kayhan.ir

کد خبر: ۸۹۸۴۷
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۹

قیام نخبگان مهندسی و تجربی علیه رکود در علوم انسانی



نزدیک به دو ماه از آغاز سال تحصیلی  گذشته است، و حدود 600 هزار دانشجوی جدیدالورود در رشته‌های مختلف به امید آینده روشن دوران تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کردند.
بر اساس آمار سازمان سنجش در آزمون سراسری سال ۹۵ تعداد ۸۶۰ هزار و ۱۰۹ نفر داوطلب ثبت نام کرده‌اند، که از تعداد ۸۶۰ هزار و ۱۰۹ نفر ثبت نام کننده، تعداد ۱۶۲ هزار و ۸۷۹ نفر در علوم ریاضی، تعداد ۵۱۹ هزار و ۴۸۸ نفر در علوم تجربی، تعداد ۱۶۱ هزار و ۵۰۰ نفر در علوم انسانی و مابقی در رشته‌های هنر و زبان خارجه بوده اند.
این آمار نشان از افزایش علاقه داوطلبین کنکور سال 95 به رشته‌های پزشکی را می‌داد، و این مسئله تا جایی پیش رفت که دانشجوی برق دانشگاه شریف پس از اعلام رتبه‌های برتر کنکور ۹۵ و کسب رتبه یک کنکور تجربی از بهترین دانشگاه مهندسی کشور انصراف داد تا رشته پزشکی بخواند.
به نقل از خبرنامه دانشجویان؛ در آن برهه از زمان اکثر تحلیل‌ها درباره چرایی افزایش علاقه داوطلبین نسل  95 به رشته‌های پزشکی بود، و دلایلی همچون بازار کار بهتر، درآمد بالاتر و... ذکر می‌شد، اما در این میان کمتر نگاهی به «انقراض» رشته‌های علوم انسانی شد. مسئله‌ای که به نظر می‌رسد طی چندسال آینده به یکی از بحران‌های حوزه فکری و اندیشه‌ای کشور مبدل شود، و این سوال پیش می‌آید که چرا نخبگان کشور این روزها به دنبال رشته‌های مهندسی و پزشکی هستند؟
انتخابی متاثر از شرایط فرهنگی
در دسته بندی اولیه، رشته‌های دانشگاهی را با تسامح می‌توان به چند تیپ کلان تحت عناوین فنی و مهندسی، زیستی و پزشکی و علوم انسانی – هنر، تقسیم بندی  کرد که طبیعتا هر کدام از این رشته‌ها برنامه‌ریزی درسی متعارف و متناسب با خود دارند.
اما نکته قابل توجه تکوین روحیه دانشجو، در هر کدام از این حیات‌های علمی چندین ساله و شاید عمری است، یعنی حضور مستمر در یک حوزه، خود باعث شکل گیری چارچوب ذهنی و ایجاد علاقه به آن حوزه شده و به تدریج فرد، مسائل را با عینک خاص و از زاویه تخصصش خواهد نگریست.
اما به واسطه انتخاب رشته ناگهانی در نظام آموزشی ما، معمولا دانش آموز بدون توجه به عمق چنین مسائلی چون استعداد، علاقه، تکوین روحیات و سطح اثرگذاری، فقط در فضای روبنایی فرهنگ عمومی از جمله درآمد و شان اجتماعی ذوب شده و سرنوشت خود و جامعه را چنان رقم میزند که اکنون در دانشگاه‌ها، شاهد حضور اکثر نخبگان در رشته‌های مهندسی و پزشکی هستیم.
دلیل واضح آن نیز ترغیب استعدادهای برتر به سمت رشته‌های ریاضی و تجربی توسط مشاوران رسمی و غیررسمی در مدارس است.
در صورتی که اگر این هوش نخبگی، در معرض انتخابگری قرار گرفته و شناخت صحیح از ذات و اهمیت علوم دیگری چون علوم انسانی نیز پیدا می‌کرد، قطعا به دلیل جذابیت ویژه علوم انسانی در جهت رشد استعداد در این زمینه تلاش کرده و شاید مسیر زندگی خود و جامعه اش را متحول می‌کرد.
چه رشته‌ای علوم انسانی است؟
حتما منظور ما از علوم انسانی رشته‌هایی که وزارت علوم، علوم انسانی می‌داند، نیست؛ چون در این صورت باید حسابداری، کتابداری، هواشناسی و تربیت بدنی را نیز علوم انسانی دانست. یا حتی رشته‌های تکنیکالی چون MBA که ماهیت مهندسی دارند و از توجه به مبانی فراری اند!
از طرفی میان اندیشمندان در مورد تعریف علوم انسانی اتفاق نظری نیست. در این میان باید به دنبال مبانی‌ای بود که ارتباط وثیقی با فرهنگ داشته و در صدد کشف و تحول عمیق باطنی جامعه به سمت سعادت هستند، علومی که مشخصه آن مدخلیت آگاهی، اراده و ارزش‌های انسانی است.
چنین علوم انسانی علاوه بر اینکه دانشجویانش را کلان نگر، عمیق، صاحب قدرت تحلیل و انتقاد در مورد مسائل روزمره اجتماعی بار خواهد آورد؛ تنها علوم انسانی است که قادر به حل مسائل کلان کشور نظیر سبک زندگی، و فرهنگ، هویت، توسعه یا پیشرفت، استقلال و عزت، عدالت و... در نهایت تمدن اسلامی است.
اینجا است که عمق خسارت بزرگ کشور در صورت غفلت از شناسایی و پرورش نخبگان معدود هر جامعه در این حوزه‌ها مشخص می‌شود.
ریشه‌های دور باطل در آموزش و پرورش
رشته این مسئله را باید در آموزش و پرورش و فرهنگ عمومی خانواده‌ها دنبال کرد. این نگرش نادرست به هدایت تحصیلی، در نظام آموزشی ما نیز رسوخ کرده و موجب ناکارآمدی در شناسایی و هدایت استعدادهای برتر شده است. دبیران علوم انسانی معمولا غیرمتخصص و غیرعلاقه‌مند به این حوزه بوده و متون آموزشی جذابیتی برای دانش‌آموز ایجاد نمی‌کند.
شرط معدل بالا برای پذیرش، همواره برای علوم ریاضی و پزشکی است و مدارس سمپاد، با رشته‌های علوم انسانی بیگانه هستند.و از سوی دیگر بنیاد ملی نخبگان نیز هنوز تعریفی از نخبه علوم انسانی نداشته و تبعا امکان برنامه‌ریزی منسجم برای جذب استعدادهای برتر به این حوزه ندارند.
این مسئله در حالی است که در کشورهای توسعه یافته تمرکز بر شناسایی استعدادهای برتر از دوران دبستان و هدایت ایشان به سمت علوم انسانی ویژه بوده و متون کتب درسی دبیرستان در طراز متون دشوار علوم انسانی است.
توجه ویژه غرب به علوم انسانی
آیا در همین غرب پیشرفته از نظر صنعتی و پزشکی، وضعیت علوم انسانی مانند کشور ما است؟ یا اینکه تمرکز بیشتر بر روی باطن جهت‌دهنده تکنولوژی است؟
جالب است که برخلاف دانشکده‌های مهندسی غرب که شاهد حضور پررنگ دانشجویان کشورهای آسیایی، به ویژه هندی، چینی و ایرانی است، رشته‌های منتخب اکثر دانش‌آموزان با استعداد آمریکایی، رشته‌های علوم انسانی است. در دانشگاه‌های برتر مهندسی آمریکا، به ویژه موسسه فناوری ماساچوست MIT؛ دانشکده‌های علوم انسانی معتبری وجود دارند، که علاقه بر تاسیس گرایش‌های میان رشته‌ای علوم انسانی و تکنولوژی، امکان اخذ واحدهای علوم انسانی را نیز برای دانشجویان مهندسی فراهم می‌کنند.
جالب است بدانید در فرهنگ عمومی، مهندسی جایگاه ویژه‌ای ندارد، و حتی در برخی از کشورها، اصطلاح «کارگر متخصص» برای دانش آموختگان استفاده می‌شود.
چراکه این مهارت‌های ارزشمند انسانی هستند که تکنولوژی را دنباله‌روی خود خواهند کرد. از نظر فرصت‌های شغلی و میزان بیکاری در آمریکا، علوم انسانی وضعیت خوبی دارند، فرصت‌های شغلی متنوع است، درآمدها چندان پایین نیست، و میانگین بیکاری نیز مشابه مابقی رشته هاست. علاوه بر این در این کشورها، دولتمردان، اغلب از نخبگان علوم انسانی هستند.
امواج مهاجرت به علوم انسانی
در این میان با وجود تمام مشکلات در نظام هدایت تحصیلی و ناکارآمدی علوم انسانی، چندی است که شاهد قیام نخبگان مهندسی علیه رکود علوم انسانی و معارف اسلامی هستیم؛ این تغییر رشته چه در دوران آموزش عمومی و چه در عالی همواره وجود داشته، اما در برخی از برهه‌ها به دلیل زمینه‌های اجتماعی، جهت‌مند و تبدیل به جریان شده است.
جریاناتی که به دلیل دغدغه و تعهد، اغلب در نوع خود پیشتاز بوده‌اند، نسل اول این جریان در اوایل انقلاب و دهه 60 با نیت رفع نیازهای نظری انقلاب و با الگوگیری از بزرگانی همچون شهید مطهری، بهشتی، به سمت علوم انسانی به ویژه حوزه‌های علمیه تغییر مسیر دادند؛ در کنار این طیف، افراد دیگری از همین نسل برای رفع نیازهای علمی جمهوری اسلامی وارد برنامه‌ریزی توسعه کشور شده و به سمت کسب دانش مدیریت و اقتصاد به راه افتادند. مهاجرت نسل بعد متاثر از فضای سیاسی دهه 70 و در دوران اصلاحات بود. در این دوره حجم بالای ترویج اندیشه‌های روشنفکری سکولار،  و تزریق آن به سطح عمومی جامعه باعث شد فعالان جبهه انقلاب به سمت علوم انسانی کشیده شوند. و موج سوم تغییر رشته نیز تحت تاثیر جریان روشنفکری انقلابی، افزایش تهدیدات نرم و... به وقوع پیوست. جریانی که بزرگ‌ترین مقوم آن رهبری انقلاب بود که با طرح مفاهیمی از جمله، «جنبش نرم افزاری»، «تحول در علوم انسانی»، «ساخت تمدن نوین اسلامی» بوده اند.