kayhan.ir

کد خبر: ۹۵۸۳۸
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۴

چگونه بدانیم پیامبر(ص) واهل بیت(ع) از ما راضی هستند؟(خوان حکمت)



مطلبي كه براي همه ما ضروري است اين است كه بدانيم خدا از ما راضي است يا نه؟ انبيا از ما راضي هستند يا نه؟ و وجود مبارک حضرت وليّ عصر از ما راضي است يا نه؟ اين سؤال، سؤال همه ماهاست، ما دسترسي ظاهري به وجود مبارك حضرت نداريم كه ببينيم از ما راضي است يا نه! اما اينها نور واحدند،[1] وقتي ما به قرآن و نهج‌البلاغه و كلمات ائمه(عليهم‌السلام) دسترسي داريم، آن متكلّم‌ها در كلامشان ظهور مي‌كنند، يك كلام عادي نيست.
تجلی خداوند در قرآن
شما ببينيد وقتي وجود مبارك حضرت امير، قرآن را معرفي مي‌كند نمي‌فرمايد يک کتاب و كلام عادي است. يك وقت كسي كتابي مي‌نويسد يا سخنراني مي‌كند، اين سخنراني‌ها را جمع مي‌كنند، كتاب مي‌كنند يا مقالاتي مي‌نويسد جمع مي‌كنند، به هر حال اينها كتاب مصطلح اوست يا سخنان اوست. قرآن در عين حال كه تمام اين الفاظ، كلمات الهي است و گذشته از اينكه معجزه است، يك ويژگي دارد كه در هيچ كتابي نيست و آن ويژگي را وجود مبارك حضرت امير در قرآن كريم مشخص كرده است. فرمود هر متكلّمي حرف مي‌زند و هر مؤلفي هم كتاب مي‌نويسد؛ اما آن طور نيست كه آن متكلّم در كلامش تجلّي كند يا آن مؤلف در كتابش جلوه كند. قرآن يك كتاب خاصي است كه آن گوينده و پديدآورنده‌اش در اينجا جلوه كرده است: «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ‏ فِي كِتَابِه‏»؛[2] فرمود اين يك كتاب معمولي نيست كه شما بگوئيد خدا اين را نوشت يا خدا گفت؛ خدا در اين كتاب تجلّي كرده است اين بيان، بيان قرآن ناطق است، فرمود چرا خدا را نمي‌بينيد؟! خدا با چشمِ سر ديدني نيست، اما با چشم سِرّ ديدني است. فرمود او اصلاً خودش را نشان داد، شما او را ببينيد، شما فقط كلام را مي‌شنويد يا مي‌بينيد. ديدنِ كلام هنر نيست، ديدن متكلّم هنر است. مفسّر آن نيست كه كلام را ببيند. همه شما در دانشگاه يا حوزه با اين كتاب‌ها مأنوسيد. يك كتاب است كه مؤلف مي‌نويسد و يك كتاب است كه شارح آن را شرح مي‌كند. يك وقت است كه آن شارح مي‌گويد: «قال المصنف و أقول»؛ اين مي‌شود شرح«قال أقول»، يا شرح مزجي است مثل اينکه صاحب جواهر حرف محقق را نقل مي‌کند، بدون اينکه بگويد: «قال و أقول»، آن را شرح مي‌کند، به هر حال شارح در قبال ماتن است. هيچ مفسري نمي‌گويد «قال الله و أقول»، مفسّر مي‌گويد «قال الله» در متن، «قال الله» در شرح، خود را خليفه او مي‌بيند حرف او را مي‌زند، نه حرف خودش را. اين براي آن است كه يك مفسّر بايد متكلّم را ببيند. اگر مفسّر حرف خودش را زد كه مي‌شود تفسير به رأي؛ اينكه مي‌گويند تفسير به رأي نكنيد؛ يعني خودتان را نبينيد، آن متكلّم را ببينيد، متكلّمی كه خودش را به شما نشان داد، اين غايب نيست.
راه جلب رضایت اهل بیت(ع)
همه ما مي‌خواهيم ببينيم خدا و پيغمبر و اهل بيت از ما راضي هستند؟ و عمده در عصر ما اين است كه وجود مبارك حضرت ولی عصر از ما راضي است يا نه؟ اين آرزوي همه ماست. همه‌ اينها يك نورند: «کُلُّهُم نورٌ واحِد» اگر ما به كلام خود حضرت دسترسي نداريم به قرآن دسترسي داريم، به نهج‌البلاغه دسترسي داريم. وجود مبارك حضرت امير مطلبي فرمود كه اگر الآن ما خدمت حضرت ولی عصر(ع) مي‌رسيديم، وجود مباركش همين حرف را مي‌زد. حضرت امیرفرمود: من برادري داشتم نزد چشمان من خيلي بزرگ بود، من او را بزرگ مي‌ديدم: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَي أَخٌ فِي اللَّه‏ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» اين برادر من بود؛ حالا بعضي گفتند مقداد بود، بعضي گفتند اباذر بود؛ به هر حال يكي از اصحاب حضرت بود. فرمود اين در چشمان من بزرگ بود، نه تنها نزد من محبوب بود، نه تنها مرضيّ من بود؛ بلكه من او را به عنوان بزرگ مي‌ديدم، چرا؟ چون دنيا در چشم او کوچک بود، الآن وجود مبارک وليّ عصر هم همين حرف را مي‌زند. مي‌فرمايد من کسي دارم، دوستی دارم که نزد چشمان من بزرگ است، فرقي بين كلام حضرت امير و حضرت حجّت نيست. اگر اينها نور واحدند که هستند، حرف‌هايشان يكي است. اين راه را به ما نشان مي‌دهد، نه تنها مورد عنايت خواهيم شد و نه تنها مورد رضاي حضرت خواهیم بود؛ بلکه در چشمان نوراني‌اش به عظمت ظهور مي‌كنيم؛ اين راه باز است؛ حالا چه مقداد چه اباذر، آنها معصوم نبودند، امام و امامزاده نبودند، پيغمبر و پيغمبرزاده نبودند، شاگرد اينها بودند. پس مي‌شود شاگردي، طلبه‌ای يا دانشجويي به جايي برسد كه امام زمان(ع) بفرمايد او در چشمان من بزرگ است؛ حيف است ما اين مقام را از دست بدهيم، اين راه باز است؛ اين راه را نبستند. عده‌اي از آنها هم كه سابقه بت‌پرستي داشتند بعد به اينجا رسيدند، قبل از اسلام خيلي از اينها بت‌پرست بودند؛ پس اين راه باز است. ما چرا از اين و آن بپرسيم كه آيا امام زمان از ما راضي است يا نه؟ خودمان مي‌توانيم بفهميم حضرت از ما راضي است يا نه؟ فرمود: «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ»[3] این برادر نه تنها با اموي و مرواني مبارزه كرد، با استكبار و استثمار و استعمار و استحمار بيروني مبارزه كرد، با استبداد و استکبار دروني هم مبارزه كرد. از سلطنت شکم، هوس و هوي بيرون آمد: «کان خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ». اين راه باز است.
بنابراين ما همان‌طوري كه يك نُه دي داريم در برابر بيگانه‌ها، هر روز هم يك نُه دي داريم، هر روز عاشورا داريم، هر روز 28 صفر داريم تا از سلطنت هوس بيرون بيائيم، وقتي بيرون آمديم راحت هستيم. از چنين شخصي اگر سؤال بکنند، مي‌گويد يقيناً حضرت از من راضي است؛ چون تمام دستورات حضرت را دارم انجام مي‌دهم. حالا چرا از اين و آن بپرسيم كه اين خوب است يا آن خوب است آيا از ما راضي است يا نه.
يک وقت از وجود مبارک حضرت امير سؤال کردند عقل چيست؟ يا عدل چيست؟ فرمود: «وضع کل شيءٍ في موضعه». يعني انسان هرچيزي را در جاي خودش بگذارد[4]عرض کردند جهل چيست؟ فرمود «گفتم»! اين «گفتم»؛ يعني از راه «تعرف الاشياء باضدادها» متوجه بشويد. اگر عقل «وضع کل شيءٍ في موضعه» است، جهل در قبال عقل است؛ يعني چيزي را انسان در جاي خودش نگذارد. ديگر حضرت نفرمود «عدم وضع شيءٍ في موضعه»، فرمود شما که عقل را مي‌دانيد، جهل را هم مي‌دانيد.
 رضای خدا در رضای اهل بیت(ع)
اينجا هم وقتي حضرت فرمود اين شخص در چشمان من بزرگ است، وجود مبارك وليّ عصر هم همين حرف را دارد. حالا اگر خواستيم از حضرت سؤال كنيم چه كسي از چشم شما دور است؟ به ما مي‌فرمايد گفتيم؛ يعني «تعرف الاشياء باضدادها». یعنی كسي كه دنيا در چشم او بزرگ است، او مرتب منتظر است صدرنشين شود، فلان مقام يا پُست را بگيرد، فرمود اين از چشمِ من دور است! اگر نظام ما، مردم ما، همه ما به اين فكر باشيم كه اين خواسته‌هاي دين عمل شود حالا يا به دست ما يا به دست ديگري، هم وحدت حاصل مي‌شود، هم هيچ كدام ما تلاش نداريم كه صدرنشين باشيم، فرمود نزد من عزيز هستيد. اگر «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ»؛ آن وقت مقابلش اين است كه «من كان الدنيا عنده عظيمة فهو عند الله و عند رسوله و عند أهل بيته صغيرٌ»؛ اين براساس «تعرف الاشياء باضدادها» هست.
 بنابراين ما اين راهها را داريم؛ هم مبارزه با بيرون، هم مبارزه با درون و به خوبي مي‌توانيم بفهميم حضرات معصومین از ما راضي هستند و اگر ایشان از ما راضي بودند ديگر يقيناً به لطف الهي به جايي مي‌رسيم که «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»،[5] اين بيان وجود مبارک سيدالشهداء هم بيان همه اهل‌بيت است. رضاي اينها غير از رضاي خدا نيست، چون اين بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه كه فرمود: «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ‏ فِي كِتَابِه‏» اينها مگر معادل قرآن نيستند، اگر معادل قرآ‌‌‌نند كه هستند، پس «تجلّي الله فيهم»؛ اينها مي‌شوند جلوه، تجلّي و نور الهي، اين نور الهي وقتي از ما راضي باشد؛ يعنی «الله» از ما راضي است.
بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان ، طلاب و پرسنل نیروی انتظامی، قم؛ 9/10/1395
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا
[1]. ر.ک: الغيبة نعماني، ص93؛            [2]. نهج‌‌البلاغهًْ صبحی صالح، خ 147.
[3]. نهج البلاغهًْ صبحي صالح، حکمت289.     [4]. ر.ک: نهج‌البلاغه، حکمت437؛
[5]. اللهوف (ترجمه فهری)، النص، ص61.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر می‌شود.