مجاهد خاموش
محمدهادي صحرايي
سال گذشته و در همين ايام اربعين بود كه شبي با دفتر روزنامه كيهان تماس گرفتم تا احوال مطلبي كه براي بازگشت اربعينيان فرستاده بودم را بگيرم. بعد از كمي معطلي، حاج حسن گوشي را برداشت و مثل هميشه حال و احوال كرد. هرچند كه بعد از كسالت چند سال قبل از آن، روزبه روز حالش نزارتر ميشد و صدايش بيرمقتر، ولي باز هم ميشد از او روح انقلابي گرفت و شور كاركردن. هنوز هم میشد گاهي با او شوخي كرد تا كمي خوشحالي را روي لبانش نشاند و يا از صدايش شنيد. خواستهام را گفتم و گفت كه براي فلان روز منتشر میشود. احوال برخي از دوستان را گرفتم كه گفت همه به كربلا رفتهاند و مرا تنها گذاشتهاند. من هم گفتم حاج آقا من هم الان نجفم و در مسير كربلا ... حاج حسن با افسوسي كه برايم خيلي سخت بود و از گفتهام پشيمانم كرد، با صدايي بغضآلود گفت خوش به حالت، ما را غصه دادي و ... .
اربعين دو سال قبل را هم خوب به ياد دارم كه باز دل حاج حسن با كاروان سيدالشهداء بود و احوال زائران و حال و هواي شهرها را میگرفت. مثل هميشه كنجكاو و حساس نسبت به اسلام، انقلاب و مردم. اي كاش میشد و شرايط جسمياش به او اجازه میداد كه سفري را با او به كربلا میرفتم و او هم به آرزويش میرسيد. هرچند كه دلش با اباعبدالله(ع) بود و إن شاءالله الان به خواسته دلش رسيده باشد كه حاج حسن اهل دل بود. او را اهل قلم خوب میشناسند. پيرمردي جدي و پرتوان و پركار كه بسياري از اهل قلم را اهل رسانه كرد. با دلسوزي و محبت اشتباهات را اصلاح میكرد و دائماً در گوشه و كنار به دنبال جذب و جلب نيرو براي انقلاب بود. انتقادات و پيشنهادهايش انصافاً كارشناسي و درجه يك بود و براي كساني كه قصد رشد و پيشرفت داشتند بسيار قيمتي. حقيقتاً براي تربيت نيرو وقت میگذاشت و براي توليد محتواي ارزشمند همت داشت.
در راه انقلاب هيچ چيز او را خسته و از راه به در نمیكرد. نه تهمتها و نه گستاخيها، نه دروغها و نه شيطنتهايي كه عليه او میشد هيچ كدام نمیتوانست در اراده او خللي وارد كند و يا دستكم او را سست و محافظه كار كند. او را سالها پيش و از دوران وزارت ارشاد میشناسم كه ايشان كارشناس فرهنگي و معتمد وزارت خانه بود. زماني يكي از رسانههاي دشمن ليستي بلندبالا از نيروهاي انقلابي نظام را جمع كرده بود و براي هركدام مبالغي را به دلخواه نوشته بود كه در بانكهاي خارجي دارند، تا با اين كار شايد بتواند چهار پنج نفري را فريب دهد. از مسئولان ارشد و فرزندانشان گرفته تا نيروهاي انقلابي و فكري مثل حاج حسن شايانفر، و از بانكهاي كشورهاي معروف گرفته تا بانكهاي پاكستان و ... . با شوخي به حاج حسن ليست را دادم و گفتم چنين ليستي را ديدهام و اسم شما هم در ميان آنهاست و گويا شما هم پولهايي داري كه به ما نميگي. به مزاح گفت اتفاقاً بعضي از نزديكانم هم گفتهاند كه احتمالاً پولهايت را جاي ديگري گذاشتي و به خانه نمیآوري.
حاج حسن شايانفر يكي از انقلابيوني بود كه تنگه احد انقلاب اسلامي را خوب شناخته بود و شور و شلوغ پيمانشكناني كه طمع غنيمت كردند و تنگه را رها كردند، او را به طمع نينداخت و از وظيفهاي كه بر عهده گرفته بود غافل نكرد و آن تنگه حساس را تا آخر عمرش رها نكرد. عقبه فكري و فرهنگي انقلاب اسلامي اگرچه ممكن است به دور از هياهو و مناصب دنيايي باشد و در آن آب و نان و آينده مالي خوبي نباشد و از كار راحت و بيدردسر به دور باشد، ولي به يقين میتوان گفت مهمترين قسمت انقلاب اسلامي است كه متأسفانه سالهاي سال از آن غفلت شده وحاج حسن از همانها بود كه با مجاهدت خاموش و بيادعا و منت خود، میخواست بيش از سهمش در اين جبهه جهاد كند كه حقاً هم همينگونه كرد. توليد و تجميع محتواي شصت جلد نيمه پنهان، يكي از خدماتي بود كه او به تاريخ مكتوب انقلاب نمود و إن شاءالله باقيات الصالحاتي برايش باشد كه او را در زمره مجاهدان صف اول قرار دهد.
شناخت او از اوضاع و احوال افراد و افكار مختلفي كه پيش و پس از انقلاب اسلامي در ايران معاصر وجود داشت و دارد و اشراف او بر شخصيتهاي درباري پهلويها و بهاييها و مبارزان نيمهكاره و ... و آگاهي او به دگرديسي عقايد مختلف در كوران حوادث و اتفاقات، از او دائرهًْالمعارفي ساخته بود كه بارها و بارها تصميمگيران را به تصميم صحيح رسانده بود و اهل قلم را در پرداختن به روشنگري به ذوق آورده بود. اين روحيه و روال پسنديده حاج حسن در دفاع از ارزشهاي اصيل مردم و دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي تا آنجا بود كه بدانديشان و آنها كه ريگي به كفش دارند و ككي در كلاهشان بود، در مقابله و تخريب او میكوشيدند و از مواجهه مستقيم با او واهمه داشتند. برادر حسن اگرچه واژه محترمي براي حاج حسن بود ولي آنها كه او را با اين لفظ معرفي میكردند، با اين كارِ طعنهآلود، قصد ارائه چهره نظامي و خشن از او را داشتند و از طرفي نيز به خاطر اطلاع و آگاهي حاج حسن نسبت به آنها و سوابقشان، جرأت مقابله با او را نداشتند.
مشاوره و راهنمايي اصحاب فرهنگ و هنر نيز از ديگر روحيات ديدني، شنيدني و آموختني او بود كه گاهي به درازا میكشيد و به همكاري با فرهنگ اصيل انقلاب میانجاميد. توانايي او در تجميع افكار و عقايد مختلف و خدمت گرفتن از آنها براي جريان انقلاب اسلامي از ديگر شاخصههاي كاري او بود كه از او چهرهاي واقعبين و جامعنگر ساخته بود كه میتوانست بين عناصر سالم از هر حزب و فكر و مذهبي ارتباط مؤثر برقرار كند، با اين حال در راه و هدف و آرمان انقلابي خود اهل كوتاه آمدن و معامله نبود. خدايش رحمت كند كه خدماتش باري از گُرده جبهه فكري انقلاب برداشت و راه انقلابيون را فراخ تر و روشنتر كرد. او مؤمن به انقلاب بود و با آنان كه با انقلاب اسلامي و مردم بودند، بود و با آنها كه اهل نفاق و كينه بودند دشمن بود. شايد رحلت او فرصتي باشد تا يك بار ديگر آثار ارزشمند نيمه پنهان او دست به دست شود و مورد مداقه اهل نظر و مردمان اهل مطالعه قرار گيرد. او از جمله شخصيتهايي است كه با رفتنش میتوان گفت خدا امثال او را براي انقلاب زياد كند و او را با مجاهداني نظير عمار محشور فرمايد.