kayhan.ir

کد خبر: ۸۰۱۱۰
تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۶
یک‌شهید،یک خاطره

اين کار به درد نمی‌خورد


مریم عرفانیان

توی یک مغازه‌ نجاري که در خیابان کوهسنگي مشهد قرار داشت کار می‌کردیم. يک روز استاد به من و محمدمهدی گفت:
- «می‌خواهیم چند تا اتاقک درست کنيم.»
 محمدمهدی پرسید:
- «اتاقک براي چه؟»
استاد نجار ادامه داد:
- «براي وقتی که خانواده‌ها از بیرون می‌آیند؛ داخل اتاقک استراحت کنند.»
يکي دو تا اتاقک که درست کرديم استاد گفت:
- «آنها رو قفسه بندي کنيد تا بتوان وسايل‌رو توی قفسه‌ها بگذاريم.»
محمدمهدی با تردید پرسید:
-«چه وسايلي؟»
استاد جواب داد:
«مثلاً مشروب و ...»
محمدمهدی به تندی میان حرفش پرید :
- «شما گفتيد اینها رو براي استراحت خانواده‌هایی که از بيرون می‌آیند درست می‌کنیم!؟ ولي حالا می‌گویید می‌خواهم در آن مشروب بفروشم؟»
 بعد با ناراحتی به من گفت:
- «برادر! می‌خواهند مشروب فروشي باز کنند بيا برويم.»
محمدمهدی چکش و میخ را بر زمین ‌انداخت و ادامه داد: «اين کار به درد نمی‌خورد!»
آن وقت با ناراحتی از مغازه بیرون رفت و من نیز به دنبالش...
*خاطره‌ای از شهید محمد مهدی ستاري
*راوی: دوست شهید