kayhan.ir

کد خبر: ۸۸۸۳۲
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۲

مسیر عشق ندارد قرار، جز به رسیدن(چشم به راه سپیده)



حلقه گل
خورشید پشت ابر اگر دلبری کند
ابر سپید، داعی افسونگری کند
تقدیر روشنش به گلستانه وحی کرد
نرگس برای چشم جهان مادری کند
من کیستم که شاعر شمس زمان شوم؟
دست غریب عشق مگر یاوری کند
این بیت‌ها چکیده دردند و اشک و آه
فکری به حال آخرت، این آخری کند
تاج گل‌ست و حلقه گل، مقدم تو را
فرش از دل شکسته،‌گل پرپری کند
سی مرغ را تشرف دیدار ممکن است
هدهد اگر دوباره پیام‌آوری کند
بال و پرم شکست در این انتظار کاش
این شعر را نگاه تو بال و پری کند
نغمه مستشار نظامی

طوفان انتظار
حالا غزال عاطفه تنهاست بی شما
یعنی غریب دشت غزل‌هاست بی شما
امروز بی‌حضور تو تنهاترین منم
فردا ببین که معرکه برپاست بی‌شما
جانم به لب رسیده در این قحط سال عشق
کار دلم، ‌همیشه خدایاست بی‌شما
سمفونی نگاه تو، گل خند آرزو
جان، نغمه نوش درد و غم آواست بی شما
دریا اسیر پنجه توفان انتظار
در کشتی شکسته، چه غوغاست بی‌شما
مولا بیا، که صائب محراب چشم تو
گرم دعا و غرق تمناست بی‌شما
اشک ست و آه و غربت و تنهایی و سکوت
ما را هر آن چه هست، همین‌هاست بی شما
 
نمک‌گیر
ما بر سر سفره‌ات، نمک‌گیر شدیم
با لقمه لطف و رحمتت، سیر شدیم
با این همه چون تو را ندیدیم، آن قدر
خوردیم غم فراق، تا پیر شدیم
حمیدرضا نوری

پایان کار
پائیز شد فصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند
خورشید پیشم هست اما من نمی‌بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند
یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه بی‌اختیاری که به من دادند
از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
این گونه سر شد انتظاری که به من دادند
پایان کار «من» به وصل «او» نینجامید
آخر چه شد قولی و قراری که به من دادند
ای جاده‌ها! ای جمعه‌ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند
من آرزوی دیدنش را می‌برم، ‌شاید
گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند
حالا زمستان ست و من در گور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاری که به من دادند
علی اکبر لطیفیان

انتظار نزول
ای انتظار جاری ده قرن تا هنوز
بی‌تو غروب می‌شود این روزها هنوز
اما هنوز چشم جهانی به راه توست
این جمعه آه می‌رسی از راه یا هنوز؟
با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان
هر چشم خیره است ولی ابرها هنوز...
باران پاک رحمتی و خاک می‌کشد-
هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز
تو وعده خدایی و جاری‌ست یاد تو
در خواهش مکرر هر ربنا هنوز
در انتظار جمعه تو ندبه می‌کند-
«ناحیه مقدسه»ی کربلا هنوز
سیدمحمدجواد شرافت

ناحیه غزل
دلم قرار ندارد که کم کنم گله‌ها را
پر از صفای تو دیدم تمام هروله‌ها را
هزار سال حضوری، به قدر هجری نوری
- نشد رصد بکنم این حدود فاصله‌ها را-
ورق ورق شده تقویم و جمعه جمعه گذشته
خورانده‌اند به تقویم عمر، باطله‌ها را
چرا تحمل دوری شده ست این همه آسان؟
و کیست تا ببرد سر تمام حوصله‌ها را؟
هماره بگذرد از کربلا مسیر دقایق
گرفته دام بلایت تمامی تله‌ها را
فدای شال سیاهت! فدای ناحیه‌هایت!
چگونه روضه بخوانم دوباره حرمله‌ها را؟
دوباره روضه میدان، دوباره داغ اسیران
کدام جمعه به پایان بری تو غائله‌ها را
مرید تاب و تبت شد، شهید خال لبت شد
شنیده هر که به گوشش، رحیل قافله‌ها را
مسیر عشق ندارد «قرار»، جز به «رسیدن»
بگو که ساده نگویند بر بلا، بله‌ها را...
رحیمه مهربان آق کاری