kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۹۳۸
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۳۹۵ - ۲۳:۵۲

نشسته بین راه تو...نه تنها من، که دنیا هم(چشم به راه سپیده)


پژواک
نمی از چشم‌های توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از رد پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزی
تو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمان‌ها هم
جهان نیلی‌ست طوفانی، جهان دل‌مرده ظلمانی
تویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم
نوایت نغمه داوود، حسنت سوره یوسف
مرا ذوق شنیدن می‌کشد، شوق تماشا هم
«تو آن ماهی که در پایت تلاطم می‌کند دریا»
من آن دریای سرگردان دورافتاده از ماهم
اسیر روی ماه تو، هواخواه نگاه تو
نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم
«تمام روزها بی‌تو شده روز مبادا» نه
که می‌گرید به حال و روز ما روز مبادا هم
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند
که بی‌تو تیره و تلخ‌ست چون دیروز فردا هم
جهانی را که پژواک صدایت را نمی‌خواهد
نمی‌خواهم نمی‌خواهم نمی‌خواهم نمی‌خواهم
سیدمحمدجواد شرافت

جمعه‌های تعطیل
آواره بیرون می‌روم با سایه‌ای تنها
شاید تو آنجایی میان شهر آدم‌ها
در آن طرف شهری‌ست با جغرافیای بیست
آنجا به غیر از عشق بی‌شک ماجرایی نیست
من این طرف در مرکز یک شهر خاموشم
پس کوچه‌هایش را در این دفتر نمی‌پوشم
ها می‌کنم دستان سردم را که خشکیده‌ست
انگار قندیل از نگاه شهر باریده‌ست
این جمعه‌های ساکت و تعطیل، کمرنگ‌ست
در ندبه‌ها فرصت برای حرف‌ها تنگ‌ست
حالا دعاهای زمین عصیان تکرارست
طرز نگاه آدمک‌ها گنگ و آوارست
در کوچه‌ها مانده‌ست ردی از نگاهی خیس
شاید خیابان می‌رود سمت گناهی خیس
فرم مداد قرمزم خاکستری‌ رنگ‌ست
یک روزنامه داد زد هر روزمان جنگ‌ست
هر روز می‌گردم پی شهری که آنجایی
شهری که نان می‌داد در سرمشق، بابایی
شهری که دارایش انار سرخ را می‌کاشت
تصمیم کبری زیر باران گفتنی‌ها داشت
اکرم بهرامچی

جاده‌های شب
زین کن به هوای کربلا، مرکب را
بشکاف به تیغ، جاده‌های شب را
باید برسی میان این منتظران
تسکین بدهی داغ دل زینب را
سارا سادات باختر

قرار
دلم قرار نبود از شما جدا بشود
دلم قرار نبود از غمت رها بشود
شبم قرار نبود این‌چنین رود در خواب
سحر بیاید و این سینه بی‌صفا بشود
قرار بود که هر شب برای نافله‌ها
غلام تو به صدای امیر پا بشود
قرار بود که دار و ندار عاشقتان
کمی ز گرد و غبار ره شما بشود
قرار بود که من یار خوبتان باشم
گدا قرار نشد دشمن خدا بشود
قرار نیست مگر من رسم به کوچه‌تان؟
قرار نیست که وصلت نصیب ما بشود؟
قرار بود که من بین روضه جان بدهم
قرار بود که خاکم به کربلا بشود
سر قرار شما آمدی نبودم من
امان از آن‌که سرش پر ز ادعا بشود
بیا قرار گذاریم باز هر جمعه
دم غروب لب من پر از دعا بشود
مجید خضرایی