به بهانه عدم موفقیت فیلم اصغر فرهادی در جشنواره های غربی
از شکست های «گذشته» درس بگیریم
«گذشته» اساسا یک فیلم جشنواره ای است و با هدف درخشیدن در محافل سینمایی غالب بر جهان ساخته شده است. این فیلم با حمایتها و تبلیغات فراوان داخلی و خارجی در خارج از کشور حضور یافت، اما نتوانست در این جشنوارهها موفقیت چندانی را کسب کند. اما جدای از جشنوارههای غربی -که اهمیتی هم برای ما ندارند، چون نماد و نمود استکبار و استفاده ابزاری از هنر در خدمت دولت های جنگ طلب محسوب می شوند- به رأی نگارنده، نحوه ظهور، حضور و بروز فیلمی همچون «گذشته» برای سینمای ما یک شکست بود.
آرش فهیم
شیوه اکران این فیلم در سینماهای ایران، این شکست ها را شروع کرد. موقعی که مسئولان وقت سازمان سینمایی تلاش کردند تا «گذشته» را همزمان با نمایش آن در جشنواره کن، در تهران هم اکران کنند. این اتفاق درحالی رخ داد که آن مدیران، برای اکران به موقع خیلی از فیلمها شرایط خاصی می گذاشتند و اغلب فیلمسازها از اینکه فیلمشان در زمان نامناسب به نمایش در می آمد، گلایه داشتند. چه شد که ناگهان «گذشته» و کارگردان آن به نور چشمی مدیران سینمایی تبدیل شدند؟
شکست دیگر «گذشته» برای سینمای ما این بود که با کمال ناباوری و شگفتی، به عنوان نماینده سینمای ایران به مراسم اسکار معرفی شد! انتخابی که برایند بلاتکلیف بودن سینمای ایران در قبال آئین آمریکایی اسکار و نبود سیاست و استراتژی معین و کارآمد در مقابل جشنواره های خارجی است. اینکه مدیر دولتی سینمای ما در یک زمان، اسکار را در حد جشنواره فیلم یک شهرستان پایین می آورد و در زمانی دیگر، کسب جایزه از این مراسم را حاصل لابی خود با اعضای آکادمی اسکار معرفی می کند، اینکه یک سال مسئولان سینمایی ما تحریم اسکار را در پیش می گیرند و در سال بعد، به قدری عطش حضور در این مراسم را پیدا می کنند که به معرفی یک فیلم غیرایرانی تن می دهند و اتفاقاتی از این دست، همه گویای فقدان استراتژی در این زمینه است که البته این کمبود، کل نظام مدیریتی سینمای ایران را در بر گرفته است.
اما فارغ از این مباحث، آیا می توان فیلم «گذشته» را به عنوان «نماینده سینمای ایران» در جشنواره ها و برنامه های سینمایی خارج از کشور پذیرفت؟
نقد و تحلیل فیلم «گذشته» مجال مفصل و مستقلی را طلب می کند. اما به طور خلاصه می توان گفت که تازه ترین ساخته کارگردان محترم سینمای ما، آقای اصغر فرهادی برخلاف ظاهر آرام و بی خطرش، باطنی خشن و مهاجم دارد. فرهادی فیلمساز زیرک و نهان روشی است و طبیعتا از شعارزدگی و سطحی نماییدوری می کند. او همچون فیلم های قبلیاش، «گذشته» را نیز در قالبی چند لایه و دارای جوانب گوناگون پدیدار نموده است. یعنی فیلمی است که هم توقع سفارش دهنده و تهیه کننده این فیلم (اتحادیه اروپا و کمپانی ممنتو فرانسه) را برآورده می سازد و هم به گونه ای است که نزد مدیران سینمای ایران حساسیتی ایجاد نمی کند.
فراموش نکنیم که نظام های سینمایی در غرب بسیار بی رحم و بدون تعارف هستند و برخلاف آنچه در مدیریت فرهنگی ایران می گذرد، نگاهی به شدت سلطه گرایانه و منفعتجو به عرصه سینما دارند. جای ذره ای تردید وجود ندارد که آن ها برعکس ما به هیچ کس باج نمی دهند و تأثیر سینما بر افکار عمومی را شوخی نمی گیرند. به همین دلیل، ساده انگارانه است که بگوییم اصغر فرهادی فیلمی به نفع ایران و در تقابل با غرب ساخته است.
فیلم «گذشته» بدون هیچ بیانیه و شعار، اما با نحوه چینش اتفاقات و آرایش شخصیت ها به تجلی دراماتیک یک گفتمان سیاسی منجر شده است. با اندکی تأمل و تعمق در ماجراهای این فیلم، می توان نگاه منفی به اقلیت های نژادی و مهاجران و به ویژه مسلمانان را در آن دید. در سالهای اخیر، با افزایش موج گرایش به اسلام از یک طرف و تجمع مهاجران در کشورهای اروپایی، گفتمان های ضد اسلامی و مهاجر ستیز هم در غرب گسترش یافته است. فیلم «گذشته» هم دقیقا در راستای همین گفتمانها قرار دارد، البته با زبانی بسیار نرم و بهدور از تحکم. به زعم این فیلم، مهاجران شرقی و اقلیت های مسلمان، مردمانی خطرناک و غیرقابل اعتماد هستند که پیوند خوردن آن ها با مردم جوامع غربی، فاجعه بار است.
علاوه بر این، نوعی نسبیت گرایی غلیظ هم در فیلم «گذشته» جریان دارد. در این فیلم –مانند آثار سابق فرهادی- در عین حال که همه آدم ها گناه کار هستند اما بی گناه جلوه می کنند و گناه تبدیل به أمری عادی و مرسوم جلوه می کند، این فیلم به مناسباتی میان انسانها می پردازد که در جامعه ایران پس زده می شود؛ روابطی که شاید برای غربی ها آسوده باشد، اما برای بسیاری از مردم ایران زمین شوکه کننده است. از این منظر، فیلم «گذشته» اساسا فاقد رویکرد به فرهنگ و جهان بینی ایرانی است.
درست مثل کارگردانش -اصغر فرهادی- که با دهن کجی به فرهنگ و آداب و رسوم ملی خودش دنبال خودنمایی و یافتن راه به دل دستاندرکاران جشنواره ها و جایزه های خارجی است. آقای فرهادی! همه ما از موفقیت هنرمندان ایرانی در جهان خوشحال می شویم. اما هزاران جایزه اسکار و کن و گلدن گلوب به تحقیر و زبان درازی به فرهنگ بومی کشور خودت نمی ارزد.
البته مالکیت فیلم هم با فرانسه است. برخلاف آنچه ادعا می شود، در شناسنامه فیلم گذشته، نام تهیه کننده ای فرانسوی ثبت شده و همچنین در این شناسنامه آمده؛ محصول کشور فرانسه! شاهد مثال نیز معرفی این فیلم به عنوان نماینده سینمای فرانسه به جشنواره کن و پس از آن حضورش به عنوان نماینده مشترک فرانسه و ایتالیا در جشنوارهای دیگر بود. فضا و محتوای فیلم هم نشانی از ایرانی بودن ندارد. تحقیر اقلیت های نژادی و مذاهب و ملل دیگر، و یا نسبیت گرایی اخلاقی در فرهنگ ما هیچ جایگاهی ندارد و با آداب و رسوم و جهان بینی ما کاملا متضاد هستند.
اما مسئله دیگر، حضور سینمای کشور ما در جشنواره ها و جایزه های سینمایی دولتی غربی است که گفتیم، در این زمینه دچار نوعی سرگردانی و بلاتکلیفی هستیم. آن هم در شرایطی که مدیران این جشنواره ها و جوایز بر سر اصول خود بسیار محکم و قاطع هستند. انتخاب فیلم «آرگو» به عنوان بهترین فیلم اسکار سال 2013 برای برخی دوستان ساده اندیش ما شوکه آور و مسخره بود. این درحالی است که تجلیل از چنین فیلمی هیچ تضادی با اسکار ندارد؛ «آرگو» تجلی هویت و آرمان های اسکار است.
اتفاقا این واقعیات، نزد فیلمسازهای ایرانی چندان هم غریب نیست. فراموش نکرده ایم که در جریان مجادله رسانه ای بهروز افخمی با مانی حقیقی، فاش شد که حتی عباس کیارستمی و اصغر فرهادی هم اعتراف می کنند که جشنواره ها و آئین های سینمایی جهان، تحت سلطه صهیونیست ها و سیاستمداران غربی هستند.(نقل به مضمون)
با این حال، سینمای ما همچنان واله مجسمه کذایی اسکار و جایزههای جشنواره های غربی است و این شیفتگی، نزد مدیران دولتی نیز وجود دارد. واقعیت این است که آکادمی اسکار و جشنواره های غربی، حتی در صورت توجه به سینمای ایران نیز هدفی جز مدیریت از راه دور فرهنگ و سینمای ما را ندارد. همان طور که جذب برخی از سینماگران ایرانی به هالیوود، با هدف خدمت به سینمای ما نبوده بلکه هدفشان طعمه قرار دادن این افراد برای تأثیرگذاری فرهنگی و سیاسی بر جامعه ایرانی بوده است.
بنابراین سینمای ما برای حفظ استقلال و هویت خویش، چاره ای جز مواجهه هوشمندانه و فعالانه با جشنواره های غربی و موقعیتهای مشابه آن را ندارد. یا باید از هرگونه ورود به این جشنوارهها پرهیز کنیم، یا با موضع معترضانه، سرافرازانه و حق به جانب در آنها حضور یابیم. مثل آنچه مارلون براندو با اسکار سال 1972 انجام داد. آیا ما از براندو، مستقل تر و آزادی خواه تر نیستیم؟