ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
چگونه مستشرقین به گسترش بهائیت کمک کردند؟
خدمت به بهاييان خيانت به ايرانيان
بزرگترين خدمت براون به تشكيلات بابي و بهايي همان است كه با چاپ كتابهاي آنها در كشورش با دفاع از آنها از نابوديشان جلوگيري كرد. در تاريخ ملت ما كم نبودند افرادي كه ادعاي امام زماني، پيامبري و حتي خدايي كردهاند اما از آنجا كه دست سياست پشتيبان آنها نبود، به همان سرعتي كه پديدار شدند، به همان فوريت هم نابود شدند اما درباره بابيه در ايران، قاديانيه در پاكستان، اسماعيليه آقاخانيه در هندوستان، وهابيه در عربستان... اينگونه نبود. انگليسيها كه اميدوار بودند با جايگزيني بهائيت كه جهان وطني را اشاعه ميداد، بهعنوان يك مذهب به جاي دين اسلام كه چند قرن بر جهان حكمراني كرده بود، از ايران نيز هندوستاني ديگر بسازند، پس به هر طريقي كه ممكن بود، از اين فرقه حمايت كردند. به قول عباس نصر: «اگر اين نبود كه كتابهاي آنها توسط براون چاپ نشده بود، بهطور قطع و يقين امروزه وضع بهائيت و بابيت حداكثر همسطح مسئله آقاخان محلاتي مطرح ميگشت و بيش از آن نبود.»
شبكه اطلاعاتي كه براون از ايران تا استانبول و عكاو قبرس از بابيان و بهاييان دائر كرد، بدون شك بينظير بود. او مشابه همين شبكه را در دوران مشروطيت از ميان زرتشتيها، بهاييان و مشروطه خواهان متمايل به انگلستان از ايران تا اروپا فعال كرد.
اگر چه در همان دوراني كه براون درباره بابيت اطلاعات كسب ميكرد، طيف گستردهاي از مستشرقين ديگر نيز وجود داشتند اما از ديدگاه بهائيت، او به خاطر خدماتش و ادامه آنها بيش از هر كسي لايق سپاسگزاري است.
به عنوان مثال: «در اين راه به نام افرادي مانند اورسل و چارلز فرانسيس مگنزي برميخوريم كه اولي اين فرقههاي ضاله را انقلاب مذهبي ميخواند و ديگري مقابله با قاجاريها جهت براندازيشان.»
همزمان با تلاشهاي براون، به يك خاورشناس صاحب نام روسي به نام بارون ويكتور رومانويچ روزن (1908-1849) نيز بر ميخوريم. اينكه اين دو استاد دانشگاه يكي از دانشگاه پترزبورگ و ديگري از دانشگاه كمبريج در يك مقطع زماني به مسئله ايران و بهخصوص باب علاقهمند شده و در جمع آثار باب و بهأ تلاش ميكردند، نشانگر همان همسويي دو كشور انگلستان و روسيه در جريان فرقهسازي در ايران در آن برهه زماني است.
روزن و براون حتي در تكميل منابع بهاييت همديگر را ياري ميكنند. ماجراي زير يكي از ابعاد اين پيوند و همكاري است.
زماني كه حسينعلي بها با كمك سفير روسيه و با استفاده از قانون كاپيتولاسيون توانست از جريان سوء قصد به شاه، جان به در ببرد، از كشور تبعيد شد و پس از جرياناتي كه در تركيه روي داد و دولت عثماني به همكاري وي با انگليسيها پي برد، به عكاي فلسطين تبعيد شد. بهأ از تبعيدگاهش به ناصرالدين شاه نامهاي نوشت و آن را به دست جواني نيشابوري به نام بديع سپرد. بديع، نامه را كه به «لوح سلطان» مشهور شد، طي اين مأموريت به تهران رساند و بهطور قاچاقي بر سر راه سلطان قرار گرفت. شاه كه سابقه سوء قصد بابيان به خود را در اوايل سلطنت هنوز در خاطر داشت، فوري حكم به دستگيري بديع داد. با دستگيري بديع لوح به دست شاه افتاد و بديع در زندان به قتل رسيد.
نكته قابل توجه در اين رويداد آن است كه متن لوح سلطان، همراه با نامه محرمانه بهأ به بديع، به دست كنسول روسيه در ايران رسيد، وي آن را به پايتخت روسيه تزاري فرستاد و سرانجام به دست روزن افتاد كه او هم آن را براي براون فرستاد. حسن موقر باليوزي از سران شاخص بهاييت مينويسد: «متن اين كلمات و لوح سلطان به دست قنسول روس در ايران رسيد و او آن را به سن پطرزبورگ فرستاد و گامازوف، رييس مؤسسه زبانهاي شرقي، آن را به مجموعهاي در اين مؤسسه سپرد. بارون روزن نسخهاي از كاتالوگي را كه حاوي اين مجموعه بود براي [ادوارد] براون فرستاد كه در آن متن كامل سلطان موجود است.»
همچنين براون كه خلاصهاي از نوشته بهأ را كه به سوره هيكل مشهور بود و در اكتبر 1889 به زبان انگليسي برگردانده بود، از روزن گرفته بود. او خود مينويسد: «متن كامل سوره هيكل را بارون روزن (Rosen) در جلد هشتم مجموعه انيستيتو علوم زبانهاي شرقي، چاپ سن پطرزبورگ انتشار داده است كه درباره آن در شماره آوريل 1892 JRAS تذكر دادهام.»
عبدالله بهرامي نيز درباره مستشرقين ديگري كه در اين راه قدم برداشتهاند، مينويسد: «اولي يك فرانسوي است موسوم به نيكلا كه در ايران از طرف دولت خود وزير مختار بوده است... اين شخص سرگذشت سيدعليمحمد را با جريانات بعدي و تاريخچه طغيان و انقلابات كه در ولايات رخ داد به رشته تحريردرآورده و كتاب او متكي بر اسناد و اطلاعات قابل اعتماد است. دوم گوبينوي(1) فرانسوي ميباشد كه او هم وزير مختار در ايران بوده و چند كتاب خوب راجع به اين مملكت نوشته است. مشاراليه نيز اطلاعات نفيسي راجع به نهضت باب جمعآوري نموده و جريانات آن را در يكي از تأليفات خود شرح ميدهد. سوم پروفسور براون انگليسي است كه تحقيقات وي كامل و عميق بوده و اطلاعات او در زبان فارسي و عربي تقريباً بينظير است... پرفسور براون خدمت مهمي را كه در اين قسمت انجام داده لايق هر گونه سپاسگزاري است; زيرا كه بدون سعي و كوشش او اصول و مباني مذهب بهاييها افسانه و حكايات بچهگانه ميگشت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1 آرتور دوگوبينو Gobineau) de Arthur Joseph) (1816-1882) نويسنده، خاورشناس، شاعر، مورخ و سياستمدار فرانسوي بود كه ريشة نظريات نژادگرايانه در عصر جديد را به او نسبت ميدهند. با اين كه در زمان حياتش جز در نزد معدودي از روشنفكران و هنرمندان مانند واگنر كه دوست او بود، شناخته نشد، ولي پس از مرگش انديشههاي او طرفداراني يافت و اصول و عقايد او دربارة عدم تساوي نژادها مخصوصاً در آلمان بسيار مورد توجه قرار گرفت و او را به شهرت جهاني رساند.
گوبينو در شهر ويلداوري از شهرهاي فرانسه به دنيا آمد. پدرش از يك خاندان اصيل بود. مادرش در كودكي گوبينو به سوئيس رفت و پسرش را به مدرسة بيين فرستاد در اين مدرسه بود كه مقدمات زبانهاي شرقي را فراگرفت. بعد از مدتي به علت اخراج پدرش از ارتش فرانسه به شهر لوريان رفت و در اين شهر به تاريخ و ادبيات علاقه پيدا كرد. گوبينو در سال 1855 به همراه همسر و دخترش از طريق بندر بوشهر به ايران آمد و از طرف دربار استقبال باشكوهي از او به عمل آمد. در طول اقامت خود در ايران به زبان فارسي مسلط شد و به كارهايي از قبيل سكهشناسي و مطالعه تاريخ و فلسفه و ترجمه متون فارسي به فرانسه مشغول گشت. خود گوبينو در نامهاي به خواهرش مينويسد: «در ايران همه چيز هست; زندگي، خدا، هستي، نيكي و... من به ايران آمدهام تا ببينم مردم اين سرزمين پهناور باستاني چطور زندگي ميكنند و چطور ميانديشند؟» گوبينو در سال 1858 به فرانسه بازگشت و سپس به آمريكا رفت و بعد از مدتي بار ديگر در مقام سفير فرانسه به تهران اعزام شد و تا سال 1863 در اين مقام باقي ماند. سالهاي آخر عمر او در سفر به سرزمينهاي اروپايي مخصوصاً آلمان و ايتاليا سپري شد و در اواخر عمر هم در پاريس زيست و در شهر تورين درگذشت.
گروهي او را فيلسوف و از بزرگترن متفكران جهان ميشمارند، در حالي كه جمعي ديگر انديشههاي او را مضر و دورريختني ميدانند. ولي بدون شك انديشههاي او در قرن بيستم منشأ تحولات زيادي در اروپا شد. كنت دوگوبينو مبتكر فلسفه مخصوصي به نام گوبينيسم و معتقد به برتري نژاد آريايي بود كه در آغاز قرن بيستم به خصوص در سالهاي بعد از جنگ جهاني اول طرفداران بسياري در اروپا پيدا كرد. اين مكتب بيشتر مورد توجه و احترام نويسندگان و متفكران آلماني بود تا فرانسوي، به طوري كه آلمانيها مقالات و كتابهاي متعددي را در باره افكار و عقايد وي منتشر كردند. به طور صريح ميتوان گفت پيدايش مرام نازي در آلمان كه متكي به برتري نژاد بود، از فلسفه گوبينيسم سرچشمه گرفته است. گوبينو در باره موضوع نژادها تابع اصلي بود كه اقتصاددانان در باره پول وضع كردهاند و ميگويند كه پول بد هميشه پول خوب را از ميدان به در ميكند، يعني معتقد بود كه مثلاً اگر نژاد سامي با نژادهاي آريايي آميخته شد در نتيجه اين آميزش، آريايينژادان همه صفات اصلي خود را كه زيبايي، استواري اندام و دليري، رادمردي و عدم گرايش به سازش و دروغ را از دست ميدهند و تبديل به مرداني حريص، فريبكار و ترسو و سختجان ميشوند و صفات درجه دوم، سرانجام جايگزين صفات درجه اول نژاد عاليتر ميگردد. براثر همين ديدگاهها بود كه درباره كشورگشاييهاي فرانسه خوشبين نبود و معتقد بود كه اشغال سرزمينهاي ديگر منجر به آميزش نژادها ميگردد و سودهاي آني زودگذر را به زيانهاي جبرانناپذير درازمدت مبدل ميسازد. گوبينو درباره ايرانيان بارها گفته بود: «ممالكي كه در دورههاي مختلف به ايران حمله كردند حتي اگر به ايران هم تسلط پيدا ميكردند، به جاي اين كه تمدن خود را در مردم ايران نفوذ دهند، تمدن ايراني در آنها نفوذ ميكرد. به همين دليل در اكثر ممالك دنيا خصوصيات ايراني رخنه كرد. ايران هميشه روي پاي خود ايستاد و تمدن و فرهنگ خود را به ديگر اقوام شناساند و اين نشانه فرهنگ و تمدن غني ايراني است كه حتي در قوم فاتح هم اثر ميگذاشت.» گوبينو در كل در بحث نژادي خود، نژاد ايرانيان را نژاد منتخب و گزيده قوم آرين ميدانست و كليه خصوصياتي را كه براي يك نژاد قوي و منتخب در كتاب خود طبقهبندي كرده بود در قوم ايراني سراغ ميگرفت و از اين روست كه تاريخ اين مملكت را نوشته و آن را تاريخ ايرانيان نام نهاده است.
گوبينو از مكتبهاي فلسفي، دين و فلسفه زرتشت را ميپسنديد و آن را جالبترين فلسفهاي ميدانست كه با آن روبهرو شده است. در كل شخصيتهاي معروفي چون نيچه، واگنر و ويلهلم دوم از افكار و انديشههاي گوبينو تأثير پذيرفتهاند .