kayhan.ir

کد خبر: ۹۶۲۸۲
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۶
سختی‌های زندگی کارگری و چالش‌های پیش روی-بخش نخست

شانه‌های کارگران زیر غبار بیکاری!




گالیا توانگر
امروز دیدار ما با شما مجموعه‌ای از کارگران عزیز سراسر کشور، در واقع نماد اظهار ارادت ما به طبقه کارگر است. خیلی حرف زدیم و می‌زنیم، امروز هم مطالبی را عرض خواهیم کرد، لکن عمده این است که می‌خواهیم با این دیدار تجلیل از کارگر و تجلیل از کار بکنیم؛ می‌خواهیم اهمیّت کار را در ذهن خودمان و ذهن آحاد ملّت ایران برجسته‌تر کنیم. توجّه کنیم که همه دستاوردهای بزرگ در سایه کار به معنای اعمّ این عنوان تحقّق پیدا می‌کند. کار ارزش دارد؛ کارگر به برکت ارزش کار، ارزش والایی در جامعه دارد. اینکه معروف است و روایت است که پیغمبر مکرّم اسلام دست کارگر را بوسیدند، فقط یک تعارف نیست؛ این یک تعلیم است. بنابراین می‌خواهیم از کار تجلیل بشود، از کارگر تجلیل بشود، مسئولان توجّه داده بشوند به مسائل مربوط به کارگران، رفع مشکلات محیط‌های کارگری و جامعه‌ کارگری. مشکلاتی وجود دارد؛ مسئله‌ تعویق‌ها، اخراج‌ها، مسئله‌ معیشت و امثال اینها؛ اینها چیزهایی است که در سطح کشور و در میان جامعه کارگری وجود دارد و مشکلات کارگران است. مسئولین همّتشان را بیش از پیش به این مسائل متوجّه کنند؛ هدف از این دیدار اینها است. (بیانات در دیدار جمعى از کارگران سراسر کشور2 اردیبهشت 94)
زندگی کارگری پر از چالش‌های معیشتی و سختی‌هاست.یک واقعیت تلخ این است که بیشتر کارگران بویژه از نوع ساختمانی در حالی زندگی روزمره را می‌گذرانند که تنها روزی سی‌هزار تومان حد بالای دریافتی روزانه‌شان است. از طرف دیگر برآوردها گویای این است که هزینه معیشت یک خانواده 4 نفره در کلانشهری چون تهران لااقل 3 میلیون و 200 هزار تومان است. از چالش دستمزد کارگری که بگذریم، مسئله امنیت شغلی این قشر رتبه یک مشکلات زندگی کارگری را به خود اختصاص داده است. بیشتر کارگران ساختمانی این روزها از رکود ساخت‌و‌ساز در بازار مسکن و نیز از کار بیکار شدن ناگهانی خود زبان به گلایه گشوده و سخت‌ترین روزهای زندگی خود را می‌گذرانند.
160هزار کارگر فصلی پنجه در پنجه بیکاری
مهدی شهابی یک پیمانکار است که تا همین سه سال پیش در پروژه‌های ساختمانی بزرگ پایتخت مشارکت داشته، اما این روزها تقریبا خانه‌نشین شده است.
وی به گزارشگر روزنامه کیهان با استناد به آمار توضیح می‌دهد: «آماری که در تهران در اواسط دهه 80 برای کارگران ساختمانی داشتیم، چیزی در حدود 150 تا 160 هزار نفر عامل کارگر فصلی و ساختمانی بوده است. این تعداد در حال حاضر بنا به برآورد‌ها به زیر ده درصد رسیده است. شهرداری در آن سال‌ها ده میلیون‌متر تراکم می‌فروخت، اما در حال حاضر به کمتر از 900 هزار متر رسیده است.»
این کارشناس صاحب تجربه در امر ساخت و‌ساز ادامه می‌دهد:«بسیاری از 160 هزار کارگر فصلی و ساختمانی از استان‌های شرقی و غربی برای کار به تهران آمده بودند. وقتی بازار کار کساد شد، بالاجبار و به یکباره به شهر خود بازگشتند. برای بازگشتشان به شهر خود هیچ برنامه‌ریزی مدونی جهت اشتغال‌زایی بومی وجود نداشت. براثر خشکسالی زمین‌های کشاورزی‌شان خشک شده بود. بنابراین قادر نبودند شغل آبا و اجدادی‌شان را هم دنبال کنند. به این ترتیب معضل بیکاری در شهرهای خاستگاه کارگران چندین برابر شد.»
شهابی درباره دلایل رکود بازار مسکن این‌گونه تحلیل می‌کند که سرمایه‌ها هر چند مدت یک‌بار توسط مافیا به یک شاخه از سودآوری هدایت می‌شوند؛ برای مثال سرمایه‌ها را یک روز به سمت بازار مسکن روانه می‌کنند و روز دیگر به سمت بازار سکه و ارز و یا بورس.
وی در ادامه صراحتا می‌گوید: «اینکه گفته می‌شود رکود بازار مسکن به اتمام رسیده، شایعه‌ای بیش نیست.»
از وی سؤال می‌کنم: شاید یک دلیل برای کاهش فروش تراکم توسط شهرداری تهران همان دلیل شایع کاهش ساخت و سازها برای مهار معضلاتی چون آلودگی هوا و ترافیک است؟وی پاسخ می‌دهد: «همین سه، چهار ماه پیش شهرداری تهران از وجود 150 هزار پلاک فرسوده خبر داد. این خبر امیدی تازه به دل من و هم صنفی هایم بخشید. بنابراین همه چیز در ساخت‌و‌سازهای جدید خلاصه نمی‌شود و خیلی از نقاط تهران نیازمند بازسازی‌های ضرب‌العجلی‌اند.»
مافیای مسکن و تشنگی برای سود بیشتر
شهابی یک پیمانکاردر مورد دخالت‌های مستقیم مافیا در ساخت و سازهای شهر تهران به گزارشگر روزنامه کیهان توضیح می‌دهد: «برای مثال فرض کنید شما تکه زمینی 400متری در شمال شهر تهران دارید. این زمین به خودی خود دو تا سه میلیارد تومان می‌ارزد. شما می‌خواهید نوسازی داشته باشد. یکی از همین مافیا به شما پیشنهاد ساخت و ساز مشارکتی می‌دهد(زمین از شما و ساخت از ایشان). یعنی می‌گوید به جای اینکه دو طبقه بسازی و بدون سود دوباره در همان منزل یک تا دو طبقه با متراژ قبلی خود بنشینی، بهتر است مجوز برای ساخت چهار طبقه دو واحدی بگیریم. اینگونه به جای آن خانه یک طبقه قدیمی حیاط دار به یکباره هشت واحد در چهار طبقه روبروی هم قارچ‌گونه سبز می‌شود. چنین ساخت و سازهایی همه معادله‌ها از معادلات فرهنگی شهر تا معادلات مدیریتی کلانشهر را در هم می‌ریزد. حالا خانه یک تا دو طبقه شما به هشت واحد به انضمام پارکینگ و انباری تبدیل شده است. افرادی ناگهان به محلات بالای شهر کوچ می‌کنند و یک طبقه مثلا در زعفرانیه را می‌توانند با انبوه سازی به جای دو میلیارد،700 میلیون تومان خریداری کنند!هر روز بر تراکم و حجم ترافیکی محلات مختلف شهر افزوده می‌شود. از آن سو افرادی از اطراف تهران و یا شهرستان‌ها جذب محلات پایین‌تر می‌شوند و موج مهاجر پذیری کلانشهر دامنه دارتر می‌شود. این مافیا دیگر فکر این نیستند که ساخت‌وساز به این شیوه چه ضررها و آسیب‌های دامنه‌داری را متوجه کلانشهرها خواهد کرد.»
این پیمانکار از حقیقت تلخ دیگری پرده برداشته و می‌گوید: «اکثر کارگران ساختمانی از هیچ‌گونه بیمه‌ای برخوردار نیستند و اغلب فصلی‌اند. در بهترین حالت خودشان خود را بیمه می‌کنند و با همان دستمزدهای کم روزانه که عایدی‌شان است، مجبورند هزینه بیمه خویش‌فرمای خود را نیز بپردازند. حقیقت این است به همین دلایل بیمه‌ای بیشتر کارگرانی که در بخش عمرانی پروژه‌های خرد و کلان سطح شهر تهران مشغولند، افغانستانی هستند. بدون اینکه کارفرما بیمه‌شان کند با کمترین دستمزد و مزایا و با کمترین امنیت در حین کار از آنها استفاده می‌برند. از آن‌سو جوانان ما در شهرستان با بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنند.»
فراموش شدگان در کارگاه‌های زیر زمینی
زهره هاشمی یک منجوق دوز بر روی پیراهن زنانه است که بابت هر پیراهنی که چشم می‌گذارد،و تقریبا یک روز کامل از هشت صبح تا هشت شب زمان می‌برد، تنها روزی پنج  هزارتومان عایدی‌اش است؛ البته آن هم به شرط اینکه در کارگاه حضور داشته باشد، وگرنه در منزل بابت هر یک پیراهن هزار تومان می‌گیرد. وقتی می‌گوید هزار تومان، پایم شل می‌شود و روی موزاییک‌های کارگاه سر می‌خورم.
هانیه میرعماد دختر جوان برش کاری است که در یک زیر زمین دخمه مانند با انبوهی از پارچه کنار یک علاالدین نشسته و روی میز فرسوده‌ای در حال برش قطر ضخیمی از پارچه‌های تی‌شرت است. این کارگاه‌ها در شهرستان نیست. در مرکز تهران و در هزار‌توی تولیدی‌های کوچه برلن است. این کارگران که به حداقل قانع اند- شاید به کمتر از حد اقل ها- نه بیمه‌ای دارند و نه حتی نام اصلی شان مشخص است.
هانیه می‌گوید:«اگر یک وقتی خدای نکرده در کارگاه آتش‌سوزی شود، چون اینجا آن قدر انباشته از پارچه و تنگ است، اصلا راه در رو نداریم. بعدهم صاحبکارم حتی نام فامیل مرا نمی‌داند که به درستی بتواند خانواده‌ام را در جریان بگذارد!»
کار ما فصلی است و هزار و یک مشکل!
علی بلندی یک کارگر ساختمانی در گفت‌و‌گو با گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «من در ‌سال ۱۳۵۲ در مشکین‌شهر متولد شدم و  کارم را از حدود ۱۰سالگی و در ساختمان‌سازی شروع کردم. آن زمان شاگرد بنا بودم و روزی 150 تومان دستمزد می‌گرفتم. البته آن موقع هنوز به تهران نیامده بودم و در شمال مشغول کارگری بودم. دو‌سال به خدمت سربازی در گرگان رفتم و پس از آن در رشت مشغول کار شدم. کارهای ساختمانی، بنایی و کارگری کردم، ولی متاسفانه کارهای ساختمانی به نوعی یک شغل فصلی است و نوسانات و اتفاقات بازار خیلی در آن تاثیر دارد. یعنی هر زمان بحث‌های اقتصادی مانند بنزین، دلار و یارانه‌ها بر آن تاثیر می‌گذارد و موجب تعطیلی کار ما می‌شود. الان هم به‌دلیل گرانی مصالح و مشکلات دیگر کار ساختمانی تعطیل است و من مشغول کار با وانتم در میادین میوه و تره بار هستم.»
این کارگر ساختمانی صراحتا می‌گوید: «من از اوضاع کار ساختمانی راضی نیستم چون هیچ زمان مشخصی ندارد و یکباره کار تعطیل می‌شود یا اصلا کاری پیدا نمی‌شود. برای مثال ‌سال گذشته من ۶ ماه بیکار بودم و روزهای بسیار سختی را گذراندم. یک وانت مدل ۸۴ خریدم که اقساطی بود، برای این ماشین همچنان به بانک بدهکارم و نتوانسته‌ام قسط‌هایم را پرداخت کنم. سعی می‌کنم با کار با وانت در میادین میوه روزم را بگذرانم. البته در این شرایط به‌خاطر اوضاع بنزین کار با وانت هم به صرفه نیست و چیزی نمی‌ماند. من صبح ساعت ۵ می‌روم به میدان تره‌بار و اگر باری به من بخورد آن را تا مقصد می‌برم. مثلا امروز یک وانت میوه را در قلعه حسن‌خان با ۲۵‌هزار تومان تحویل دادم. در حالی که این رقم بسیار ناچیز است و من ۷‌هزار تومان فقط هزینه گاز برای وانت دادم که اگر حساب کنی اصلا به‌صرفه نیست.»
از وی سؤال می‌کنم: تا به حال به این فکر کرده‌ای که به شهر خودت مشکین شهر بازگردی؟ وی پاسخ می‌دهد: «مشکل اینجاست که در شهرستان هم کار نیست و من فقط مشکل یک کار ثابت با درآمد معمولی را دارم؛ اتفاقی که برای کارگران کمتر می‌افتد و بسیاری از آنان چند ماه از‌سال را کار می‌کنند. همشهری‌های من چند سال پیش به تهران آمدند و آنها هم موفق نبودند، البته برخی که زمین‌هایشان را فروختند و با سرمایه برای کار به تهران آمدند اوضاع بهتری دارند.»
این فرد از قشر زحمتکش کارگری در مورد میزان حقوقش از بنایی و نیز چگونگی گذران زندگی مستاجری‌اش می‌گوید: «من در ماه کمتر از یک و سیصد درآمد دارم که از این مقدار 400‌هزار تومان آن را بابت کرایه خانه پرداخت می‌کنم و با مابقی آن روزگار خودم و خانواده‌ام را می‌گذرانم. دو فرزند دانش‌آموز دارم. البته خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنم برای یکی از فامیلم است که با مبلغ خیلی ارزان‌تر به من کرایه داده است و در حاشیه تهران قرار دارد.»
وی در تکمیل صحبت‌هایش می‌گوید که تنها نقطه روشن‌کننده زندگی‌اش بچه هایش هستند که خوب درس می‌خوانند و     امیدوار است که روزی برای خودشان کاره‌ای شوند و بتوانند زندگی خوبی داشته باشند. او می‌داند که دیگر از لحاظ مادی ثروتمند شدن تنها می‌تواند یک رویای خوش باشد، اما از لحاظ معنوی سخت به تحصیلات فرزندانش دلبسته است. این کارگر زحمتکش امیدوار است که بچه‌هایش خوب تحصیل کرده و روزی به جایی برسند که دستشان درجیب خودشان باشد و زندگی مرفه و آسوده‌تری نسبت به زندگی پدرشان داشته باشند.