خلاقیت خداوند را به نمایش بگذارد.
با صرف نظر از معنای خلق و تفاوت آن با مفاهیم نزدیک مثل جعل، انشاء، ابداع و غیره؛ تا اینجا نتیجه بررسیها این است که با دمیدن روح الاهی در انسان، آگاهی آفریننده و دانش خلاق به او هدیه شد و در صورتی که به چیزی بیندیشد و بخواهد، به اذن خداوند میتواند بیافریند. اما در کنار این حقیقت که انسان از اندیشهای آفرینشگر برخوردار است، غفلت از دو موضوع توهمات زیادی را در فهم و تبیین قانون جذب ایجاد کرده است. نخست اینکه این قدرت از کجاست؟ و دیگر این که این قدرت برای چه در اختیار بشر قرار گرفته است؟ و چگونه عمل میکند؟
باید توجه کنیم که این آگاهی و توانایی در پیوند با روح خداوند و جریانی از نیروی بیکران آفریننده است. این هوشیاری و توجه راه دستیابی به این نیرو را به ما نشان خواهد داد. اگر ما از منشأ و منبع یک نیرو غافل باشیم، نمیتوانیم آگاهانه و از تمام ظرفیت آن استفاده کنیم و راههای دست یابی به آن را نخواهیم یافت. بلکه فقط نمودهایی از آن را دیده و با تقلید نمیتوانیم تکرار آن نمودها را امکان پذیر کنیم. به همین علت قانون جذب بدون توجه به نیروی خلاق خداوند یکتا ناکارآمد و بیهوده است.
انسان میتواند با ارادهاش به اذن خداوند کارهای بزرگی انجام دهد و دست یابی به این نیرو تنها با پیوستن به سرچشمة آن یعنی خداوند امکان پذیر است یعنی با عبودیت و بندگی میتوان به نیروهای ربوبی رسید همچنان که پیامبران و اولیای خدا رسیدند و معجزات و کرامات شگفتی را از نیروی الاهی به نمایش گذاشتند.
کارایی شعور خلاق انسان
اما در پاسخ به این که چرا این قدرت در اختیار بشر قرارداده شده است؟ باید گفت که اصل برخورداری از دانش خلاق و اندیشة آفریننده برای این است که پروردگار حکیم پروژة آفرینش انسان را ناتمام گذاشته و تکمیل آن را به اختیار خودش واگذار کرده است. انسان در آفرینش خود مثل خداست و باید اشرف مخلوقات را بیافریند. چون قدرت آفرینش اشرف مخلوقات به انسان داده شده، آفرینش سایر مخلوقات برای او کار غیر ممکنی نیست. ولی کسانی که در مسیر درست استفاده از این قدرت قرار ندارند معمولاً نیرویشان از سوی منبع قدرت یعنی خداوند محدود میشود، تا اینکه کاربرد اصلی آن را بشناسند. عدم توجه به این نکته مهم تئوری راز را به یک خرافه و دروغ بزرگ تبدیل کرده است. زیرا انسان به راستی از شعور خلاق و نیروی آفریننده برخوردار است اما نخست اینکه حقیقت این نیرو با آنچه در تئوری راز گفته میشود متفاوت است و دوم اینکه استفاده از آن در گرو شناخت خداوند و حرکت در مسیر ارادة اوست.
بنابراین قانون جذب به شکلی که امروزه مطرح میشود، برای کسی که در مسیر خود سازی حرکت نمیکند، ناکارآمد و بیهوده است. و برای کسی که در مسیر درست حرکت میکند بیمعناست، چون او این قانون را به صورت دیگری تجربه میکند و به کار میگیرد. برای نمونه قانون جذب انسان را منشأ این قدرت دانسته و منبع آن را درونی تصور میکند، در حالیکه این نیرو نزد آفریدگار جهان و بیرون وجود انسان است. البته راه دستیابی به آن از رهگذر تحولات درونی میگذرد. خداوند وجود انسان را مثل دریچهای ساخته است که قدرت و شعور خلاق در آن جریان مییابد. هر کسی از طریق پیوند معنوی با خداوند و با گشودن راهی از درون خویش به سوی او، این قدرت و آگاهی را درون خود شکوفا کرده و جریان میدهد. و راه او قرار گرفتن در مسیر ارادة او و پذیرفتن بندگی و تسلیم شدن در برابر خواستههای اوست؛ نه صرفاً تصور و تجسم آرزوها.
مشکل دیگر قانون جذب این است که استفاده از آن را غالباً در امور مادی و محدود زندگی نشان میدهند در حالیکه مهمترین کاربرد این نیرو برای خودسازی است. یعنی تکمیل پروژة آفرینش اشرف مخلوقات. به تعبیر روشن، واقعیت این است که اندیشه و قدرت خلاق انسان منبعی بیرونی و کاربردی درونی دارد، اما قانون جذب منبع آن را درونی و کاربرد آن را بیرونی تصویر میکند. به طوری که خانه و اتومبیل و منزلت اجتماعی و ثروت و همسر و غیره را در نظر میگیرد. در واقع قانون جذب با روگردانی از منبع اصلی قدرت زمینه ساز محدودیت آن میشود و بعد در امور محدود و حقیر این جهانی میدان کارآیی آن را میگشاید. البته این سخن به معنای بد بودن نعمتها و کامیابیهای دنیوی نیست، بلکه آنها بسیار خوب و گوارا هستند و برای انسان آگاه و هوشمند هدایایی از سوی خداوند قلمداد میشوند. اما اینها اموری نیستند که انسان برای رسیدن به آنها نیروهای عظیم و انسان ساز خود را هزینه کند، بلکه آنها با درست زندگی کردن و استفادة بجا از نیروی آفریننده و سازندة الاهی، در زندگی جذب خواهند شد و به صورت هدایا و پاداشهایی از سوی خداوند به او خواهد رسید.
انسان به راستی میتواند با اندیشه و خواست خود بیافریند، اما این استعدادی نیست که در این دنیای محدود مادی شکوفا شود. این جهان قابلیت پوشش دادن به تمام استعدادهای بشری را ندارد و انسان بسیار فراتر از این جهان است. دنیا تنها فرصتی است برای آمادگی پیدا کردن و شکوفا شدن مثل دانهای که در دل خاک پنهان میشود، شکوفایی آن بذر از خاک است ولی در خاک نیست. روح بزرگ انسان که از روح خداست در این دنیای خاکی و مادی کاشته شده و از اینجا مسیر شکوفایی خود را آغاز میکند و تا اوج خدایی کردن ادامه میدهد. ولی در دنیا به نهایت شکوفایی نخواهد رسید. البته این سخن به معنای آن نیست که تنها پس از مرگ شخص به شکوفایی کامل میرسد. بلکه به این معناست که اگرچه ریشه در خاک داشته باشد اما در عالمی والا و روشن شکوفا میشود و سایر بذرهای فرومانده زیر خاک نیز از زیبایی و شکوفایی او بیخبراند.
اگر انسان شهامت پذیرش آرزوهای خود را داشته باشد و به طور کامل آنها را تصور کند و بپذیرد، راه و زمان و مکان تحقق آنها را خواهد یافت. هر کس با تمام وجود خواهان لذتی بدون هر گونه رنج، شادی بدور از هر اندوه و زندگی پایدار و بیپایان است، اما پذیرش این آرزوها هوشمندی، شهامت و اراده میخواهد. و اگر کسی این آرزوها را بپذیرد، به روشنی میفهمد که در زندگی محدود و پر از زحمت این دنیا به آرزوهای بزرگ خویش نخواهد رسید. از این رو فرصت زیستن در این جهان را، به فرصتی برای دست یابی به آرزوهای بزرگ تبدیل میکند. و هر لحظه از زندگی خود را به ابدیت پیوند میزند.
به هر روی انسان به جایی خواهد رسید که هر چه بخواهد و تصور کند، در دم خلق شود، جایی که خداوند دربارة آن فرموده: «لَهُمْ ما یشاؤُنَ فیها وَ لَدَینا مَزیدٌ» در آنجا هرچه بخواهند برایشان فراهم است و بیشتر از آن نزدماست. (ق/35) اما آنجا را باید شناخت و خیال اینکه دنیا سرزمین آرزوهاست، رویایی پوچ و تعبیر ناپذیر است که افراد حقیر و کودن که شهامت و شعور پذیرش آرزوهای بزرگ خود را ندارند، به آن دلخوش میشوند. محدودیتهای این دنیا انسان را وسوسه میکند که به آرزوهای کوچک و حقیر دل سپارد و همین دنیا را سرزمین آرزوهای خود تصور کند.
ریشة خرافات در نادانی و کم خردی بشر در شناخت خود و حقایق عالم است. وقتی گرایشهای متعالی انسان هدایت نشود و با توهم تلفیق گردد خرافات پدید میآید. از این رو هر خرافه نشانة یک حقیقت گمشده است. قانون راز هم خرافهای است که از تلفیق شعور خلاق انسان و دنیازدگی پدید آمده و آرزوهای محدود و ناچیز مادی را به جای آرزوهای بزرگ ابدی نشانده است.
کمال کامیابی
پروردگار تمام هستی یکی است و او آفرینندة انسان، دنیا و ابدیت است. او آفریدگاری است که دنیا و آخرت را در کمال حسن و حکمت خلق کرده و میخواهد که برترین آفریده و جانشینش نیز در دنیا و آخر آفرینندة کمال و زیبایی باشد. از این رو فرموده است: «مَنْ کانَ یریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا» کسی که خیر و ثواب دنیا را میخواهد، نتیجة نیک دنیا و آخرت برای خداست و او شنوا و بیناست. (نساء134) بنابراین باید از او خواست و این خواستن باید هم به اندیشه و زبان جاری شود و هم در عمل نمایان گردد، زیرا او شنوا و بیناست.
خداوند دشمن آرزوهای خوب و زیبا نیست، بلکه با کوتاهی همت مخالف است و نمیخواهد شاهکار آفرینش خویش را در حقارت ببیند. او برترین خوبیها را در دنیا و ابدیت برای انسان میخواهد و انسان را تشویق میکند که از آرزوهای کوچک، ناچیز و نزدیک فراتر رود. همازاینرو پرهیزکاران که در پیوند با خدا به سر میبرند و شهامت پذیرش آرزوهای بسیار بزرگ را دارند، خود را جاودان دیده و کامیابی دنیا و آخرت را میخواهند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ أُولئِک لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا کسَبُوا وَ اللّهُ سَریعُ الْحِسابِ» کسانی که میگویند پروردگارا نیکی دنیا و نیکی آخرت را به ما عطا فرما و از عذاب آتش دور کن. آنها کسانی هستند که از هرچه به دست آورندهاند، بهرهمند میشوند و خداوند زود نتیجه میدهد. (بقره/201و202)
توصیة قرآن کریم این است «لا تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا» بهرة خود را از دنیا فراموش نکن. (قصص/77) اما بهرهبرداری از دنیا نباید به قیمت غفلت از آخرت باشد؛ مثل کسانی که «یعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ» ظاهری از زندگی دنیا را شناختند و از آخرت غافل شدند. (روم/7) جمع میان دنیا و آخرت تنها با رسوخ یاد خداوند در عمق جان انسان ممکن است. در صورتی که انسان تمام دنیا و آخرت را همواره ملک او بداند و خود را ساکن سرای خداوند و بلکه جانشین او ببیند، میتواند به خیر دنیا و آخرت بیندیشد و هر دو را با هم بخواهد و صد البته که خواستن خیر دنیا و آخرت به اندازة شایستگی هر کدام ازاین دو در اندیشة او جاری میشود؛ دنیا به اندازة خودش و آخرت هم به اندازة خودش.