kayhan.ir

کد خبر: ۸۲۴۶۲
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۷

مثل نسیم آمدنت ناگهانی است(چشم به راه سپیده)



مثل نسیم
مثل نسیم، آمدنت ناگهانی است
مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است
مثل بهار، در همه جا پخش می‌شود
اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است
مثل نماز و روزه فراگیر می‌شود
مهرت، چرا که ریشه‌ آن آسمانی است
دیگر کسی وساطت باطل نمی‌کند
دیگر چه جای خواهش و پادرمیانی است
آغاز دوره «ارنی» گفتن دل است
پایان آیه‌های غم «لن ترانی» است
صد فاطمیه رفت و نشد فاطمی شویم
تنها امید ما به همین روضه‌خوانی است
ای کوه صبر از غم زهرا شدی تو آب
با یاد کوچه سینه‌ات آتش‌فشانی است
در پشت در برای ظهورت دعا کند
آن مادری که قامتش از غم کمانی است
سیدمحمد میرهاشمی

ما را ببخش
ما ای گل اگر خار تو هستیم ببخش
گر باعث آزار تو هستیم ببخش
سوگند به عمر کم زهرا ما را
یک عمر اگر عار تو هستیم ببخش
یوسف رحیمی

آرزوی تو
لب بسته‌ام زهر چه به جز گفت‌وگوی تو
دل شسته‌ام زهر چه به جز نقش روی تو
گر بگذری ز خاکم و گوئی تو را که کشت
فریاد خیزد از کفنم کارزوی تو
منت ز خصرگو به سکندر کشد که من
آب حیات جسته‌ام از خاک کوی تو
دل را ز اضطراب به هر سمت می‌کشم
مانند قبله‌یاب که گردد به سوی تو
ترسم به زیر خاک رود، آه، عاقبت
هم حسرت دل من و هم آرزوی تو
مرحوم جلال‌الدین همائی

سایه نور
در سایه نور حضرت ان‌شاءالله
در وادی طور حضرت ان‌شاءالله
در مکتب عشق فاطمی می‌مانیم
تا صبح ظهور حضرت  ان‌شاءالله
شاید غلام خانه زهرا(س) کنی مرا
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره‌ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سرت وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی‌کنم
حق می‌دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالها ست میوه خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا

ولی نشد!
گفتم که بی‌قرار تو باشم ولی نشد
تنها در انتظار تو باشم ولی نشد
گفتم به دل که جلب رضایت کند نکرد
گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
گفتم میان جذر و مد اشک و آه شب
در گردش مدار تو باشم ولی نشد
گفتم که می‌رسی تو و من هم دعا کنم
در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
گفتم که تا اجل نرسیده‌ست لحظه‌ای
در خیمه‌ات کنار تو باشم ولی نشد
گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
چون خاک رهگذر تو باشم ولی نشد
گفتم به قدر آه دل دلشکستگان
در عهد و روزگار تو باشم ولی نشد
گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
مانند مهزیار تو باشم ولی نشد