ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
آرزوی روباه پیر برای پادشاهی بر خلیجفارس و ایران
ميرزا محمد قزويني
ميرزا محمد قزويني، فرزند «ملا عبدالوهاب» در سال 1256 ه.ش. در تهران متولد شد. او از دوستان صميمي ادوارد براون بود و از «اوقاف گيپ» مستمري ميگرفت. البته او خود در مقالاتش به عنوان «مقالات قزويني» مينويسد: «پس از مرگ براون در سال 1926 ميلادي رابطهاش با اوقاف گيپ قطع شده است.» عين نوشته مرحوم قزويني چنين است:
«از قول بنده عرض كنيد كه بنده پس از وفات مرحوم پروفسور براون ديگر رابطهاي با اوقاف گيپ ندارم و جميع روابط من با آن دستگاه قطع شده است.»
ميرزا محمد قزويني از اديبان برجسته و از دوستان صميمي دهخدا بود. او تا 27 سالگي در ايران بود و نزد افرادي مثل «شيخ هادي نجمآبادي» كه متهم به بابيگري و ازليگري بود درس خواند. همچنين مدتي نزد دو تن از استادان اعظم فراماسونري ايران يعني «ميرزا محمد حسين فروغي» و فرزندش «محمدعلي خان فروغي» (ذكأالملك) درس خواند و با زبان فرانسه و علوم جديد آشنا شد.
با توجه به اينكه پدر قزويني در 12 سالگي او فوت كرد، اين پسر و پدر در حق ميرزا محمد قزويني پدري كردند و اثرات نامطلوبي در تربيت او به جا گذاشتند. محمد، دانشمند و اديب بزرگي بود ولي به واسطه رابطه با اساتيد منحرف و ماسون، بسيار شيفته غرب شد و از 27 سالگي تا 63 سالگي، 36 سال از عمر خود را در لندن، پاريس و برلين گذراند. او در فرانسه با همسري ايتاليايي ازدواج كرد و 10 سال آخر عمر را در تهران گذراند.
وي به جز شركت در جلسات «كاخ مرمر» كه در حضور «محمدرضا پهلوي» برگزار ميشد، همكاري ديگري با رژيم استبدادي پهلوي نداشت ولي با چهرههاي فراماسونر رابطهاي صميمي داشت. در نوشتههاي قزويني به براون اوج خودباختگي و حقارت در مقابل بيگانگان به چشم ميخورد؛ او براون را «آفتاب جهانتاب» و «روزي دهنده» و خود را «وجود عاطل و باطل» قلمداد ميكند. بهتر است به چند خط از يكي از نوشتههاي محمد قزويني اشاره نماييم. او مينويسد:
«اين بنده قريب چهار سال است كه در اروپا در ظل جناح افضال و مهمان مائده نوالي آن بزرگوار ميباشم و در اين مدت از هر جهت اين ضعيف را مرفه الحال، مراح العله و مكفي المؤونه داشتهاند و مانند آفتاب جهانتاب به حسن تربيت به كار انداخته و به خدمت علم و ادب واداشتهاند.»
آيا دانشمند و اديبي در سطح محمد قزويني خبر نداشت كه براون از موقوفه گيپ و بودجه سازمان جاسوسي انگلستان به او كمك ميكند يا اينكه اين حد از حقارتپذيري به واسطه پيمان برادري ماسوني رقم خورده بود؟!
ساير دوستان و همراهان ايراني ادوارد براون
افزون بر افرادي كه به آنها اشاره شد، افراد ديگري نظير «علياكبر دهخدا، اسماعيل ممتاز الدوله، محمدعلي تربيت، ميرزا آقاي فرشچي، شيخ حسن تبريزي معروف به كمبريجي، ميرزا صالح شيرازي (فراماسونر معروف)، سردار اسعد بختياري، حسينقلي خان نواب، حسنعلي خان نواب، ميرزا يحيي دولتآبادي» و عدهاي از شاهزادگان و رجال دولتي كه بابي و بهايي بودند ـ و براون با مخفيكاري نام آنان را افشا نميكند ـ با براون رابطه داشته كه از شرح و بسط و آن ميگذريم و تنها جهت بيان تأثيرگذاري براون بر جريان مشروطه به چند نمونه مختصر ميپردازيم.
در جريان انقلاب مشروطيت و كشاكش مشروطه خواهان و مستبدان از يك سو و مشروطه خواهان سكولار و مشروعه خواه از سوي ديگر، اروپاييان و بهطور عمده انگليسيها به حمايت آشكاري از جناح سكولار مشروطه (به رهبري تقيزاده) برخاستند. اين حمايت بعد از انحلال خونين مجلس اول و فرار تقيزاده و جمعي از يارانش (به كمك سفارت انگليس) از ايران به اروپا در دوران موسوم به استبداد صغير، شدت و گسترش يافت و به تشكيل انجمنها و كميتههايي در حمايت از جناح ياد شده در انگليس انجاميد.
همانطور كه دنيس راس ميگويد: «از سال 1905 تا سال 1912 قسمت اعظم افكار ادوارد براون متوجه وضع سياسي ايران بود.»
او به همين جهت در لندن كميتهاي به نام «كميته ايران» تشكيل داد كه تعدادي از نمايندگان مجلس شوراي ملي از جمله تقيزاده عنصر معروف جريان مشروطيت و نيز تعدادي از اعيان انگلستان عضو آن بودند.
رياست به اصطلاح اين «مجلس ايراني» يا كميته عمومي براي دفاع از حقوق ايرانيان را لرد لامينگتون به عهده داشت، در اين كميته جمعي از اعضاي صاحب نفوذ مجلسين عوام واعيان لندن عضويت داشتند، مسترگرتين مدير نشريه منچستر گاردين منشي كميته، مستر لينچ(۱) نماينده سرمايهدار مجلس عوام لندن و وابسته به حزب ليبرال آن كشور و مدير كمپانيهاي انگليسي راهسازي لينچ در ايران و كشتيراني بر روي رودهاي دجله و فرات و كارون، ناظم اين كميته و ادوارد براون مشهور هم نايب مسترلينچ بودند. مضحكترين بخش اين قضيه، عضويت توماس باركلي (نماينده پيشين انگليس در ايران) و لرد كرزن وزير خارجه بعدي و عاقد قرار داد 1919 در كميته بود؛ همان كسي كه جمله معروف او خطاب به سرپرسي سايكس مامور بعدي پيگيري قرار داد 1919 در تهران، فراموش شدني نيست:
«تو امروز در حكم پادشاه خليج فارس هستي و مطمئن باش كه پس از پايان جنگ پايههاي اين قلمرو سلطنتي را كه براي بريتانياي كبير ايجاد كردهاي مستحكم خواهيم ساخت و به هيچ قدرتي ديگر اجازه نخواهيم داد تا اين سيادتي را كه ثمره سعي و همت تو در اين منطقه است، از دستمان بربايد.»
حوادث بعدي تاريخ نشان داد كه اعضاي اين كميته از جمله براون، لرد لامينگتون و كرزن چگونه نسبت به هدفي كه براي كميته دفاع از حقوق ايرانيان تعريف كرده بودند، عمل كردند؟ ظاهر قضيه آن بود كه كميته ايران براي آزادي ايران از يوغ استبداد تلاش ميكرد اما در واقع براون و يارانش به تنها چيزي كه فكر نميكردند، منافع ايران بود. جالب است بدانيم كه لرد لامينگتون متعاقب اولتيماتوم 1911 ايران شكنانه روسها، به كشورمان آمد و پس از گشتي در آن، به لندن بازگشت و با سخن گفتن از به اصطلاح آشفتگي راههاي جنوب ايران، خواستار آن شد كه افسران سوئدي موجود در ژاندارمري ايران كه نيرويي مستقل از انگليس بهشمار ميآمدند، بر كنار شده و جاي خود را به افسران انگليسي بسپارند.
ويلهلم ليتن نماينده سياسي آلمان در عصر مشروطه و جنگ جهاني اول در ايران به نكته قابل ملاحظهاي اشاره دارد كه راز پيشنهاد لامينگتون را نيز برملا ميكند: «انگلستان كه بنا به خواسته خود ژاندارمري سوئدي را بهوجود آورده بود و با تمام وسايل براي حفظ منافع خود از آن حمايت ميكرد، در سالهاي 1913 و 1914 كاملاً از آن دست برداشت. يعني همين كه مشخص شد افسران سوئدي، قصد ندارند كه تبديل به جاسوسان سياسي شوند و به وفاداري خويش نسبت به شاه بدون چون و چرا و با صداقت (نژاد ژرمني) پايدار و مصمم هستند، علاقه و توجه انگليس به ژاندارمري ايران و افسران سوئدي كاهش يافت. وقتي مسلم شد كه در آغاز جنگ، افسران سوئدي بهوسيله سوگند وفاداري به شاه، تصميم گرفتهاند حتي در مقابل حمله نيروي خارجي به ايران نيز دفاع كنند، انگلستان درست در اين مورد روش خصمانهاي نسبت به افسران سوئدي در پيش گرفت.»
در همان زمان لامينگتون را در ماجراي تحميل قرار داد استعماري 1919 با لرد كرزن وزير خارجه وقت لندن كه طراح اصلي قرارداد بود، همپيمان ميبينيم. مرحوم دكتر شيخالاسلامي درباره ضيافتي مينويسد كه لرد كرزن در 18 سپتامبر 1919 در لندن، به افتخار نصرتالدوله فيروز وزير خارجه دولت وثوق و از اركان قرار داد برپا كرد. كرزن در نامهاي به لامينگتون نوشته است:
«اگر برايت امكان دارد روز پنجشنبه آينده در ميهماني رسمي دولت كه قرار است به افتخار وزير خارجه جديد ايران (پرنس نصرتالدوله) داده شود، شركت كني. اميدوارم از آمدن دريغ نوزري، اين ميهماني را بيشتر از اين لحاظ بر پا كردهام كه بسته شدن قرار داد جديد ايران و انگليس را جشن بگيريم و از ميهمان عاليرتبه كه يكي از امضاكنندگان سه گانه آن قرار داد است، تجليل كنيم. سعي كن حتماً بيايي.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
-1 لينچ سرمايهدار بزرگ انگليسي است كه پدرش ت.ك.لينچ، پس از افتتاح كارون به روي كشتيهاي خارجي در زمان ناصرالدين شاه، شركت بازرگاني برادران لينچ را در ايران بنياد گذاشت و از مدتها پيش از مشروطه امتياز كشيدن راههاي شوسه بختياري را در دست داشت. (ر.ك: زندگي طوفاني، تقيزاده، صص 102 - 101؛ دولتهاي ايران در آغاز مشروطيت تا اولتيماتوم، نوايي، ص 99؛ ايران و قضيه ايران، كرزن، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، 2/404 ـ 405) و براي روز مبادا با برخي از سران بختياري سر و سري به هم زده بود. نظامالسلطنه مافي، دولتمرد عصر قاجار كه زماني والي خوزستان بود و در آنجا با انگليسيها و كمپاني لينچ نزاعي شديد پيدا كرده بود، اين كمپاني به ظاهر تجاري را يك «كمپاني پلتيكي» و بازوي دولت انگليس در غرب ايران ميداند.