شعر
همدلانه با خورشید
برپایه رسم هر ساله،شب میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع)جمعی از شاعران متعهد کشورمان به دیدار با حضرت امام خامنهای شتافتند و به شعرخوانی در حضور معظم له پرداختند.
اشعار خوانده شده در آن دیدار و محفل ادبی و معنوی، طی چند هفته در همین ستون منتشر میشود.
بخوان که نغمه تو معجز مسیحایی است
عباسعلی براتیپور
بیا که دیدهام از انتظار لبریز است
کویر سینه تفتیدهام عطش خیز است
شکوه رویش سُکرآور بهارانى
که بیطراوت رویت، بهار، پاییز است
به باغ عاطفه، عطر نگاه تو جاری است
مشام جان ز شمیم تو عطرآمیز است
همیشه خاطر ما آشیان یاد تو باد
که در هوای تو پرواز، خاطرانگیز است
بخوان که نغمه تو معجز مسیحایی است
نوای گرم تو شورآور و شکربیز است
ز کوچه سار دیار دلم عبور نکرد
به غیردوست که این کوچه کوی پرهیز است
بیا و بر دل آلودهام نگاهی کن
که پیش عفو تو کوه گناه ناچیز است
انعکاس تو در جلوه از تمام جهات است
حجتالاسلام زکریا اخلاقی
در این دقایق موزون، که زندگی تپش عاشقانه کلمات است
سکوت بال گشوده ست، و شب شروع نماهنگ دلنواز حیات است
ستارهها همه نزدیک، و خانهها همه مجذوب آسمان تماشا
شب کویر چه زیباست، شب کویر نماد تغزل لحظات است
رواقهای مقرنس، دری گشوده به موسیقی مجسم تاریخ
تمام شهر پر از شعر، تمام شهر پر از شور تازههای بیات است
نسیمهای دل انگیز، پیام میدهد از بادگیرهای مقابل
و این مخاطب مشتاق، نشسته بر لب ایوان و محو این نفحات است
هزار خاطره دارد، سکوت جاده ابریشم از صدای جرس ها
ببین در این شب آرام، چقدر غلغله در جان این جماد و نبات است
چه انبساط عجیبی! که جلوه جلوه به رقص آمده ست و چهره گشوده ست
هزار باغ پر از گل، که در مکاشفه این هزار رشته قنات است
هنوز زمزمه دارد، ترانههای تو در کاروانسرای اساطیر
تو در کجای جهانی؟ که انعکاس تو در جلوه از تمام جهات است
به رقص آمده انگار، نگارههای سفالین به کارگاه تجلی
قلمزنان همه حیران، که نقش حسن تو در جوهر کدام دوات است
و سال هاست که این شهر، در آستانه شگرف این مساجد قدسی
میان جذبه و رؤیا، مدام غرق تغزل مدام محو صلات است
توای مفسر عاشق، که کشف میکنی اسرار لهجههای ازل را
به این بلاغ بیندیش، به این بلاغت محضی که در تجلی ذات است
هزار سال گذشته ست، ولی مسافری از جاده قدیم خراسان
به بوی گمشده خویش، هنوز راهی شبهای باشکوه هرات است
و این مسافر دلتنگ، چقدر تشنه بچرخد در این کویر و نداند
که زندگی به چه معناست، که روستای زلال تو در کدام فلات است
روزگارم هر چه باشد وامدار چشم توست
سعید پورطهماسبی
از تو من تنها نگاهی مختصر میخواستم
من که چشمان تو را از هر نظر میخواستم
گر چه شاید سهم اندوه مرا از دیگران
بیشتر دادی، ولی من بیشتر میخواستم
دین اگر آن گونه بود و آن اگر این گونه، نه
عشق را بیهیچ اما و اگر میخواستم
روزگارم هر چه باشد وامدار چشم توست
من که در هر کاری از چشمت نظر میخواستم
رستن از بند قفس رنج اسارت را فزود
آه آری باید اول بال و پر میخواستم
رفت عمری تا بدانم خویش را گم کردهام
تا بیابم خویش را عمری دگر میخواستم
باید از ماهی بخواهم راز دریا را، اگر
پیش از این از ساحل سطحی نگر میخواستم
خواب دیدم پیله میبافم به دور خویشتن
کاش روزی مثل یک پروانه میخواستم