خاطرات تکان دهنده اهالی فوعه و کفریا
کودکان فوعه و کفریا که وارد حلب شدهاند از مادران خود میپرسند این میوه ها را چطوری بخوریم؟! چرا که تروریستهای تکفیری با محاصره روستاهایشان از ورود هرگونه غذا و میوه جلوگیری میکردند.
مادری که کودکش تاکنون سیب و پرتقال نخورده بود، میگوید، از ابتدای محاصره، فرزندم منتظر پرتقال بود و هنگامی که به حلب رسیدیم و به ما غذا و میوه دادند، کودکم از من سؤال میکرد مامان آیا این پرتقال را این طوری باید بخورم؟ کودکم وقتی محاصره بر ما تحمیل شد، دو ساله بود. یکی دیگر از مادرانی که توانسته است از این شهرکها خارج شود، میگوید، هر روز گلولهها بر سر ما فرود میآمد و کودکانمان گرسنه میخوابیدند. نه غذایی وجود داشت نه آب آشامیدنی، حتی دارو و درمان هم وجود نداشت، وضع جسمانی برخی از بیماران به اندازهای وخیم بود که اگر در محاصره میماندند، مرگ حتمی در انتظارشان بود، فرزندان و جوانان ما زیر آوارها جان میدادند.
ما در مقابل خداوند تسلیم هستیم، از مردم و ارتش خود درخواست میکنیم، باقیماندگان در فوعه را نجات دهند، سوریها با شاخههای گل، هلهله و شادی و تیراندازی هوایی به استقبال هموطنانشان رفتند که پس از محاصرهای دو ساله از شهرکهای کفریا و فوعه خارج شدند، مردمی که هنوز دلشان پیش اقوام و خویشاوندانشان در فوعه و کفریا است و اگر بیماران و کودکان با آنها نبودند از آنجا خارج نمیشدند تا با تروریستهای جنایتکار مقابله کنند.