واکاوی تاریخ سینمای ایران
کانون فیلم در سفارتخانههای بیگانه
سعید مستغاثی
برنامههای تلویزیون همواره با تصویر شاه و سرود شاهنشاهی آغاز میشد و با همان پایان میگرفت، نخستین اخبار هر بخش خبری و گزارشات مخصوص هر شب به خاندان سلطنت اختصاص داشت، مضافا براینکه در مناسبتهای متعدد مثل تولد هر یک از افراد این خاندان و یا روزهایی که تبلیغ سرکوب و دیکتاتوری و وابستگی رژیم بود مانند: 28 مرداد ، 21 آذر ، 3 اسفند و ...برنامههای فریبکارانه در توجیه خیانتهای رژیم شاه به ملت ایران پخش میشد.
تلویزیون همچنین در به ابتذال کشیدن هنر ایران زمین از جمله موسیقی اصیل ایرانی با صرف هزینههای بالا، برنامههای وسیعی به اجرا درآورد از جمله به میدان آوردن افراد تازه کاری که کمترین بهره را از هنر آواز و موسیقی نبرده بودند و به هدر دادن هزینههای فراوان برای آن.
در این باب میتوان به برنامههایی مانند «زنگولهها» اشاره کرد که تنها با حضور چند خواننده تازه کار و ناشناس به اصطلاح پاپ و به کارگیری دکور و تزیینات گران قیمت، بنا به گفته تهیه کنندگانش در آن زمان (سال 1355)، برای فقط یک قسمت 60 دقیقه ای، حدود 8 میلیون تومان هزینه برداشت! (معادل هزینه ساخت یک فیلم سینمایی) کار به جایی رسید که خوانندگان و هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی کم کم از تلویزیون کنار گذاشته و یا بازنشسته شدند. برخی از این خوانندگان هم مانند ایرج خواجه امیری به خاطر اعتراض به رونق موسیقی مبتذل به جای آواز اصیل ایرانی، از شرکت در برنامههای تلویزیونی و حتی رادیویی خودداری میکردند.
از دیگر ریخت و پاشهای تلویزیون، در زمینه پخش رنگی برنامهها صورت گرفت. اولین اقدام در این زمینه در سال 1346 و برای مراسم تاجگذاری شاه انجام گرفت، در حالی که فقط یکسال از راه اندازی تلویزیون دولتی میگذشت و به جز برخی نقاط تهران هنوز شهرهای دیگر کشور از دریافت تصاویر تلویزیونی محروم بودند، رضا قطبی به دستور مستقیم شاه و تنها برای نمایش قدرت رژیم، با صرف هزینه کلان، تعدادی از کارشناسان خارجی را به کار گرفت تا مراسم یاد شده را به صورت رنگی پخش کنند. این درحالی بود که اساسا هنوز دستگاههای گیرنده رنگی وارد ایران نشده و شاید فقط تعدادی از افراد همان خاندان سلطنتی از چنان تلویزیونهایی برخوردار بودند!
پس از آن برای جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی بود که بازهم با صرف پولهای هنگفت و استفاده از متخصصان خارجی، مراسم یاد شده هم بطور رنگی پخش گردید، آن هم در زمانی که هنوز دستگاههای تلویزیون رنگی وارد ایران نشده بود. بالاخره در سال 1355 (یعنی 9 سال بعد از پخش رنگی مراسم تاجگذاری) تصمیم گرفته شد، یکی از کانالهای تلویزیونی، برنامههای خود را به صورت رنگی پخش نماید. و این بار هم با صرف بودجه کلان به دلیل ارتباطات قطبی و دوستانش با فرانسویها، یکی از بلااستفاده ترین سیستمهای رنگی دنیا که نه با سکام فرانسه و نه پال آلمان و نه «NTSC» آمریکا، تطابق داشت، خریداری شد که عنوان سکام ایران و یا سکام خاورمیانه (Mescam) برآن گذاردند.
با این نوع سیستم که دستگاههای آن منحصرا در اختیار فرانسویها بود، امکان دریافت و پخش بسیاری از برنامهها و فیلمهای اروپایی و آمریکایی که سیستم رنگی آنها با سیستم رنگی تلویزیون ایران سازگار نبود، از بین رفت. این قضیه نیز با بودجه مفصل دیگری حل و فصل شد و طرف فرانسوی به طور جداگانه، 3 نوع دستگاه برای تبدیل برنامههای هر یک از سیستمهای رنگی سکام، پال و یا «NTSC» به سکام ایران، به تلویزیون ایران فروخت. دستگاههایی که نصب و تعمیر و حتی کار با آنها بازهم به متخصصان فرانسوی و هزینههای دیگر نیاز داشت!!!
هژیر داریوش که خود در آن زمان، از زمره عوامل اولیه تلویزیون به اصطلاح ملی قطبی بود، درباره انتخاب سیستم رنگی تلویزیون میگوید:
«... تمام دستگاههاي فني را از فرانسه خريديم مثل سیستم سكام،تامسون و ساير ماركهاي فرانسوي. البته چرا اين كار را كردند من درجريان نبودم .تا آنجا كه من به خاطر دارم انتخاب سیستم سكام به نوعی مفهوم سياسي داشت. شايعه بود كه صدام برای تلویزیون عراق سیستم سكام را انتخاب كرده و در مناطق مرزي ميتوانيم برنامههاي يكديگر را بگيريم و يا ميتوانيم سیستم پال را انتخاب كنيم كه هيچ كدام از برنامهها را نبينيم. در آن زمان هنوز دستگاه تلويزيوني كه هم پال باشد هم سكام نبود...»
از این نوع ریخت و پاشها و هدر دادن هزینههای بیت المال برای تلویزیونی که تنها در دو کانال فارسی زبان با متوسط 10 ساعت برنامه در روز خلاصه میشد، بسیار بود که بیانش نیاز به مثنوی هفتاد من کاغذ دارد!
هژیر داریوش در ادامه گفتوگوی خود ، برنامههای تلویزیون به اصطلاح ملی ایران را ملهم و برگرفته از نمونههای خارجی دانسته است:
«... چون تلويزيون فرانسه و B.B.C نمونههاي تلويزيونهای فرهنگيتري در دنیا به شمار میآمدند در واقع الگوی ما قرار گرفتند ولي البته تلويزيون آمريكا اينطور نبود. تلويزيون ثابت مثل تلويزيون آمريكا حتی بدتر از آن بود. چون تلويزيوني بود كه بايد از طریق تبليغات ايجاد سرمايه ميكرد و براي جلب تماشاگر هركاري را انجام ميداد ...»
ضمیمه دوم:
کانون فیلم در سفارتخانههای بیگانه
فرخ غفاری در تاسیس نخستین کانونهای فیلم در ایران نیز نقش عمده ای داشت. کانونهای فیلم که در مراکز مختلف و به خصوص برای نخستین بار در کنار سفارتخانههای خارجی شکل گرفت تا مقصود اصلی اش یعنی نفوذ فرهنگی از طریق نمایش فیلمهای مربوط به همان کشور را سرلوحه کارش قرار دهد. فیلمهایی که بیش از هر موضوعی به تبلیغ و پروپاگاندا درباره سیاست و فرهنگ و جامعه کشور مذکور میپرداخت. از همین روی انجمن فرهنگی ایران و آمریکا (چنانچه شرحش رفت)، انجمن فرهنگی ایران و انگلیس و انجمن فرهنگی ایران و شوروی از جمله نخستین مراکزی بودند که کانون فیلم دائر کرده، عضو گرفتند و فیلمهای مورد نظر خود را به نمایش درآوردند.
یکی از نخستین کانونهای فیلم در سال 1328 توسط فرخ غفاری و با همکاری مجید رهنما (از سفیران دائم شاه در کشورهای مختلف از جمله شوروی سابق و آمریکا و سوییس و همچنین وزیر کابینه هویدا) و عبدالله حبیبی و البته پشتیبانی سفارتهای انگلیس و فرانسه تاسیس شد. غفاری در این باره میگوید:
«...در سال 1328 به اتفاق آقايان مجید رهنما و مرحوم دكتر عبدالله حبيبي اولين سينما كلوپ ايران را در سالن سخنراني موزه ايران باستان ـ موزه ملي فعلي ـ تاسيس كرديم. قبل از ورود به ايران، آقاي رهنما كارهاي مقدماتي آن از جمله ثبت اين كانون را انجام داده بود و دو روز بعد از ورودم به ايران فيلمهايي كه از سفارت فرانسه گرفته بود، در موزه ايران باستان به نمايش درآمد و من به دو زبان فارسي و فرانسه اين فيلمها را به حاضرين كه ايراني و تعدادي هم فرانسوي بودند، معرفي كردم...»
دومین حرکتی که در این کانون فیلم انجام گرفت با کمک سفارت انگلیس و فیلمهایی بود که این سفارت در اختیار غفاری و دوستانش قرار داد. غفاری دراین باره هم میگوید:
«... در بهار 1330 اولين فستيوال را به نام فستيوال فيلمهاي بريتانيا كه باني آن ، شوراي فرهنگي بريتانيا و نمايندگي فرهنگي سفارت بود، برگزار کردیم . در آن فستیوال با نمایش تعداد متنابهی فيلمهاي داستاني و مستند، مكتب سينمايي مستند انگليس که در آن سالها، بعد از مكتب سينمايي شوروي، مهمترين مكتب سينمايي بود را در معرض دید علاقهمندان قرار دادیم.
يكي از كارهاي دیگر كه طي مدت 20 ماهه حضورم در ايران انجام دادم، برگزاری فستيوال فيلمهای سینمای فرانسه، يك سال بعد از برگزاري فستيوال مستندهای انگليسی بود. در همان زمان با بودجه اندكي كه كانون در اختيارمان قرار داده بود، براي تشكيل هسته يك فيلمخانه، قصد خريد چند فيلم را هم داشتيم اما متاسفانه اين فيلمها از كپيهاي اشتعالزا بودند و انباري كه در آن نگهداري ميشدند ، آتش گرفت و فيلمها از بين رفت. فيلمهايي هم كه از بين رفتند،جزو نسخههاي منحصر به فرد به شمارمیآمدند. يكي از آنها فيلم «دزدان دريايي» بود كه كپي رنگي آن را در اختیار داشتیم ،(سالهاي اوايل اكران فيلمهاي رنگي در تهران بود). ديگري «نیبلونگن»(فریتس لانگ) بود كه خوشبختانه نسخههايي از آن در كشورهاي ديگر از جمله آلمان به دست آمد و فيلم نادر ديگري به نام «سلطان جاز «(آلن کراسلند) بود كه اولین فيلم ناطق تاریخ سینما به حساب میآید...
اما یکی از اولین کانونهای فیلم غیر وابسته به سفارتخانهها و البته وابسته به دربار شاه، کانون فیلمیبود که توسط فرخ غفاری و جمعی از درباریان به راه افتاد و دورانی از مراکز نمایش فیلم و پاتوق شیفتگان فیلمهای آمریکایی و اروپایی بود.
در واقع دوره دوم کانون فیلم تهران با یک هیئت مدیره 3 نفره متشکل از فرخ غفاری، زاونهاکوپیان (نایب رئیس هیات مدیره انجمن هنری جوانان و مسئول انتشارات اداره هنرهای زیبا) و حسنعلی منصور (نخست وزیر فراماسون شاه در سالهای 1342 و 1343) با تاییدیه رسمیمهرداد پهلبد (شوهر شمس پهلوی و رئیس اداره کل هنرهای زیبای کشور) از16 آذرماه 1338 در تالار فارابی اداره کل هنرهای زیبا واقع در میدان بهارستان آغاز به کار کرد. حضور حسنعلی منصور در هیئت مدیره سه نفره کانون فیلم تهران از عجایب آن روزگار محسوب میشود. چرا که حسنعلی منصور علاوه بر ریاست محفلی به نام «کانون مترقی» که در سال 1338 براساس طرح و برنامه شورای امنیت ملی آمریکا تشکیل شد تا جهت پرورش افرادی که در آینده بتوانند منافع آمریکا را با توجه به شرایط روز در ایران حفظ نمایند، فعالیت سیستماتیکی را سازمان دهد.
منصور از سوی دیگر عضو برجسته لژ فراماسونری در ایران بود و از این جهت مورد حمایت شدید دوستان بین المللی اش قرار داشت. از همین رو بود که اهم سیاستهای آمریکا در ایران بین سالهای 1339 تا 1343 توسط وی به اجرا درآمد. منصور در این مسیر از کمک امیر عباس هویدا هم برخوردار بود.
براساس گزارش سازمان سیا در فوریه 1978 پایه اصلی این سیاستها و گروه مجری آن در سال 1338 توسط منصور بنیاد نهاده شد و 9 عضو داشت. از همین روی، عضویت حسنعلی منصور در هیئتمدیره کانون فیلم تهران، قابل توجه است، با این سوال که وی چگونه قرار بود از طریق نمایش فیلم در این کانون، مجری سیاستهای آمریکایی در ایران باشد!
قابل ذکر اینکه از جمله طرحهای آمریکایی که توسط منصور طی همان دوران کوتاه سیاسیش، انجام گرفت میتوان به احیای کاپیتولاسیون در مهرماه 1343 و تبعید حضرت امام خمینی
(رضوان الله تعالی علیه) در آبان ماه همان سال اشاره کرد. حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 توسط مبارزان مسلح هیئتهای موتلفه اسلامی(محمد بخارایی و یارانش) در میدان بهارستان تهران و مقابل مجلس شورای ملی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
رفاقت و آشنایی فرخ غفاری با جلال مقدم (از عوامل سینمای ایران که در نگارش برخی فیلمنامههای غفاری همکاری داشت) از یک سو و همکاری و دوستی با حسنعلی منصور باعث شد تا پس از مرگ منصور، غفاری تلاش کند که فیلمیدرباره نخست وزیر اسبق شاه ساخته شود که این کار را برعهده جلال مقدم گذارد. اسناد باقی مانده در مرکز اسناد ریاست جمهوری، حکایت از تلاشهای جلال مقدم دارد که برای تولید و ساخت فیلمیدرباره حسنعلی منصور صورت میگرفته است که به دلایلی چنین فیلمیساخته نشد.