خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - ۱۶
عبور اعلامیهها از گمرک عربستان با قرص آسپیرین!
تبلیغ در مناسک حج
محمد منتظری در سوریه، خانهای دو اتاقه در پشت حرم حضرت زینب(س) از شخصی به نام حاج محمد و در لبنان نیز در منطقه شیاح آپارتمانی در طبقه سوم ساختمانی اجاره کرده بود، این دو مکان مرکز فرماندهی و پایگاه اصلی فعالیتهای او بود و برای کسانی که به دلایل سیاسی و برای مبارزه به خاورمیانه میآمدند، برای استقرار محل مناسبی بود.۱
گروه محمد در سوریه و لبنان از افرادی چون: محمد غرضی، علی جنتی، ناصر آلادپوش، سعید تقدیسیان، سراج و جوانان و مردان برومند و پرشور و متعهدی متشکل بود که دایره مبارزه در کشور برایشان تنگ بود و با راهنمایی افراد مرتبط و گروه روحانیان مبارز به خارج آمده بودند تا با طی دورههای چریکی و آموزشهای نظامی و شرکت در برخی فعالیتهای سیاسی چون تکثیر اعلامیه و حضور در راهپیماییهای اعتراضآمیز، خود را برای روزهای حساس آینده آماده کنند. گروه شهید منتظری در خارج از کشور در واقع زیر نظر تشکیلات گروه روحانیان مبارز ایران که در داخل کشور قرار داشتند، از طرف افرادی چون آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری و آیتالله مهدوی کنی و آیتالله جنتی و... رهبری میشدند.
از جمله برنامههایی که شهید منتظری طراحی و اجرا کرد، رفتن به حج و تبلیغ حرکت حضرت امام(ره) و افشاگری علیه رژیم شاه بود. پس از نشستها و جلساتی تصمیم گرفتیم که من نیز به همراه آقایان غرضی، جنتی، تقدیسیان، آلادپوش و سراجالدین موسوی از راه زمین به سوی عربستان حرکت کنم. خیلی سریع پاسپورتی لیبیایی با هویت جدید برایم تهیه شد.
در مکه و مدینه حال و هوای خاصی بود، موسم حج جمعیت زیادی آن جا بودند. جمعیتی یکدست بیهیچ برتری و تفاخری برای یک هدف و غربال شده از ناخالصیها؛ در آنجا از هر چه تعلق غیر خدا بود رها و آزاد بودند، فقط خدا بود و خدا. دلها صیقلی و صاف و روشن بود، از این رو هر عمل و سخن حقی بر جانها مینشست، در این فرصت اعلامیهها و جزوه ولایت فقیه را که سخن واقعی و حقی بود، بین مشتاقان و زائرین حرم کوی دوست پخش میکردیم، و صدای خمینی(ره) را که صدای حقی بود به گوش جهانیان میرساندیم.
برای خروج اعلامیهها از گمرک مرزها باید خیلی حساب شده عمل میکردیم. به یاد دارم ما آنها را داخل دو یا سه ساک بدون این که جاسازی مناسبی کنیم، قرار دادیم. در مرز عربستان و گمرک با تراکم زائرین از کشورهای سوریه، لبنان و عراق مواجه شدیم و این شلوغی و تراکم بهترین لحظه و فرصت برای رد کردن ساکها بود. مأموران ساکها را با گچ علامت زده آنها را رد میکردند. ما هم برای این که ساکهایمان را نگردند با قرص آسپیرین روی آنها را (مثل گچ) علامت میزدیم. اگر به کسی مشکوک میشدند داخل ساکش را هم میگشتند. وقتی ساکها زیاد بودند، ساکی را انتخاب و جستوجو میکردند، از ساکهای ما ساکی را انتخاب کردند که خوشبختانه فاقد اعلامیه و کتاب بود؛ و داخلش تنها وسایل و لباسهای شخصی بود، به ساکهای دیگر دست نزدند.
کار پخش اعلامیهها وکتابها خیلی زود تمام شد، شروع به تبیین شرایط ایران در گروههای چند نفری و کوچک کردیم. با تمهیدات و مراقبتهایی که داشتیم با مشکلی خاص روبهرو نشدیم. توانستیم در این سفر الهی با چند تن از مبارزان ایرانی و یا افرادی رابط تماس گرفته تبادل اطلاعات کنیم. از اوضاع و احوال داخل کشور دقیق سؤال کردیم و ارزیابی خوبی به دست آوردیم. لحظهای آرام و قرار نداشتیم، در هر زمانی و در هر نقطه و مکانی بود، با حجاج سخن میگفتیم.
تا این که مشکل مالی پیدا کردیم، یک دوربین عکاسی خریدیم. روزها در مقابل خانه خدا و یا در مدینه در جوار حرم حضرت رسول(ص) نوبتی میایستادیم و از متقاضیان عکس گرفته پولی به دست میآوردیم، و در اختیار گروه قرار میدادیم. این روزهای خدایی و به یادماندنی به پایان رسید و میبایست به سوریه باز میگشتیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
۱. «با توجه به محدودیتهای نجف اشرف و سایر کشورها، شهید منتظری پایگاه جدیدی در کشور سوریه ایجاد کرد. وی در محدوده مرقد مطهر حضرت زینب(س) به نام ببیلا اتاق بزرگی را اجاره کرد و در آن حدود بیست نفر زندگی میکردند؛ آقای غرضی، خانم دباغ، آقای تقدیسیان، ناصر آلادپوش، علی جنتی و... آن جا بودند:» ]ر.ک: خاطرات سیاسی سیدعلیاکبر محتشمی ج 2، تهران، نشر خانه اندیشه جوان، 1378[