kayhan.ir

کد خبر: ۷۴۶
تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۲

مسموميّت پشت خاکريز (يادداشت روز)


1- امروز شنبه چهارم تير 1367 و اينجا جزيره مجنون، پد خندق است. تک سنگين دشمن موجب شده شماري از رزمندگان به محاصره نظاميان عراقي بيفتند. قايق‌هاي دشمن در حال پياده کردن نيرو هستند. محاصره هر لحظه تنگ‌تر مي‌شود. هرچند ثانيه، عده‌اي از نيروهاي مقاوم به شهادت مي‌رسند يا مجروح مي‌شوند. اسارت باقي مانده کم‌شمار رزمنده‌ها قطعي است. يکي از رزمنده‌ها برمي‌خيزد و پيش از شليک آرپي‌جي به سمت قايق مهاجم دشمن با زبان محلي بويراحمد مي‌گويد «يا شاه قاسم! قوچ گله‌مو نذرت،  بزنمش». اي امامزاده قاسم! بهترين گوسفند گله‌ام نذر شما که قايق دشمن را بزنم؛ و مي‌زند... ساعتي بعد او به اسارت دشمن درمي‌آيد و چند سال بعد که از اسارت آزاد مي‌شود، نذرش را ادا مي‌کند.
راوي کتاب «پايي که جا ماند»- آزاده جانباز سيدناصر حسيني‌پور- همچنين روايت مي‌کند که چگونه نيروهاي ارتش و استخبارات رژيم صدام، اسرا را در طول دوران اسارت مورد آزار و شکنجه‌هاي وحشيانه قرار دادند اما نتيجه نگرفتند. روايت بي‌شائبه او، روايت خواندني روحيه سلحشوري و شجاعت و مقاومت رزمندگان، حتي در شرايط محاصره و اسارت است اما نه اينکه از ضعف‌ها و غفلت‌ها اغماض کرده باشد؛ از جمله آنجا که در مرور خاطرات دوشنبه سيزدهم تير 1367 در زندان الرشيد بغداد به مرور خاطرات شکنجه‌هاي سخت چند روز اسارت و مقاومت دوستان همراه مي‌پردازد و سپس ترفند يکي از سرهنگ‌هاي عراقي بعد از چند روز سخت‌گيري و جنايت براي شناسايي فرماندهان احتمالي را بازگو مي‌کند. راوي مي‌گويد آن روز برخلاف روزهاي ديگر، لحن بازجوها عوض شده بود و با پنبه سر مي‌بريدند. سرهنگ عراقي و افسر همراهش مي‌گويند شماها ميهمانان ما هستيد. فرماندهان شما ميهمان ما هستند. خورد و خوراک آنها و حتي اردوگاهشان جداست. و «اگر  (براي معرفي فرماندهان) همکاري کنيد، ما هم همکاري کرد. فرماندهان جاي خوب، آنجا حمام موجود، آب موجود، غذا کافي، البسه خوب، هر چي احتياجات موجود، والله العلي العظيم، عراق خوب و...»! به سربازاني که کابل دستشان است اخم و تخم مي‌کنند و خلاصه اين که هر کس فرمانده بوده و در اين چند روز خود را معرفي نکرده، حالا معرفي کند. راوي مي‌گويد اين حرف‌ها در يکي دو فرمانده گروهان اثر گذاشت. آنها سادگي کردند و فريب چرب‌زباني افسر استخبارات را خوردند اما بعدها يکي از آنها را با سر و صورت کتک خورده و کبود ديدم که نشانگر همان احترام خاص بعثي بود!... 
2- کاش همان گونه که مقتداي انقلاب با آثار مربوط به دفاع مقدس مأنوسند، ما و به ويژه مسئولان کشور نيز با اين آثار و صاحبان و خالقان آنها حشر و نشر داشته باشيم تا يادمان نرود ايران و جمهوري اسلامي عزيز، قائم به يک روح جمعي است که تاروپود آن از خود همين مردمان کوچه و بازار به هم تنيده و همين روحيه سلحشوري بوده که کشور را در برابر تاخت و تاز تعدي‌کنندگان پاس داشته است. راوي «پايي که جا ماند» جايي از همين خاطرات، به تابستان سال 1377 و مبادله جنازه نظاميان عراقي با پيکر مطهر شماري از شهدا در شلمچه اشاره و از قول مدير برق ناحيه جنوب (آبادان و خرمشهر) روايت مي‌کند وقتي عراقي‌ها استخوان‌ها و پلاک‌هاي کشته‌هاي خودشان را از ما گرفتند، 500  متر آن طرف‌تر در گودالي انداختند و لودري که مشغول خاکبرداري بود روي همه جنازه‌ها خاک ريخت. اين در حالي بود که طرف ايراني پيکر شهدا را مي‌گرفتند و در تابوت مي‌گذاشتند و پرچم و گل لاله روي تابوت‌ها نصب مي‌کردند. سرهنگ عراقي (نماينده مرزباني بصره) که طي ماه‌هاي اخير با هيئت ايراني آشنايي داشته، در پاسخ اين سوال که چرا جنازه‌ها را به خانواده‌هايشان تحويل نمي‌دهيد، مي‌گويد «اين جنازه‌ها تاريخ مصرفشون ديگه تمام شده، براي ما دردسر دارن؛ نبايد برن تو شهرها. خاطرات جنگ دوباره براي مردم عراق زنده مي‌شه» و ادامه مي‌دهد «ما از شما تعجب مي‌کنيم و نمي‌فهميم که چرا شلمچه شما هميشه شلوغه و اين همه آدم ميان اينجا براي بازديد».
اين، تفاوت افتخار دفاع با شرمندگي ناشي از تعدي و جنايت است. سرهنگ عراقي نمي‌دانست دفاع مقدس با همه سختي‌هايش براي ملت ايران، تبديل به سمبل عزت و شهامت و رشادت و پاسداري از حيثيت و حريم خود شده است... سالها بعد، از رژيم بعث جز نامي به ننگ و عار باقي نمانده بود.
3- موسسه آمريکايي زاگبي چند روز پيش نتايج نظرسنجي ميداني خود از شهروندان ايراني- حد فاصل 4 شهريور تا 4 مهر- را منتشر کرد. به گزارش اين موسسه تحقيقاتي، 96 درصد ايراني‌ها معتقدند ادامه برنامه هسته‌اي به تحريم‌ها مي‌ارزيد. اين نظرسنجي، مشابه نتايج چند هفته پيش موسسه آمريکايي ديگر (گالوپ) است که اعلام مي‌کرد 85 درصد شهروندان ايراني گفته‌اند تحريم‌ها بر زندگي و معيشت آنها اثر گذاشته اما در عين حال 68 درصد معتقدند ايران با وجود تحريم‌ها بايد به برنامه هسته‌اي ادامه دهد؛ اين رقم سال گذشته 63 درصد بوده است. لابد با مشاهده انواعي از همين نظرسنجي‌هاست که باراک اوباما با وجود بيان اين مطلب که «ما در توافق ژنو حق غني‌سازي ايران را به رسميت نشناخته‌ايم»، مي‌گويد «اين ايده که ايران با تحريم‌هاي بيشتر و تهديدهاي نظامي، آشفته‌تر و در نهايت تسليم مي‌شود، برداشت درستي از مردم يا حکومت ايران نيست. فکر مي‌کنم حتي ميانه‌روها يا اصلاح‌طلبان ايران نيز به راحتي تسليم نمي‌شوند و خواسته آمريکا و اسرائيل را نمي‌پذيرند.» او در اظهارات خود در موسسه صهيونيستي سابان البته در تناقض با همين اظهارات ادعا مي‌کند «روحاني به خاطر فشار تحريم‌ها روي کار آمد ولي ما به او اعتماد نداريم... در برابر اقدامات ايران،‌تحريم‌هاي اصلي سر جاي خود باقي مي‌ماند. ما فقط کمي شير آب را باز کرديم.»! با همه اين حرف‌ها که آميخته با گستاخي و تکبر آمريکايي است، اوباما از لزوم حفظ کرامت ايراني‌ها در توافق سخن مي‌گويد! اين همان رويکرد فريبکارانه‌اي است که زماني نيويورک تايمز نوشت مبني بر اينکه بايد فريب را چاشني سياست شکست خورده پتک کرد؛ دستکش مخملين روي دست چدني!... 
4- آن قدر که مسموميت و مرگ شيرين فرهنگي سزاوار نگراني است، تحريم اقتصادي و تهديد نظامي و خرابکاري و ترور جاي نگراني ندارد. تحريم‌ها 30 سال پيش در اوج دفاع مقدس که کشور هيچ نداشت، نتوانست ايران را از پا درآورد هيچ، که موجب معجزه‌هاي بزرگ در عرصه خلاقيت و خودکفايي شد. جنگ، ما را ساخت و اعتماد به نفس ملت ايران را صد چندان کرد. تحريم با همه آزارها و رنج‌هايش نمي‌تواند در يک ملت رشيد اثر کند اگر آن روح جمعي و سبک زندگي معطوف به شجاعت، گذشت و ايثار، عزت، قناعت، خلاقيت، کوشندگي و مجاهدت، جسارت و هوشياري برقرار باشد. اين سبک زندگي مانع از اتميزه شدن شهروندان مي‌شود و در واقع امر، يک ملت را برقرار و پايدار نگاه مي‌دارد.  اما اگر بنا باشد همين سبک زندگي در اخلاق خوش باشي، عافيت‌طلبي، تجمل، طمع، هوس، فزون‌خواهي، کام‌جويي، ترس، احساس حقارت، بي‌شخصيتي، خود مشغولي و زيست غيرانساني منحل شود، آنگاه در مقياس ملي هر کشوري را آسيب‌پذير مي‌کند. اگر مطالبه زندگي عزتمندانه و شرافتمندانه نبود، ملت ستمديده اما عزيز و ظلم‌ناپذير ما کجا مي‌توانست از عهده رژيمي که ژاندارم آمريکا در سراسر منطقه بود و غلبه امنيتي و پليسي داشت، برآيد يا 8 سال دفاع نابرابر را با عزت و پيروزي در برابر جبهه‌اي از دشمنان مديريت کند؟ فرهنگ ناب اسلامي- ايراني در طول قرن‌ها به مثابه سنگ کف رودخانه عمل کرده و در جريان تحولات پرماجرا خود را حفظ کرده است. از مغول‌ها تا روس‌ها و انگليسي‌ها و آمريکايي‌ها و از مدعيان ناسيوناليسم تا مبلغان مارکسيسم و ليبراليسم در اين کشور آمده و رفته‌اند اما جريان اصيل ريشه‌دار در متن جامعه ما همان فرهنگ اسلامي- ايراني بوده که آموخته در بحبوحه همين تاخت و تازها بماند و ببالد.
5- اکنون اما دغدغه ديگري در ميان است؛ دور زدن جبهه فرهنگ و شبيخون دشمن از روزنه استحاله تدريجي سبک زندگي با اين تلقي که هر سبک زندگي، اخلاق و شخصيت و فرهنگ متناسب با خود را مي‌آورد. فرض دشمن بر اين است که از زندگي آميخته با شکم‌بارگي و هوس‌بارگي و تجمل‌طلبي و خوش باشي، انسان شجاع و عازم و حازم و خلاق و جسور و مجاهد در نمي‌آيد که بخواهد در برابر فشار و تهديد مقاومت کند. بي علت نيست در روزگاري که از قطعه خودرو و هواپيماي مسافربري گرفته تا بنزين و دارو و سوخت 20 درصد براي توليد راديو دارو در راکتور تهران و انواع سرمايه‌گذاري‌ها مشمول تحريم‌هاي سختگيرانه واقع مي‌شود، غرب ميلياردها دلار بودجه به عنوان يارانه فرهنگي! مشخصا براي ملت ما کنار مي‌گذارد و خرج گسترش شبکه‌هاي ماهواره‌اي- از سياسي تا ضد اخلاقي- و شکستن فيلترهاي اينترنتي مي‌کند.
هدف يک چيز است؛ زبان مشترک فرهنگي ميان يک ملت که آنها را فراتر از تفاوت‌هاي زباني و قومي تبديل به يک روح واحد کرده، دچار چندگانگي و تعارض شود تا آنجا که نتوانند همديگر را بفهمند، يکدل شوند و پاي حيثيت و شرافت خود بايستند. اين قانون لايتخلف الهي است که «انّ الذين تولّوا منکم يوم التقي الجمعان انّما استزلهم الشيطان ببعض ماکسبوا». آنها که در بحبوحه دفاع پشت به دشمن کردند، جز اين نبود که شيطان در روح آنان رسوخ کرد و فهم و محاسبه آنان را به هم ريخت؛ روزنه اين رخنه و دستکاري براي لغزاندن قدم‌ها، ارتکاب حرمت‌ها و گسيخته شدن رشته استوار ايمان بود. امير مومنان(ع) برخي همراهان ناهمدل جبهه حق را سرزنش کردند به خاطر اينکه تن به زيست چارپايان دادند. حضرت در خطبه 174 نهج‌البلاغه مي‌فرمايند «چيست که مي‌بينم از خدا رويگردان و جز او را خواهانيد؟ چارپاياني را مانيد که شبان آنها را در کشتزاري وباخيز و دردانگيز بگرداند. گوسفندي را مانيد که بچرد تا فربه شود و زير کارد رود و نداند از آن چه خواهند و با او چه کنند. اگر به او نيکي کنند، روز خود را روزگار خويش پندارد و سيري‌اش را پايان کار». آيا کاري که مستکبران با ملت‌هاي خويش در غرب و در نسبت با ساير ملت‌ها در حوزه تربيت و فرهنگ و اخلاق و سبک زندگي مي‌کنند جز همين است؟!
6- شخصيت و تشخص انقلابي ملت ايران را بايد پاس داشت. اين مسئوليت همه صاحب‌ منصبان به ويژه دولتمردان جمهوري اسلامي است. عقبه و تنگه استراتژيک فرهنگ را نمي‌توان بي‌ديدبان و مرزبان رها کرد؛ که حتي در غرب به ظاهر ليبرال نيز چنين نکرده‌اند. ما از تهديد نظامي و اقتصادي و سياسي هيچ آسيبي نمي‌بينيم، اگر که از خاکريز فرهنگي و عقبه اعتقادي غافل نشويم. گاه ضربتي که با يک اسب تروا يا پياده کردن چند چترباز در عمق جبهه حريف مي‌توان زد با چند لشکر مکانيزه امکانپذير نيست.

نویسنده : محمد ايماني