پدر
پروانه نجاتی
پدر سلام به دستان پینه بسته تو
به چشمهای قشنگ همیشه خسته تو
به روزهای پریشانی و سفر رفتن
به اشک و خاطرههای ز هم گسسته تو
همیشه کار ،همیشه تلاش و دلتنگی
درود بر تو و غمهای دسته دسته تو
خوشا غروب که این خانه بال میگیرد
به شوق خنده بر چهره نقش بسته تو
نفس بزن که تو شیرین لحظههای منی
بهشت میوزد از قامت شکسته تو
پر از آیات ساده عشق است
نمازهای غریبانه و نشسته تو