kayhan.ir

کد خبر: ۷۹۷۸۹
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۰
یادداشت دانشجویی

فضل «پدر» و بی‌مایگی «آقازاده»!



محمد زندی
فعال دانشجویی
وقتی رابطه و نسب بر ضابطه و لیاقت، رجحان پیدا می‌کند، اولین ارزشی که لگدمال می‌شود «عدالت» است. همانگونه که تحقق عدالت - به هر نحو - حلاوت به همراه دارد؛ تحمل «تبعیض» نیز به همان اندازه، از زهر تلخ‌تر خواهد بود. سفید و سیاه؛ دهاتی و بورژوا؛ رعیت و خان؛ برده و برده‌دار؛ اشراف و عوام؛ جهان سوم و دنیای توسعه یافته؛ دارای حق وتو و بدون حق وتو و...، از جمله تبعیض‌هایی است که چه از گذشته و چه تابحال وجود داشته‌اند. در عین حال خون‌های زیادی در طول قرن‌ها مبارزه برای برداشته شدن این دسته‌بندی‌های ظالمانه ریخته شده که ثمره آن نیز به زباله‌دان تاریخ سپرده شدن بعضی از اقسام تبعیضات بوده اما مع‌الأسف برخی دیگر از این درجه‌بندی‌ها، کماکان به قوت خود باقیست!
در چنین دنیای درجه‌بندی‌شده‌ای اما به ناگاه انقلابی از خاوران برخاست که شعارش «نه شرقی و نه غربی» بود؛ مشی‌اش «ان اکرمکم عند الله اتقیکم»؛ و طریقتش تحقق «عدل امیرمومنان(ع)»، در چارچوبی به نام «جمهوری اسلامی ایران».
الحق و الانصاف مسئولان جمهوری اسلامی در اوان زمامداری‌شان، ثابت کردند که مدعای پیروی از عدل علی(ع) در نظام نوپای اسلامی، سخنی به گزاف نبوده است و همچون مولی الموحدین(سلام‌الله علیه) در مواجهه بی‌اغماض با دخترش - در ماجرای به امانت گرفتن گردنبندی از بیت‌المال - تخطی فرزندان و منسوبین به ایشان را بدون هیچ رودربایستی و مصلحت‌اندیشی محکوم می‌کردند. برخورد قاطع حضرت امام(ره) با نوه‌شان «سیدحسین خمینی»؛ صدور حکم اعدام از سوی آیت‌الله محمدی گیلانی برای فرزندش؛ و شکرگزاری آیت‌الله احمد جنتی در مرگ پسر ناخلفش «محمدحسین جنتی»، از جمله مصادیق این برخوردهای بی‌ملاحظه با نزدیکان در نظام اسلامی است.
با گذر زمان اما کم نبوده و نیستند، فرزندان «السابقون انقلاب» که برخلاف مشی افتخارآفرین پدران و مادرانشان، مرتکب گفتار و کرداری نادرست شده و با آتش انداختن یک شبه بر کوه اعتبار اجدادشان، آبروی چندین و چند ساله به عاریت گرفته از ایشان را به تلی از خاکستر بدل می‌سازند!
بدتر آنکه در بسیاری از موارد نیز دیده شده است که نه تنها پدران از اعمال نادرست آقازاده‌ها تبری نمی‌جویند، که بالعکس بعنوان تسهیل‌گر و مشوق فرزندانشان وارد عمل شده و راه سوء استفاده‌های احتمالی را بر ایشان هموار می‌سازند!
سؤال بی‌جواب و درد بی‌درمان اینجاست! خون این آقازاده‌ها چه رنگی است که از دلالی قراردادهای نفتی «اسمش را نَبَر!»، میلیون‌ها دلار به جیب می‌زنند؟! این آقازادگان کدام تخم دوزرده را گذاشته‌اند که باید بزرگترین کارتل‌های واردات دارو به کشور را مدیریت کنند؟! چرا باید سرنخ واردات خودروهای لوکسی که «بدون تعرفه گمرکی» از مناطق آزاد اقتصادی وارد می‌شوند و به فاصله تنها چند روز بعد در تهران، آن هم «با تعرفه گمرکی» به چندین برابر قیمت تمام شده به‌ فروش می‌رسند، به فلان آقازاده برسد؟! چرا نام مستعار بسیاری از این آقازاده‌ها با القابی همچون «سلطان شکر» و «سلطان برنج» و «سلطان چای» مترادف است؟! چطور یک آقازاده می‌تواند در سن 26 سالگی و در اوج بحران ارزی، یک صرافی به نام خود تأسیس کند؟! چگونه می‌شود که اولین زنبیل‌های صف ثبت‌نام برای انتخابات ریاست اتاق‌های بازرگانی ایران، متعلق به همین آقازادگان باشد؟! چطور می‌توان باور کرد که یک آقازاده بدون طی سنوات و با وجود گذشت تنها ربع قرن از عمرش، همزمان هم(!) مدارج تحصیلی را طی کرده باشد و هم(!) خدمت وظیفه عمومی را گذرانده باشد و هم(!) عضو هیئت مدیره چندین شرکت دولتی با پاداش‌های پایان سال آنچنانی باشد و هم(!) ...؟! چرا باید فلان آقازاده بدون ذره‌ای تخصص و با مدرک غیرمرتبط، به ریاست سازمانی بزرگ منصوب شود و هنگامی که یک خبرنگار از پدر این آقازاده می‌پرسد «آیا پسرتان با رانت و سفارش شما به این مسئولیت رسیده است؟» با لحنی تند و طلبکارانه پاسخ دهد: «اتفاقاً پسرم به جرم نسبت با من، از مناصب بالا محروم مانده است!»؟!
این همه درحالیست که این آقازادگان از زمین و زمان طلبکار، مرتکب دو گناه شده‌اند. اولی همان سوء استفاده از جایگاه ابوی‌شان و دومی - که بسیار مهمتر از مورد اول است! - بدبینی آحاد جامعه نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی است!
بدبینی و ناامیدی مردم نسبت به نظام، مسئله کم‌اهمیت و کوچکی نیست چراکه این نظام با پشتیبانی مردم شکل و نضج گرفته است و بی‌تفاوتی مردم نسبت به ادامه راه انقلاب، لطمات جبران‌ناپذیری را به همراه خواهد داشت!حقیقتاً جای شرمساری است؛ در حالی‌که تحریم‌های ظالمانه خارجی از یک سو و سوء‌مدیریت‌های داخلی از سوی دیگر، اقتصاد را با رکود و اشتغال را با تهدید مواجه ساخته و جوانان تحصیلکرده و بیکار را به آیینه دقی برای خانواده‌هایشان تبدیل کرده، آقازاده‌ها فقط و فقط به دلیل جاری بودن خون پدر در رگهایشان، بی هیچ دغدغه و نگرانی، پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی می‌کنند و به بی‌هنری خویش می‌بالند!
البته اگر ذره‌ای عقل و وجدان در این دسته آقازادگان وجود داشته باشد، درخواهند یافت که تمامی این به ظاهر بله قربان گویی‌ها و دولا و راست شدن‌ها، تنها به خاطر وجود پدرانشان است و اگر لحظه‌ای خود را بدون وجود ایشان به قضاوت بنشینند، جز موجودی دست و پا چلفتی و بی‌مایه، چیزی نخواهند یافت؛ همانگونه که نظامی گنجوی سرود: «گیرم پدر تو بود فاضل /از فضل پدر تو را چه حاصل؟»!