همه در میدان فعالیتهای مسجد حمید را میدیدند
محسن برزیده
حضور مستمر در نمازجماعت پای حمید نوجوان را به خط مقدم فعالیتهای بسیج کشاند. وقتی دوستانش از او میپرسند چه انگیزهای از ورود به بسیج داشتی، میگوید «برای خدمت بیشتر و بهتر به انقلاب و اسلام عزیز به عضویت بسیج درآمدم.» نام حمیدعباد اردستانی برای بروبچههای امیریه، گمرک و قلمستان نام آشنایی است، چراکه بارها او و برادرش سعید را در خط مقدم فعالیتهای فرهنگی محله و مسجد دیدهاند. فعالیتهای حمید فقط به اقامه نماز و بسیج بسنده نشد و به علت تعهد و جدیت او را به عنوان مسئول روابط عمومی بسیج برگزیدند. آیتالله نخعی امام جماعت مسجد پنبهچی بارها او را به خاطر فعالیتهای مجدانه در اشاعه و ترویج قرآن ، تشویق کرده بود. دوستان حمید تعریف میکنند که او در دوران رژیم ستمشاهی پهلوی 13 سال بیشتر نداشت، اما با جسارت و شجاعت وصفناپذیری اعلامیههای پخششده علیه رژیم طاغوت را به منزل میآورد و مطالعه میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره خودش در خط مقدم راهپیماییها و نمازهای جمعه بود و دیگران را هم به حضور در این میادین دعوت میکرد.
سعید اردستانی برادر شهید به تقویت روحیه اعضای پایگاه بسیج در تقابل با منافقین اشاره کرد و گفت: از زمانی که منافقین فضای سیاسی کشور را با ترورهای کور خود ملتهب کرده بودند تا اقتدار نظام ما را در جهان زیر سؤال ببرند این شهید والامقام به همکاری جمعی از اعضای نوجوان پایگاه در روز روشن اقدام به شعارنویسی روی دیوار میکردند؛ با این کار شجاعت بسیجیان را به منافقین که بعدها چند نفر از آنها اعدام و یا زندانیشدند نشان داد و هم روحیه اعضای پایگاه را تقویت کرد.
شهید اردستانی با هدف دفاع از ارزشهای انقلاب و حمایت از ولایت، مرداد سال 62 لباس سبز پاسداری را به تن کرد. با حضورش در سپاه ذرهای از فعالیتهایش در بسیج کم نشد؛ پس از مسئولیت روابط عمومی، مسئولیت نیروی انسانی و بعد معاونت پایگاه مسجد پنبهچی را برعهده گرفت. در نهایت وظیفه خطیر فرماندهی پایگاه به حمید سپرده شد. او در مدت زمانی که فرماندهی بسیج را عهدهدار بود خدمات ارزندهای را انجام داد.
شهید حمید اردستانی در اولین اعزام خود به جبهه در بهمن سال 62 از طریق قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) به یگان پدافند هوایی مأمور و بعد از طی مراحل آموزشی با عنوان فرمانده آتشبار 23 میلیمتری انجام وظیفه کرد و با حضور در عملیات خیبر بر اثر انفجار گلوله توپ و گلولههای شیمیایی در نزدیکی موضع آتشبار دچار موجگرفتگی و جراحت شد. حضور در قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) او را آرام نمیکرد و روح خروشان و جهادیاش جز با حضور در جمع رزمندگان خطشکن آرامش نداشت. بر این اساس با جلب رضایت فرمانده ارشد خود در قرارگاه، اول بهمن سال 64 بود که به جمع رزمندگان لشکر سیدالشهداء پیوست. در شب بیستم بهمن سال 64 او به همراه همرزمانش با رمز یازهرا(س) بر قلب لشکر کفر هجوم بردند. یک روز بعد(21 بهمن) بر اثر اصابت ترکش چشم راست خود را از دست میدهد و با اصابت گلوله، گونه راست او شکاف برمیدارد که بدن مجروح او را جهت انجام معالجات به تهران منتقل میکنند تا ادامه درمان در مراکز تخصصی دنبال شود و دیگر از این مجروحیت به بعد او به زمره جانبازان جنگ تحمیلی پیوست. یکی از دوستان بسیجی وقتی در بیمارستان راجع به چشمش سوال میکند که حمید چشمت چه شده؟ او با روی خندان میگوید: «یک چشم را در راه کربلا دادم و یکی دیگر را هم در راه قدس خواهم داد.» حمید مجدداً پس از پایان معالجات با 35 درصد جانبازی در اول خرداد سال 65 روانه جبهه میشود ولی این دفعه در ستاد گردان بریر(ادوات) لشکر سیدالشهداء(ع) مشغول به خدمت شد. در ادامه طرحریزی لشکر سیدالشهداء در عملیات والفجر2- منطقه حاج عمران حضوری فعال داشت و فتح قله استراتژیک 2519 و در ادامه تصرف ارتفاع شهید صدر و تپه شهدا را نظاره کرد. در عملیات کربلای 4 در منطقه حاضر بود و در عملیات کربلای 5 که بزرگترین عملیات جمهوری اسلامی با دشمن بعثی عراق لقب گرفت، شرکت کرد. در همان روز اول عملیات بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن به سنگر دچار موجگرفتگی شدید میشود. حمید را به بیمارستان صحرایی لشگر میرسانند ولی او ادامه درمان را رها کرد و خود را به خط مقدم رساند. با این روحیه به همه درس ایثار و فداکاری تا رسیدن به هدف را در عمل آموزش داد و علیرغم ضعف شدید جسمانی صحنه دفاع مقدس را ترک نکرد. او در غروب روز سیام دی سال 65 در حالی که لشکر سیدالشهداء(ع) میرفت تا با عبور از نهر دوعیجی، جزیره صالحیه را تصرف نماید بر اثر بمباران هوایی دشمن از ناحیه گردن و پهلو مجروح میشود و بعد از انتقال به بیمارستان صحرایی لشگر و انجام درمان اولیه او را به بیمارستان شهید بقایی اهواز اعزام میکنند ولی درمان موثر واقع نشده و حمید در سپیدهدم روز اول بهمن، روح الهیاش به پرواز درآمد و به ملکوت اعلی پیوست.
سعید اردستانی، برادر شهید اردستانی در پایان اینگونه ویژگیهای عاطفی این شهید را بازگو میکند: زمانی که یکی از بچههای بسیج که حمید اعزام او را به جبهه پیگیری کرده بود و تک فرزند خانواده نیز بود به شهادت رسید، حمید چنان بیتاب شد و گریه و ناله سر داد که هرکس او را میدید تصور میکرد که صاحب عزا اوست. یا زمانی که بنده به شدت مجروح شدم با تحمل سختیها و مشکلات آن زمان همراهان بیمار از بنده نگهداری میکرد. اهمیت این روحیه حمید تا بدانجا میرسید که آن ایام، همزمان با دهه اول محرم قرار میگیرد و حمید که دیوانه ارباب حسین(ع) بود دست از پرستاری برنمیداشت و با استفاده از تلویزیون و نوار صوتی بخشی از این نیاز را برطرف کرد و یک زمزمهای را بر لب داشت که همان را در سنگ مزار او حک کردهاند.
این همان عاطفه و دلسوزی است که یک مسلمان واقعی باید نسبت به دوستان و خانوادهاش داشته باشد و شهید حمیدعباد اردستانی علاوه بر ویژگیهایی همچون معنویت و نظم و انضباط، از این خصوصیت بارز هم برخوردار بود. شهید حمید عباد اردستانی دو هفته پیش از شهادت در نامهای به دوستانش اینگونه نوشت: «در برابر مشکلات و سختیها همچون کوه استقامت داشته باشید و از خدا طلب صبر نمایید که به مصداق انالله معالصابرین که خدا با صابران است. در بخشی دیگر نیز بر توکل به خدا در همه امور و همه لحظات تأکید دارد که فرد را به موفقیت میرساند.»