ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
انگلستان برای حمایت از جاسوسش به او تابعیت داد
حسینعلی بهأ در مقايسه با برادر داراي ويژگيهايي بود كه به خاطر همين ويژگيها توقع داشت، علي محمد او را جانشين خود معرفي كند اما چنين نشده بود. به همين جهت با روش فريبكارانه و دورانديشي مقدمات ماهرانهاي چيد كه به تدريج قدرت رهبري بابيان را از برادر بگيرد. بخت نيز با او يار بود كه عدهاي از سران درجه اول بابيت قبل از كشته شدن عليمحمد و در زمان او از ميان رفته بودند. علاوه بر اين، پس از حادثه سوء قصد كه به خشم ناصرالدين شاه بر بابيان باقيمانده انجاميد، آشفتگي محسوسي ميان بابيان به وجود آمده بود كه در عمل صبح ازل بر رفع آن قادر نبود، پس بهأ كوشيد تا براي رسيدن به هدفش ازل را با اين بهانه كه جانش در خطر است، از ديد همه دور نگاه دارد و خود را به عنوان معاون و همكار صبح ازل همه كاره او نشان دهد. از اين رو به بابيان اجازه نميداد تا صبح ازل را ببينند و به حضورش بروند.
بنابراين پس از مدتي بابيان او را همه كاره ديدند و به جز يك نام از ميرزا يحيي صبح ازل چيزي نميشنيدند. در اين زمان دو برادر در عراق به سر ميبردند. مدتي بعد از اعدام سيد علي محمد شيرازي، صدر اعظم وقت يعني اميركبير كه براي رفع غائله بابيان زحمات زيادي كشيده بود و شايد اگر وي بر مسند صدارت نبود، غائله بابيان از ميان نميرفت، در توطئهاي در باغ فين كاشان به قتل رسيد. مرگ او، باعث اميدواري بابيان شد و تصميم گرفتند تا به رهبري شيخ علي عظيم، شاه را كه در نياوران بود، به قتل برسانند و زمام امور كشور را با تصرف ادارات دولتي در تهران به دست گيرند. به خصوص اين كه صدارت ايران پس از امير به مردي ضعيف معلوم الحال به نام ميرزاآقاخان نوري رسيده بود.
ميرزا آقاخان نوري يكي از عاملان انگلستان بود كه حديث سرسپردگياش حكايتي مفصل دارد.
در كتاب تاريخ رجال ايران درباره وي آمده است:
«در زمان سلطنت محمدشاه به حاجي ميرزا آقاسي خبر دادند كه شبها ميرزا آقاخان نوري كه در آن وقت لشكرنويس بود، با لباس مبدل به سفارت انگلستان ميرود. حاجي ميرزا آقاسي در سال 1261 ق. در اطراف سفارت مأموريني گماشت كه ميرزا آقاخان را پس از خروج از سفارت دستگير كردند و به خانه حاجي ميرزا آقاسي كه در همين مكان كاخ دادگستري باشد، آورده در طويله محبوس و فرداي آن روز در حضور امنأ و اركان دولت پاهايش را به جرم جاسوسي فلك ميكنند و به امر جناب حاجي پانصد چوبش ميزنند [پس او را] به كاشان تبعيد كردند. در آن جا بود تا محمدشاه فوت كرد. وقتي كه جهان خانم مهدعليا [مادر ناصرالدين شاه] تا آمدن ناصرالدين شاه از تبريز به تهران، خودش نايبالسلطنه شد، ميرزا آقاخان كه با خانم از سابق سر و سري داشت و خانم وعده صدارت به او داده بود، بيخبر به تهران آمد و در عمارت خورشيد خانه مهدعليا منزل كرد. ميرزا تقيخان اميركبير كه از تبريز با شاه با سمت صدارت به پايتخت وارد شد، از ميرزا آقاخان مؤاخذه كرد كه چرا بدون اجازه از كاشان به تهران آمده است و امر كرد كه به كاشان برگردد.»
ميرزا آقاخان كه از ايام سابق خود را تحت حمايت دولت بريتانيا درآورده بود، به سفارت انگليس در قلهك متحصن و به قولي ديگر بست نشست شد و هر قدر سفارت وساطت او را در نزد ميرزا تقيخان نمود كه به كاشان برنگردد، مورد قبول واقع نشد و اميركبير فشار آورد و گفت كه بايستي حتماً به كاشان برگردد.
وقتي كه كار به اينجا كشيد، وزير مختار انگلستان اظهار داشت كه ميرزا آقاخان تبعه انگلستان است و ورقه تابعيت دارد و از اين تاريخ بايد مانند ساير اتباع انگلستان در خانه خود مصون و محفوظ بماند. پس با ارائه ورقه تابعيت، وي را به عنوان يك نفر تبعه انگلستان تلقي كرده و قرار شد در خانه خود اقامت كند و به هيچ وجه با كسي ملاقات و مراوده نداشته باشد.(۱)
ميرزا آقاخان نوري همچنان در تبعيت انگلستان بود تا زماني كه به تحريك انگلستان و دستهبنديهاي سياسي، ميرزاتقيخان ابتدا عزل و سپس به قتل رسيد. پس از آن انگليسيها ميرزا آقاخان نوري را براي جانشيني اميركبير پيشنهاد كرده و از شاه خواستند كه او را به صدارت برساند، مانع عمده پذيرفتن ناصرالدين شاه اين بود كه ميرزا تبعه دولت انگلستان بود. پس ميرزا آقاخان از تبعيت دولت انگلستان خارج و صدراعظم ايران شد! ليدي شيل همسر جاستين شيل وزير مختار انگليس در كتاب شمهاي از زندگاني و اخلاق ايرانيان مينويسد:
«ميرزا آقاخان عريضهاي به شوهرم نوشت كه چون صدراعظم ايران ميشوم، استدعأ دارم فعلاً مرا از تابعيت دولت انگليس معاف بفرمائيد. شوهرم در حاشيه عريضهاش مرقوم داشت: افتخار تابعيت دولت انگليس بيشتر از تاج كيان است.»(۲)
گفته ميشود كه ميرزا آقاخان مردي بلند بالا، تنومند و خوشسيما با چشمان آبيرنگ و ريش بلند مانند ريش فتحعلي شاه قاجار، بسيار هرزه، شوخ، خوش صحبت و بذلهگو ولي بياندازه مكار، مدبر، حيلهگر، جاهطلب و كينه جو بوده است. درباره حيلهگري، شيطنت و پشت هماندازي او در ميان مردم چنين عبارتي مشهور بود كه شيطان تا پس قلعه ميآيد، از آن جا ميپرسد كه ميرزا آقاخان در تهران است؟
جواب ميدهند كه بلي! پس شيطان از آمدن به تهران منصرف شده و ميگويد: جايي كه ميرزا آقاخان هست من راه ندارم يا بايد جاي او باشد يا جاي من و برميگردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
-۱ بستنشيني در اماكن ويژهاي مانند مسجد و امامزاده از قديم در ميان ايرانيها رايج بود، در طول قرن نوزدهم سفارتخانههاي روسيه و انگلستان هم به ليست اسامي ويژه بستنشيني اضافه شده بودند و بستنشينان حرفهاي و غيرحرفهاي موفق شدند با حمايت خارجيها از تنبيه رهايي پيدا كنند. همين طور تلگرافخانههاي كمپاني تلگراف هند و اروپا نيز به اين اسامي اضافه شدند.
رايت در اين باره مينويسد:
«مردم ايران از اين كه شيل به عنوان اولين نماينده انگليسي سفارتخانه را به محل بستنشيني ناراضيان، اوباش و افراد شرور تبديل كرده بود، شكايت داشتند.»
در واقع از اوايل سال 1828 م. ميان دو دولت ايران و انگلستان درباره شهروندان ايراني كه در طول جنگ به ساختمان نمايندگي انگلستان در بوشهر پناه ميبردند، برخوردهايي به وجود آمده بود.
انگليسيها علت كمك به پناهندگان را اين طور توجيه ميكردند كه در صورت در پيش گرفتن رويه ديگري به اعتبار و آبروي انگلستان در ميان ايرانيان لطمه وارد آمده و اين اعتبار كاهش مييابد.
اما واقعيت اين بود كه در بيشتر مواقع پناهندهگان به سفارتخانهها صاحب منصبان و دربارياني بودند كه از ترس خشم شاه، به سفارت روي ميآوردند و با توجه به قانون مصونيت سفارت، از اين خشم در امان ميماندند. بسياري از آنها پس از رهايي از عواقب اعمالي كه به خاطر آن به سفارت پناه برده بودند، در خدمت دولت انگستان درميآمدند.
در دوران شيل محل سفارت در تهران و قلهك به دفعات مورد استفاده پناهندگان قرار گرفت كه به همراه وسايل خواب و آذوقه براي چند روز يا حتي چند ماه در سفارت بست مينشستند.
علاوه بر سفارتخانه انگلستان در قلهك، گاهي تلگراف خانههاي قم، يزد، كرمان و ساير تلگراف خانههاي متعلق به انگلستان شاهد اين بستنشينيها بود.
انگليسيها در ميان ايرانيان، رايت، ص 110
-۲ سرهنگ جاستين شيل از جمله 24 افسر انگليس بود كه در اواخر سلطنت فتحعلي شاه (1249 ق- 1834 ميلادي) براي تعليم ارتش ايران، به خصوص سربازان آذربايجان، استخدام و به ايران آمد. دولت انگلستان اين افسران را از ميان افسران حاضر در هندوستان انتخاب و به ايران فرستاد تا در جنگ با سپاه حسينعلي ميرزا، فرمانفرماي فارس شركت كنند.
شيل تا سال 1253 قمري در ايران بود و چون لشكركشي محمدشاه به هرات در اين سال برخلاف ميل انگلستان انجام شد، به همين جهت به افسران انگليسي دستور رسيد كه ايران را ترك كنند. تا اين كه در زمان صدارت حاج ميرزا آقاسي از سال 1255 تا 1258 ق، كاردار سفارت و مدت كمي هم در سال 1260 ق، وزير مختار شد. در سال 1264 او دوباره با سمت وزير مختاري به ايران آمد و تا سال 1270 ق، وزير مختار انگليس در ايران بود. در جريان عزل و قتل اميركبير و صدارت نوري; اين مهره انگليسي نقش بسيار مهمي ايفا كرد. در سال 1270 ق (1853 م) او پس از انجام اين مأموريت به انگلستان بازگشت. از جمله افسران اعزامي ديگر در آن زمان ميتوان از سر هنري راولينسون معروف نام برد كه عليرغم كار سياسي در ايران، بعدها به عنوان خاورشناس و باستان شناس معروف شد.