روز چندم؟ ماه چندم؟ سال چندم میرسی؟(چشم به راه سپیده)
هنوز منتظرت
بر اوج عشق، ببین موجهای بالم را
گرفت کولی افسانه، خوب فالم را
مگر خیال تو بر خاطرم سری بزند
غریبه نیست دلت عشق بیمثالم را
کبوترانه تو را پر زنم که میگیری
به دست عاطفه یک روز، زیر بالم را
و باغ خاطرهام، سبز هست و خواهد بود
ندیده است کسی سیبهای کالم را
به عشق، شهره شهرم، بخوان و باور کن
به دردنامه احساس شرح حالم را
به مسجد دل من صائمانه میماند
کسی که گوش کند نغمه بلالم را
هنوز منتظرت باشم و بریزم اشک؟
بده عزیز دلم، پاسخ سوالم را
سیدعلیاصغر صائم کاشانی
غزال
دل را برای دیدنتان باز میکند
شعری برای خواندنتان ساز میکند
پر را گشوده در نگه صاف آسمان
در ازدحام قافیه پرواز میکند
آنجا که مطلع غزلم چشمهای توست
بیتی برای طبع روان ناز میکند
کار دل غریب به جایی رسیده است
با نامتان غزل غزل آغاز میکند
رامش کن این غزال غزلزاده را عزیز
وقتی که بیحضور تو پرواز میکند
لطفی که در حضور تو احساس میشود
هر واژه تا سحر به تو ابراز میکند
حسین سنگری
نرگسانه
اتاق بسته و دری که تکیهگاه میشود
ز پشت پرده کوچهای که راه راه میشود
کدام راه، راه تو به سمت خانه من است؟
به هر کدام میروم که اشتباه میشود
تکان خودنویس من در آفتاب اسم تو
به روی سقف خانهام شبیه ماه میشود
و این شروع بازی دوباره دل گرفتن است
ظهور کن سپید من، دلم سیاه میشود
ز خوشههای گندمی که روی پرده میتپد
دوباره ذهن بادها پر از گناه میشود
بیا که بی تو روزها چو رشتههای موی من
یکی سپید میشود، یکی سیاه میشود
چه رسم نرگسانهای به نقطهای رسیدهام
که دل به جای گفتوگو فقط نگاه میشود
تمام دلخوشی من به چهرههای عابران
که فکر میکنم تویی که اشتباه میشود
رزیتا نعمتی
روز چندم؟ ماه چندم میرسی؟
ناگهان از پشت یک دریا تلاطم میرسی
بیخبر، یکباره، دور از چشم مردم میرسی
تو وفور نعمت عشقی و ایمان عاقبت
از میان خوشهزار سبز گندم میرسی
روح باران! میرسی، خورشید تابان! میرسی
با تبسم میرسی، غرق ترنم میرسی
راستی، ای وعده پیروزی پروردگار
روز چندم؟ ماه چندم؟ سال چندم؟ میرسی
هر سهشنبه وعده ما با شما در جمکران
از حوالیهای تهران، اصفهان، قم، میرسی
اردشیر معتمدی
امن یجیب
آواز سبز لهجه باران فریب بود
در شهر عشق واژه «شبنم» غریب بود
تا انتهای شرقی هفت آسمان عشق
تا مرزهای پوچ و خیالی صلیب بود
آری صلیب بود و هزاران مسیح عشق
یادآور هبوط، هبوطی عجیب بود
در گرگ و میش حادثهها زخم خوردهایم
باید به فکر آیه «امن یجیب» بود
در ازدحام مسلخ و کابوسهای تلخ
باید در انتظار کسی بیشکیب بود
حسین عبدی
بستان در انتظار
این جمعه هم گذشت و تو آخر نیامدی
چشمم به راه ماند و تو از در نیامدی
بستان در انتظار تو بر گل نشسته است
باغی نمانده است که آخر نیامدی
شمشادهای باغ، ز داغ تو سوختند
یک لحظه هم به یاد صنوبر نیامدی
در آن خزان، خزان غمانگیز فصل عشق
رفتی ز صحن دیده و دیگر نیامدی
پرواز با حضور تو خواب و خیال ماست
اما شبی به خواب کبوتر نیامدی
مهرت چگونه در دل ما خانه کرده است؟
با آنکه تو هنوز، ز خاور نیامدی
باور نمیکنم که فراموشمان کنی
این غایب از نظر، که به منظر نیامدی
مرغ دل شکسته پرم شد اسیر تو
حتی سراغ این دل پرپر نیامدی
رفتم به کوه و دشت که پیدا کنم تو را
جز در نسیم گلشن باور نیامدی
کاظم جیرودی