kayhan.ir

کد خبر: ۹۱۰۸
تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۲
نگاهی به سریال‌های نوروزی سیما

پیروزی پایتخت ایرانی


آرش فهیم

برنامه‌های سیما در نوروز93 بر محور شیوه‌های امتحان پس داده ساخته و پرداخته شدند. روش‌هایی که بتوانند در حداقل زمان ممکن و با صرف کمترین میزان سرمایه به نزدیک ترین و ساده ترین نتیجه ممکن منجر می‌شوند. تکرار و بازتولید برخی از برنامه ‌ها نتیجه دل نشینی داشت (مثل پایتخت و تا حدودی کلاه قرمزی) در برخی موارد هم محصول قابل تأملی به بار نیامد. مثل برنامه‌های تحویل سال نو که عمدتا با ستاره سالاری و ظاهرگرایی پر شدند. دعوت از چهره‌های مشهور عالم سینما و موسیقی و گفت وگو با آن ‌ها دیگر خیلی نخ نما شده است. این برنامه و به طور کلی، تلویزیون ما امروز، بیش از هر چیزی تشنه خلاقیت و نوآوری بومی محور است. چیزی که تا حدودی در برخی از سریال‌های این مناسبت دیده شد.
سریال‌های سیما در نوروز امسال، عمدتا حول چند محور محتوایی ثابت شکل گرفتند؛ مضامینی چون دفاع از نظام خانواده و تحکیم روابط میان خویشاوندان، بیان مشکلات معیشتی مردم بدون افتادن در پرتگاه اغراق گرایی و سیاه نمایی، بازنمایی آداب و نشانه‌های فرهنگ بومی (مثل استفاده از موسیقی محلی در تیتراژ اغلب سریال ها)، تکیه بر امید برای غلبه بر بحران ‌ها و القای پیام‌هایی درباره مسائل روز جامعه (مثل لزوم انصراف از دریافت یارانه) در سریال‌های عید امسال به وضوح دیده می‌شد.
سریال «پایتخت 3» علاوه بر برخورداری از همه این شاخصه ها، یک ویژگی ممتاز و متمایز دیگر هم دارد؛ قهرمان سازی. یکی از مشکلات سینمای ما طی 16 سال اخیر، بی توجهی به قهرمان پردازی در آثار بوده است. از مهمترین عوامل مخاطب گریزی سینمای ما هم همین فقدان قهرمان بوده است. این درحالی است که حلقه رابط میان عامه مردم و آثار سینمایی، شخصیت‌های قهرمان منش هستند. مردم معمولا نام فیلم ‌ها را بیش از آنکه با نام کارگردان هایشان بشناسند، به اسم قهرمان ‌ها به یاد می‌سپارند. عامل و محور اصلی سرپا ماندن هالیوود، به تصویر کشیدن اسطوره ‌ها و قهرمان‌های خیالی و قلابی بوده است. سریال «پایتخت 3» هم یک أثر قهرمان محور است. منتها این بار به جای اینکه شخصیت‌های خارق العاده و یا اسطوره‌های ملی و افسانه‌ای مایه قهرمان پردازی باشند، این مردم عادی و معمولی هستند که به حد قهرمانی می‌رسند. مثل نقی که در طبقه فرودست جامعه زیست می‌کند و حتی هنوز خانه و سقف بسامانی ندارد. او همچون نام خانوادگی اش، معمولی است، اما همین آدم با یافتن روزنه‌ای برای شکوفایی خود، تبدیل به یک قهرمان ملی می‌شود. این بار البته با حضور در مسابقات کشتی پیشکسوت ها. حتی بهبود فریبا هم که یک محیط بان ساده است، به خاطر ایستادگی در برابر مرگ محیط زیست، برای خودش اسطوره‌ای می‌شود. این یک مفهوم متعالی و انقلابی است؛ همه مردم این سرزمین، قهرمان هستند. حتی معمولی ترین آدم ‌ها هم!
امر متداول این است که فیلم ها، یا سریال ‌ها وقتی تداوم می‌یابند و کارشان به سری‌های دوم، سوم و ... می‌کشد، افت می‌کنند و تکراری می‌شوند. اما «پایتخت» از این قاعده مستثنی است. چون هر سری آن نسبت به قبلی قشنگ‌تر و دیدنی‌تر است. سری دوم از اول مهم تر بود و «پایتخت 3» هم نسبت به دو سری قبلی با طراوت‌تر است. دلیل این تازگی یکی اش به برآمدن روایت و داستان سریال از متن مردم و ارتزاقش از فرهنگ بومی بر می‌گردد. آدم ‌ها و اتفاقات این سریال، همه برای ما ملموس هستند. این است که حتی آن‌هایی هم که اهل تماشای تلویزیون نیستند –به هر دلیلی- به محض دیدن یا شنیدن پخش تیتراژ شروع «پایتخت» از هر کاری دست می‌کشیدند و پای تلویزیون می‌نشستند.
نکته جالب این است که در سریال «پایتخت 3» حتی آنجاکه کار به شعار و حرف می‌کشد بار درام افت نمی‌کند. اتفاقا یکی از تکان دهنده ترین و تأثیرگذارترین سکانس‌های این سریال جایی است که بهبود پشت تریبون مراسم رونمایی از پیراهن تیم ملی می‌رود و شروع به سخنرانی می‌کند؛ «من بهبود فریبا هستم، ماهی 850 هزار تومان حقوق می‌گیرم و ...»
با این حال، نمی‌توان از برخی ضعف‌های آشکار «پایتخت 3» هم گذشت. مثل حجم بسیار زیاد پیام‌های بازرگانی و تبلیغاتی که بدجوری توی ذوق می‌زنند.‌ای کاش تصاویر اسپانسرهای سریال این همه وسط نبودند و لااقل تدبیری اندیشیده می‌شد تا این تصاویر تبلیغاتی کمی از جلوی چشم بیننده کنار زده می‌شدند تا هم مخاطب راضی می‌شد و هم هزینه تولید سریال تأمین! حتی ابلاغ پیام رئیس جمهور درباره انصراف از دریافت یارانه هم به «تبلیغاتی ترین» شکل ممکن روی صدای خانم چانگ پخش شد! از این ‌ها گذشته، این سریال، تمرکز مضمونی و موضوعی ندارد و هر دم به یک چیزی می‌پردازد. از تقبیح تکبر گرفته تا تحسین محیط زیست و تبلیغ فلان چیز دگر!
سریال «روزهای بد به در» هم با توجه به شرایط (بودجه ناکافی و فرصت محدود تولید برنامه‌های مناسبتی) نمره قبولی می‌گیرد. سریالی که به یک کمدی اجتماعی و خانوادگی شریف و دردمند، به شدت نزدیک و شبیه بود. با این حال، به نظر می‌رسد که شتاب زدگی، مانع از تکمیل پروژه جدید «سعید آقاخانی» به مثابه یک أثر هنری ماندگار شد. او، حالا دیگر به یک سریال ساز با تجربه تبدیل شده است و همه منتظراند تا قابلیت‌های خود را در این عرصه بیش از پیش نشان داده و کارهای بزرگی انجام دهد. تسلط بر ابزار کمدی، توانایی خلق شوخی‌های سالم و پاکیزه و همچنین مماس بودن نگاه و ذائقه فیلمسازی اش با جامعه، امتیازات شیوه فیلمسازی آقاخانی هستند. خوشبختانه، وی نگاه متکبرانه‌ای به عامه مردم ندارد و این در آثارش به خوبی هویداست. همچنان که «روزهای بد به در» به حال و هوا و زندگی روزمره مردم و به ویژه طبقات محروم جامعه نزدیک بود. با این حال، هیچ یک از کاراکتر‌ها عمق نیافته و در سطح تیپ‌هایی که قبلا در آثار طنز دیگر هم دیده شده بودند باقی مانده اند. مثلا آنچه از هومن برق نورد، مهران رجبی، مریم امیرجلالی و محمدرضا شیرخانلو در این سریال دیدیم، شباهت زیادی به کارهای اخیر آن ‌ها داشت. اما ساختار ساده و بی پیرایه سریال (هم فیلمنامه نوشته شده توسط برزو نیک نژاد و هم کارگردانی آقاخانی) باعث شد تا نقاط ضعف آن کمتر به چشم بیایند و آنچه در ذهن و دل مخاطب باقی ماند، شکست دادن مشکلات و بدی ‌ها با اتحاد و همدلی آدم ‌ها و اعضای خانواده بود. از همه مهم تر، نمایش رنج‌های اقشار فرودست جامعه، بدون افتادن در پرتگاه نق و سیاه نمایی و «مأیوس بازی» است. هرچقدر آن ‌ها قبیح و زشت هستند، «انتقاد اجتماعی دلسوزانه» زیبا و ستایش برانگیز است. جای شکرش باقی است که ادا و اطوارهای شبه روشنفکرانه‌ای که در سینمای ما تبدیل به مد روز شده و همچون افیونی دل و دماغ آن را سست می‌کند، هنوز به سیمای ما راه نیافته و همان بهتر که هیچ گاه راه نیابد!
اما در این میان، «خوب، بد، زشت» هم سعی داشت تا تصویری متفاوت و مثبتی را از سنت ‌ها و زندگی خانوادگی نمایش دهد. اما مشکل اصلی کار آنجا بود که بیشتر از نمایش، حرف داشت. یعنی ما دائم با سخنرانی ‌ها و پند و اندرزهای کاراکتر‌ها مواجه بودیم.  این سریال به کارگردانی منوچهر هادی بیشتر سعی داشت تا مشکلات خانواده‌های امروزی را از ابعاد و جنبه‌های گوناگون بررسی کند. ویژگی مثبت سریال «خوب، بد، زشت» همین توجه به ارزش‌های خانوادگی و به ویژه ازدواج است. خب، این خیلی خوب است که در این أثر، راه حل مشکلات جوانان را نه مهاجرت به خارج از کشور و رفتارهای شورش مآبانه، که بازگشت به سنت ‌ها و اخلاق و پناه گرفتن در خانواده معرفی می‌کند. اگر «خوب، بد، زشت» پیام‌های مثبت محتوایی خود را در قالب درام و نمایش به خورد مخاطب می‌داد، بدون تردید بیشتر در دل مخاطب راه می‌یافت و ماندگارتر می‌شد.مهجورترین سریال سیما در نوروز امسال «ما فرشته نیستیم» بود. از این نظر که چندان جلب توجه نکرد و آنچنان که از یک ویژه برنامه برخوردار از پخش در مناسبت نوروز، آن هم در ساعات پر بیننده انتظار می‌رود، دیده نشد. کار جدید کارگردان این سریال، خانم فلورا سام که به واسطه تعداد زیاد سریال‌هایی که طی دو سه سال اخیر ساخته، حالا دیگر می‌توان او را با تجربه قلمداد کرد نیز مانند بقیه سریال‌های رقیب، پیام محور است و قرار بر این بوده که در قالب روایتی طنز آمیز به مسائل فرهنگی و اجتماعی بپردازد؛ همه آدم ‌ها در زندگی خود خطاهایی را مرتکب می‌شوند، اما راه بازگشت دوباره به راه درست باز است. بازیگران مطرح و پرآوازه‌ای هم در آن خودنمایی کردند. اما واقعیت این است که با این داستان نه چندان پرجاذبه و کمدی کلامی بی رمق و نه چندان خلاقانه، نمی‌توان انتظار موفقیتی را داشت.