ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
وقتی بهاء عرض بندگیاش را به پادشاه فرانسه اعلام میکند
اما بعد از گذشت دو سال، ماندن در سليمانيه بر او سخت و از خانقاه هم اخراج شد. به ناچار براي برادر نامه نوشت و او را بر سر مهر آورد و دوباره به مقام سابق بازگشت اما اختلاف دو برادر دوباره جدي شد و اوضاع به حال گذشته برگشت. آن دو از طرفي ميان خود كشمكش داشتند و از طرفي ميان طرفدارانشان با شيعيان زد و خورد ميشد.
انگليسيها در بغداد حسينعلي را تحت نظر داشتند; همان طور كه ازل را زير پر و بال خود گرفته بودند. كلنل سر آرنولد باروز كمبل به عنوان كنسول دولت انگلستان در بغداد اين بار، با حسينعلي نوري كه ديگر ملقب به بهاء بود، به جهت خودش ملاقات كرد. پيشنهاد انگليسيها - به ادعاي خود بهاييان - تغيير محل استقرار وي به هندوستان بود. انگليسيها به وي اطمينان دادند كه ميتوانند وي را به هر جايي كه خواست بفرستند. طبيعي است كه اين پيشنهاد از دو سو براي انگلستان منفعت داشت، نخست او را از صبح ازل دور نگاه ميداشتند و از طرفي رواج بابيت و بهائيت ميتوانست در بين شيعيان هندوستان نيروي جديدي از ميان مسلمانان آن كشور كه جمعيت زيادي را تشكيل ميدادند، ايجاد كند اما اتفاقاتي كه در بغداد افتاد، باعث شد تا دولت عثماني بهاء و ازل ـ هر دو ـ را به ادرنه تبعيد كند. بابيان پس از اقامت ده ساله در بغداد ابتدا به استانبول رفتند و پس از چندماه همگي را به ادرنه فرستادند. در اينجا بود كه ميرزا حسينعلي دعوي «من يظهرهاللهي» را آشكار كرد و دشمنياش با برادرش بيشتر شد.
در آن مدت، بهاء تعدادي از سران بابيه را به سوي خود جذب و از طرفي به بابياني كه در ايران بودند، نامه نوشته و زمينه را براي خود آماده كرده بود.
بهاء ميگفت:
«آن كس كه ميبايست پديد آيد منم، باب يك مژدهرساني براي پيدايش من ميبوده. اينكه در اين چند سال ازل جانشين باب پيشواي بابيان نشان داده شده، بهر اين ميبود، كه هوشها به آن سو گردد و من جايگاهم از ديدهها دور مانده از گزند و آسيب ايمن باشم.»
ادعاي حسينعلي بهاء سرانجام به خدايي كشيد و براين اساس دعواي دو برادر در ادرنه نيز بالا گرفت، آنها همديگر را متهم به جاسوسي كردند و تا توانستند آبروي يكديگر را ريختند، آن يكي ديگري را متهم به خوراندن زهر ميكرد و ديگري او را به مباهله ميخواند.
در نزاع هوادارن صبح ازل و بهاء، دو نفر ازلي و يك نفر بهايي به قتل رسيدند. دولت عثماني كه وضع را اينگونه ديد، تصميم گرفت كه بهاء و صبح ازل را از هم جدا كند و صبح ازل و همراهانش را به قبرس بفرستد و در شهري نزديك دريا جا بدهد و ميرزا حسينعلي بهاء و خانواده و طرفداران او را به عكره اعزام كند.
در اين زمان حسينعلي بها به فكر افتاد كه براي ممانعت از اين كار دست به دامان دولتهاي اروپايي شود. به همين جهت نامههايي به كنسولگريهاي خارجي نوشت و از آنها طلب كمك كرد. اگر چه كه كتابهاي بهاييت اصرار زيادي دارند تا با بزرگنمايي بهاء مطالب را وارونه بنويسد، اما نامههاي به دست آمده از آرشيوهاي دولتي كشورهاي تركيه، فرانسه، انگلستان و اتريش نشان ميدهد كه اين بهاء بوده كه از نمايندگان اين كشورها خواسته است تا نزد حكومت عثماني شفاعت كنند و مانع تبعيد او از ادرنه شوند.
ستايش حسينعلي بهاء از استعمارگران
در كنار نامهها و گزارشهاي كنسول انگليس در ادرنه، اسناد و اوراقي متعلق به كنت دوگوبينو در كتابخانه ملي و دانشگاهي شهر استراسبورگ (واقع در سرحد آلمان و فرانسه) وجود دارد كه تعدادي از آنها متعلق به حسينعلي بهاء رهبر بهائيان است. در اين نامهها كه براي اولين بار در سالهاي 1336 و 1339 در مجله يغما منتشر شد، مسئله قابل توجهي وجود دارد.
به عنوان مثال، زماني كه حسينعلي بهاء در قلمرو امپراتوري عثماني خودش را گرفتار و ناتوان ديد، براي ياري خود و يارانش از زندان عثماني به جاي به كاربردن نيروي خارقالعاده خدايي خويش(!!) با لحني ملتمسانه و ذليلانه به عنايت سفير فرانسه و پادشاه آن كشور دل بسته و نوشته است:
«چندي قبل، تفصيل امور را خدمت سفير كبير دولت فخيمه لمسه (اتريش) معرض داشتم و ايشان هم اگر في الجمله توجه فرمايند امور اصلاح مييابد، البته آن حضرت به قدر وسع در امور اين عباد توجه خواهند فرمود.»
علاوه بر اين نامه چند نامه ديگر نيز وجود دارد كه در آنها بهاء با تعابيري مشابه عرض بندگياش را خدمت پادشاه فرانسه اعلام ميكند:
«استدعاي اين عباد از آن حضرت عالي آن است كه توجهي فرمايند كه نسايم عنايت و الطاف اعلي حضرت شاهنشاهي بر اين عباد مرود نمايد. مقصود اصلي اين عباد اين است كه شايد از بلاياي متواتره در ظل حمايت ايمپراطور اعظم افخم اكرم دام ظلهالعالي آسوده شوند و به دعاي دولت ابد مشغول شوند... جميع اين عباد منتظرند كه از افق اين عنايت و عدالت شاهنشاه زمان و ايمپراطور اعظم دوران، به توجه سركار عالي، آفتاب عنايتي اشراق نمايد.»
اما اين نامهها مؤثر واقع نشد و دولت عثماني كه هم از راز حمايت انگليسيها از هر دو برادر مطلع شده و هم با درخواست ايران مبني بر تبعيد دو برادر به دو مكان دور از هم مواجه شده بود، چاره را در آن ديد كه هر كدام را به نقطهاي تبعيد كند. آنها پس از 5 سال اقامت در ادرنه با فرمان سلطان عثماني در سال 1285، به شهرهاي عكا و قبرس تبعيد شدند. در اين تبعيد 73 نفر از ياران ميرزا حسينعلي او را در عكا همراهي ميكردند و ميرزا يحيي نيز به اتفاق 37 نفر راهي جزيره قبرس شدند. دولت عثماني به هر دو دسته توصيه كرد كه صلاح آنها در اين است كه در هر گروه چند نفر از دسته مخالف باشند تا اگر ايرانيان يا مسافراني كه به عكره يا قبرس ميروند، با آنها ملاقات كنند، مخالفان بتوانند به دولت اطلاع بدهند و دولت مانع از آن شود. به همين جهت سه نفر از بهاييها از جمله مشكين قلم را كه از ياران بهاء بود، به همراه صبح ازل به قبرس فرستادند و هفت نفر از ازليها را هم با بهاء به عكره اعزام كردند. وضع بهاييها در قبرس خوب بود; چرا كه مشكين قلم نزديك دروازه شهر قهوه خانه كوچكي داير كرد و چون هر مسافري الزاماً ميبايست از آنجا وارد شهر ميشد، اگر ايراني بود، مشكين قلم او را به قهوهخانه دعوت ميكرد و ضمن صحبت به او چاي و قهوه قليان ميداد و به منظور سفرش پيميبرد اما ازليها چنين اقبالي نداشتند، هفت ازلي كه در خانهاي نزديك دروازه عكره زندگي ميكردند، يك ماه بعد از اينكه وارد عكره شدند، توسط دوازده نفر از ياران بهاء به قتل رسيدند تا نتوانند مانع از كار بهاييها شوند. دولت عثماني با اطلاع از اين ماجرا بهاء و خانواده و همراهانش را توقيف كرد اما قاتلان خود را به پليس معرفي و اصرار كردند كه بهاء از اين جريان بياطلاع بوده است. دولت عثماني نيز بهاء و اطرافيانش را آزاد كرد و در عوض آن دوازده نفر را به زندان انداخت. البته با در نظر گرفتن نامههايي كه در اين دوران بين انگليسيها و بهاء رد و بدل شده بود و با وجود نفوذ انگليسيها ميتوان انتظار داشت كه نه تنها بهاء بلكه قاتلين نيز آزاد شوند، آن دوازده نفر هم مشروط به آن كه از عكره بيرون نروند و يك طوق آهني در اطراف مچ پا داشته باشند با وساطت عباس افندي پسر بزرگ بهاء آزاد شدند.
فريدون آدميت، ويژگي حسينعلي بهاء را در قياس با برادر و رقيب مشهور خود (يحيي صبح ازل، رييس گروه ازليان) در اين ميداند كه «از روز نخست... ناكسان را به دور خود گرد آورد و دستگاه ميرغضبي و آدمكشي را در برانداختن ازليان برپا كرد.»