ادامه ماجرای نفوذ!
پژمان کریمی
سال گذشته، به بهانه سالگرد مردن یکی از نویسندگان ملحد و منافق – غلامحسین ساعدی – همزمان چهار رسانه دولتی و غیردولتی داخلی و رادیو فرانسه، به تجلیل از این عنصر سیاسی پرداختند.
تمامی رسانه ها،بر قوت قلم و شخصیت ادبی نویسنده یاد شده تاکید داشتند بدون اینکه به مخاطبان خود بگویند ساعدی بواقع چه کسی بود؟ چه افکاری داشت؟ عضو کدام گروهک و شورای سلطنتی بود؟ بعد از پیروزی انقلاب چه کرد؟ به کجا فرار کرد و دست در دست کدام دشمنان ملت ایران گذاشت؟
گزافه گویی و زیاده روی در ستایش ساعدی تا بدانجا بود که روزنامهای سینمایی یک شماره خود را با افتخار تقدیم ساعدی کرد .
اما ماجرا تمامی نداشت. یکی از برنامههای سیما مدتی بعد به بهانهای دیگر سالروز تولد ساعدی را تبریک گفت و باز هم بدون اشاره به اینکه ماهیت ساعدی و سودای قلم مسموم وی چه بود و چه غایتی را دنبال میکرد و در مجموع؛ چه جنایاتی در حق ایرانیان مرتکب شد؟
اما چند پرسش!
آیا تجلیلکنندگان از نویسنده ملحد، واقعا از ماهیت و پیشینه ساعدی بیخبر بودند؟
آیا آنها نمیدانستند به تحسین چه کسی کمر همت بستهاند؟
آیا اصلا آنها زندگی و آثار ساعدی را دنبال کردهاند؟
بطور قطع و یقین ساده لوحی است که تصور کنیم تجلیل کنندگان از ساعدی، همگی ساعدی و فکر و هدفهای نامشروع او را نمیشناختند.
پس چرا باید آنها همزمان، زبان به تحسین نویسندهای باز کنند که نه تنها در نقطه مقابل باورهای الهی و خواست مردم ایران قرار داشت که از جایگاه ادبی روشن و چشمگیری هم برخوردار نبود؟!
پاسخ ساده است!
برای تغییر ذائقه و فرهنگ، باید اسطورهسازی کرد.
باید سرمشقهایی ساخت که ذهن جامعه رو بدانها معطوف شود. باید با جعل قهرمانهای فرهنگی، قهرمانها و افسران فرهنگی متعهد به دین الهی را منزوی کرد.
باید چنان در بزرگنمایی شخصیتهای ضد دین زیادهروی کرد که نقد اثر آنان گناهی نابخشودنی و کاری کاملا غیرحرفهای و خصومت با ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم معنا شود.
گفتیم که هیچ یک از تحسینکنندگان ساعدی افراد ناآشنا با این نویسنده و بیخبر از حوزه ادبیات و سیاست نیستند.آنها امروز و دیروز وارد میدان رسانه نشدهاند و هیچ یک نوجوان و ناپخته به شمار نمیآیند.
همگی سالهاست قلم میزنند و برنامه میسازند و در حال حاضر هم تا بن رسانههای دولتی نفوذ کردهاند.
بنابراین از این عده نمیتوان توقع خطا داشت یا عوامانه فکر کنیم که ندانسته زبان به تحسین گشودهاند.
آنها میدانند چه میکنند. یعنی دقیقا برخلاف نهادهای نظارتی، آنها طرح و برنامه دارند و با انگیزه و پشتکار و زیرکی کار میکنند.
تنها هزینه فعالیتشان هم شده یک معذرتخواهی ساده و عرض جمله کوتاه «اشتباه شد!» آن هم نه رو به مردم که در گوش برخی مدیران کم سواد فرهنگی که مصلحت سنجیهای آنان برای یکی دو روزه دنیایشان کفر آدم را در میآورد.
آیا آن چه که اشاره شد مصداق نفوذ فرهنگی نیست؟
نفوذ فرهنگی شاخ و دم که ندارد!
نفوذ با تابلو و پرچم روی نمیدهد. عمله نفوذ همین به ظاهر «خودیها» هستند که در ظاهر، با پز فرهنگمداری و فرهیختگی و سر به زیر و مظلومنمایانه تیشه به ریشه دین و انقلاب و استقلال و فرهنگ ایران میزنند .
کسانی که وقتی میپرسی چرا از نویسندهای ملحد تجلیل میکنید؟پاسخ میدهند:
«ما از شخصیت فرهنگی و هنری و ادبی وی تجلیل کردیم و نه افکار سیاسی او»!
این پاسخدهندگان که مخاطب خود را ابله فرض کردهاند یعنی نمیدانند که اثر نویسنده از اندیشه او جدا نیست و تحسین یک ملحد در واقع گرامی داشت اهداف و بستر ساز ترویج اندیشه اوست؟!
قطعا میدانند!
از همین منافقین رسانهای اگر بپرسی، چرا یک بار هم شده به تجلیل از نویسندگان انقلابی و مسلمان و به قول خودتان؛ «فارغ از اندیشه آنان» همت نمیکنید؟ بلافاصله مدعی جایگاه ادبی ناچیز بچه مسلمانان میشوند. اگر هم کمی منصف شوند و یا از برافتادن نقاب نفاقشان پروا کنند، میگویند «شاید وقتی دیگر!» وقتی که؛ هیچ گاه فرا نمیرسد یا درستتر بگوییم «وقتی که؛ نمیخواهند هیچ وقت فرا برسد!»
هفته پیش دوستی را دیدم که به تازگی حکم مدیریت در یکی از رسانهها را دریافت کرده است. او دردمندانه میگفت که وقتی در شورایی از مدیران، پیشنهاد اعطای مدیریت به وی طرح شده است، برخی مخالفت کردهاند. دلیل مخالفت تنها این بود:
«او یک بسیجی تندرو است»!
آری در مجموعهای فرهنگی و دولتی «بسیجی بودن» میشود مترادف تندرو بودن و مصداق گناه کبیره و تخلفی نابخشودنی اما تجلیل از ملحدین و دشمنان مردم ایران و خائنین به مملکت در همان مجموعه، صرفا کاری عادی و فرهنگی تلقی میشود که نباید آن را «سیاسی» تعبیر کرد و باید با شانه بالاانداختن یا لبخندی دلبرانه از کنار آن گذشت!
واقعیت همین است!