kayhan.ir

کد خبر: ۹۵۷۷۸
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۱

جایزه‌ای را که مصطفی هیچ‌وقت از پدرش نگرفت



سبحان سجادیان

در سال 1348 در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر ایشان مداح اهل‌بیت بود که در سال 1355 دار دنیا را وداع گفت. از 5، 6 سالگی به نماز اول وقت و تسبیحات حضرت زهرا(س) پس از هر نماز مقیّد بود و در همان سنین مؤذن و مکبر مسجد‌پنه‌چی بود که تا آخر عمر این عمل را ترک نکرد و بیشتر اوقات تعقیبات نمازها توسط ایشان انجام می‌گرفت. شهید مصطفی برزگر در دفترچه خاطرات خودش یک روایتی از گرفتن جایزه‌ای از پدرش عنوان کرده است: «زمانی‌که کلاس دوم ابتدایی بودم پدرم به من قول داد چنانچه توانستی از مدرسه‌ات یک جفت کفش جایزه بگیری من برای تو دوچرخه می‌خرم که من از آن روز به بعد بسیار کوشش کردم تا بالاخره روز چهارشنبه ششم اسفندماه سال 55 از مدرسه جایزه گرفتم و خوشحال به منزل آمدم ولی بعد از دو روز غیبت پدرم متوجه شدیم که ایشان بر اثر تصادف دنیارا وداع گفته است».
موفق نشد امام را ملاقات کند
در سال 1356 به کانون آموزش قرآن جهت یادگیری آموزش قرآن، احکام و اعتقادات و اردو بعد از 4، 5 ماه چون از نظر فراگیری، اخلاق، ادب و رفتار و بیان بسیار خوب بود به عنوان مربی قرآن در مسجد پنبه‌چی از ایشان استفاده شد. با شروع انقلاب اسلامی در تظاهرات‌ و راهپیمایی‌ها و دیگر مسائل انقلاب شرکت فعال داشت بسیار مشتاق بود که روز ورود امام حتماً موفق به دیدارشان شود که متأسفانه موفق نشد و به همین جهت ساعت‌ها در اتاق منزل‌گریست. در سال 1362 به عضویت بسیج مسجد پنبه‌چی درآمد که پس از مدتی به عنوان مسئول عقیدتی معرفی شد.
اعزام به جبهه
در اواسط سال دوم نظری بود که داوطلبانه از طریق پایگاه به جبهه اعزام و در واحد زرهی لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) مشغول به انجام وظیفه شد. پس از 6 الی 7 ماه بر اثر ترکش خمپاره که به سر وی اصابت کرده بود مجروح شد ولی با این وجود، جراحت بدنی خویش را بهانه نرفتن به جبهه قرار نداد و مجدداً به جبهه اعزام و در گردان شهادت لشکر حضرت رسول(ص) به عنوان کمک آر.پی.جی انجام وظیفه کرد. ایشان همچنین مسئولیت اقامه نمازجماعت، سخنرانی و مداحی آن گردان را نیز برعهده داشت که به همین جهت او را مصطفی مداح می‌خواندند. ضمناً ایشان با اینکه به جبهه اعزام می‌شد ولی درس سال دوم و سوم نظری را با هم در یک سال می‌خواند. و سال سوم نظری را به اتمام نرسانده بود که در دانشگاه عشق و شهادت قبول شد و به معبود حقیقی رسید.
حضور در نمازجماعت، بوسیدن هماره مادر و پایبندی به عبادت
هنگام راه رفتن اکثر اوقات نگاه‌هایش را به زمین می‌دوخت و بسیار متواضع بود و همیشه کمک و خدمت به مادر را سرلوحه کار خود قرار داده بود به طوری‌که پهن و جمع‌آوری سفره و شستن ظروف غذا را خود به عهده داشت. قبل از اینکه به نماز جماعت حاضر شود مادر را می‌بوسید و او را خوشحال و خندان می‌کرد و عقیده داشت اگر پدر و مادر از فرزند راضی باشند نور دیگری در نمازهای انسان جلوه‌گر خواهد گشت. از نظر پایبند بودن به عبادات، زیارت عاشورا را حفظ بود که این زیارت را همراه با نماز والدین هر روز صبح پس از نماز صبح خویش می‌خواند. دعای توسل را حفظ بود و یکی از گردانندگان هیئت عشاق‌الائمه بسیج مسجدپنبه‌چی بود. مناجات شعبانیه و دعای کمیل را حفظ بود. مقداری از زیارت جامعه کبیره و دو جزء آخر قرآن و بعضی از سور دیگر قرآن را حفظ بود.
رسیدگی به حساب نفس
سوره واقعه را هر شب بعد از نماز می‌خواند. هر شب قبل از خواب وضو می‌گرفت و رو به قبله می‌نشست و به حساب نفس خویش می‌رسید و پس از آن تسبیحات اربعه، آیت‌الکرسی، دعا برای مومنین می‌خواند و با وضو می‌خوابید.
با حضرت زینب
 صحبت می‌کرد...
یکی از همسنگران شهید مصطفی برزگر این طور می‌گوید: تولد حضرت زینب(س) بود؛ پشت چادر ما چادر بزرگی قرار داشت که به این مناسبت مراسم جشنی برپا کرده بودند. مصطفی گفت، دوست‌دارم با خودم خلوت کنم و در چادر بنشینم و دعا بخوانم من هم به او گفت پس بیا با هم بخوانیم او هم قبول کرد و ما نشستیم و مشغول دعا شدیم.
هنوز مقداری از خواندن دعا نگذشته بود که مصطفی سکوت کرد. به او گفتم چرا نمی‌خوانی؟ او گفت می‌‎خواهم تنها باشم من هم بلند شدم و از چادر بیرون رفتم. چند قدمی از چادر دور نشده بودم که صدای‌گریه مصطفی به بگوشم رسید و شنیدم که او ما بین‌گریه‌هایش داشت با حضرت زینب(س) صحبت می‌کرد.
شهادت...
آری! این عنصر الهی و پاک و این بنده خالص خدا که ظرف دلش را از عشق حق پرکرده بود بالاخره در عملیات کربلای پنج (شلمچه) در بیست و چهارم دی‌ماه سال 65 به مقعد صدق عندک ملیک مقتدر شتافت و مصداق آیه یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی گشت.
توصیه‌های شهید مصطفی برزگر:
خداوندا شرمنده‌ام که نتوانستم امرت را اطاعت کنم؛ خدایا نفهمیدم و جاهل بودم بخدا قسم اگر تو را می‌شناختم گناه و نافرمانی نمی‌کردم؛ خدایا گناهان من از باب مخالفت با تو نبوده بلکه دنیا و ظواهرش فریبم داده و مرا به خود مغرور کرد.‌ای کسی که در توبه و انابه را روی همگان گشوده‌ای؛‌ای کسی که هرگاه بنده‌ای گفت یاالله! اجابتش کردی و گفتی لبیک یا عبدی... خدایا یا عبادی الذین اسرفو علی انفسهم را در کتابت برای چه کسانی بیان کرده‌ای؟
 آیا برای خوبانت آنها که خوبند و بر نفسشان ظلمی روا نداشته‌اند پس برای ما بدان و گنهکاران گفتی. خدایا خودت گفتی به درگاه من توبه کنید و بدانید که من آمرزنده و مهربانم. خدایا آمدم اما با کوهی از گناهان و با قلبی سیاه از جرائم و جنایات.