kayhan.ir

کد خبر: ۸۰۸۸۱
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۳
نگاهی به فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» اثر حسین مهدویان

سیطره اسطوره سالک


 
 محمدرضا محقق
 از جمله اتفاق‌های مهم سینمای ایران در طول سالهای اخیر چه به جهت تولد یک کارگردان جوان خوش فکر و خلاق و باپشتکار و چه به جهت خلق یکی از آثار به خاطر ماندنی و دیدنی و ارزشمند در فرم سینمایی و مضمون و محتوای اندیشگی و روایت مستند تاریخی‌اش، فیلم «ایستاده در غبار» اثر حسین مهدویان است.
فیلمی که هم ماحصلش دیدنی - چه برای مخاطب خاص و البته چه برای مخاطب عمومی سینما- است و هم روایتش بکر و ستودنی و هم مضمون و نکات تلنگر زننده‌اش مهم و قابل تأمل.
اتفاقی که در فیلم «ایستاده در غبار» به جهت نزدیکی به سوژه مستند و واقعی و حقیقی‌اش افتاده را می‌توان مهم‌ترین مؤلفه فرمی و البته محتوایی فیلم دانست؛ آنجا که این دو به درستی در هم یکی شده و به یک کل واحد تبدیل می‌شوند.
فرم همان محتوا می‌شود و معنا همان فرم. سندیت زندگی حاج احمد متوسلیان، می‌شود جان مایه فیلمی داستانی و رویکرد مستندگونه فیلمساز در پرداخت تصویری زندگی او می‌شود ماحصل یک تمرین چندین و چند ساله که گلش در «آخرین روزهای زمستان» شکوفه کرد.
این شاید یکی از معدود فیلم‌های تاریخ سینمای پس از انقلاب باشد که نگره فرم و محتوا و یکی شدن این دو در بستر یک سیستم جامع و یک کل واحد به نتیجه درخور و قابل دفاعی می‌رسد و فیلم با همه قابلیت‌های داستانی‌اش وجهی مستندگونه را نه با تکرار کلیشه‌های رایج و ترفندهای نخ نما شده بلکه با رویکردی بکر و خلاقیتی بدیع به منصه ظهور و بروز می‌رساند.
فیلم داستان زندگی سردار جاویدالاثر سپاه، احمد متوسلیان است، اما این مایه واقعی در یک ترکیب تصویری، به تکاپو و داد و ستد با مخاطب امروز، توانسته حاصلی از جنس ابتکار و سبک و سلیقه و نگاهی زیبایی شناسانه بیافریند.
فیلم دست به یک تهور زده، یک انتخاب بدیع و البته خطیر؛ یک رفتار به شدت جاه‌طلبانه و بزرگ: حذف دیالوگ! این یعنی کارگردان جسور است و به مایه کارش و البته انتخاب بدیعش آن‌قدرها ایمان داشته است که چنین زلفی با آن گره زده است. حذف دیالوگ و تمرین سبک دوربین در مختصاتی که واقعاً چندین بار باید فیلم را دید تا به آن نزدیک شد و کشفش کرد.دیالوگ‌گویی حذف می‌شود آن هم در یک فیلم با ساختار مستند! و آن‌وقت پیشنهادهای فیلمساز در پرکردن این خلأ انتخابی شروع می‌شود.
از کلوزآپ تا لانگ شات، از افکت تا هر چیز دیگری، اینجاست که معنا و درک و دستاوردی بیش و پیش از همه آن‌چیزهایی که تا پیش از این، از این ادوات و ابزارها سراغ داشته‌ایم می‌یابند.و این همه در اتمسفری شکل می‌یابد و در منظومه‌ای منتظم ظهور می‌کند که کارگردان «ایستاده در غبار» تمهید و تعبیه‌اش کرده.
اما همه این‌ها در این جهت است که مخاطب امروزی در میدان نورافشانی شده با یک زیبایی شناسی بصری بتواند به شخصیت و منش و روش حاج احمد متوسلیان نزدیک شود و همه اهمیت فیلم هم در همین است.
کارگردان برایش مهم بوده که فیلمش دیده شود و دنبال مؤلفه‌هایی رفته تا مخاطب را جذب کند اما جذب مخاطب به هر قیمتی نه؛ جذب مخاطب برای دیده شدن و درک و البته شناخت نسبت به شخصیت اصلیش که احمد متوسلیان باشد. شخصیتی منحصربه‌فرد و نسبتاً خاص و عجیب که از دل عمومیت مردم این جامعه و معمولی بودن آدم‌های این روزگار بیرون آمده و دلیل اهمیتش هم همین وجوه ظاهراً متناقض ولی باطناً منطبق بر حکمت و منطق الهی و انسانی است.
فیلم یک رویکرد اصلی و اساسی و کلی دارد که همان نگاه زیبایی شناسانه است و یک مایه متنی و دارندگی محتوایی و منابع و مأخذی که عبارت‌اند از همه اسناد و خاطرات و چیزهایی که از زندگی واقعی متوسلیان برجای مانده است.
فیلم در این «محدوده» از چیزهای «خاص» به یک دستاورد عام و یک «اصل» مفهومی می‌رسد و این البته دومین دستاورد بزرگ فیلم در میدان مواجهه با مخاطب است.
«ایستاده در غبار» به یک زبان منزه و باطنی در مصاف با اسطوره‌ها می‌رسد و آن عبارت است از تصویر «سلوک» آنها در «مسیر شدن».
در این فیلم ما شاهد وجوه مختلف شخصیتی از احمد متوسلیان هستیم؛ از قهر و غضب گرفته تا خشم و محبت؛ از ایثار و گذشت گرفته تا شوخی و لبخند؛ از مهر و عتاب توأمان تا لطف و قاطعیت بی‌امان. و همه اینها در کنار هم است که مسیر سیر و سلوک او را واقعی و البته حقیقی می‌سازد و در عین حال باورمندی مخاطب را نیز برمی‌انگیزد.
اینجا نه با یک قدیس دور از دسترس روبه‌رو هستیم نه با یک آدم که لودگی و سفاهت و سخافت به خرج می‌دهد؛ اینجا نه با یک شخصیت تخت و غیرقابل باور و نه با یک چریک یا دن‌کیشوت تنها و رادیکال روبه‌روییم. نه! اینجا با یک انسان بماهو انسان روبه‌روییم که اتفاقاً تمام ارزش و اهمیتش در این است که در عین وجود همه وجوه عادی انسانی، توانسته بر خود غلبه کند و با طی مسیر و سیر و سلوک به یک اسطوره تبدیل شود.
او نخواسته به اسطوره تبدیل شود؛ او اساساً اهل خواستن نبوده و تنها به وظیفه و تعهدش می‌اندیشیده؛ آنچه برایش «پیش آمده» و بدان نائل شده نه از مجرای خواست او بلکه نتیجه «بودن او در مسیر» است. و این رمز کار و منش و مرام همه اولیای الهی است.
فیلم اتفاقاً از این منظر به دقت و فراست، وجه مستندگونه گی را انتخاب کرده و باید به این انتخاب و تلاشی که در مسیر تجربه کردنش داشته تبریک گفت.
فیلم ایستاده در غبار در عین حال خیلی چیزها برای کشف کردن دارد. مخاطب با هر بار دیدن فیلم می‌تواند به وجوه مختلف آن نزدیک شود و به کشف نائل آید.
این کشف و شهود هم در فرم و هم در فحوای مضامین و موضوعات قابل درک و محک است.
از تلفیق تصاویر بازسازی شده «خاکی» با دیالوگ‌های واقعی و شخصیت‌هایی واقعی دیالوگ گوینده تا متن سخنان متوسلیان در هر جا و با هر موضوعی؛ به خصوص در آن سکانس‌های آغازین سخنرانی‌اش برای مردم در میانه نماز جماعت درباره بیت‌المال و سپاه و... .
کم‌کم کاراکتر ما شکل می‌گیرد. ویژگی‌های شخصیتی‌اش را درمی‌یابیم و به او نزدیک می‌شویم.
یک شخصیت دوست داشتنی نسبتاً سخت و کاریزما که در جدی‌ترین و خطرناک‌ترین موقعیت‌ها- جنگ- محکم‌ترین و عاطفی‌ترین رفتارهای لطافت‌آمیز را با دقت و تدبیری مثال‌زدنی و کمیاب به منصه‌ظهور و بروز می‌رساند.
سکانسی در فیلم هست که به نوعی خلاصه و نمایه و نماد همه لحظه‌های آن زندگی سخت و شیرین به شمار می‌آید. سکانسی که در وسط معرکه جنگ حاج احمد متوسلیان گوشی بی‌سیم را با دست خویش به سوی آسمان بلند کرده و در غبار ایستاده است.
گویی بناست صدایی و پیامی و حرفی به گوش زمین و زمان و همه انسان‌ها برسد.