يادداشت سوم
براي درمان ابتدا بايد «تشخيص درستي» داشت تا نسخه و داروي درست را انتخاب کرد و براي بهبود تلاش کرد. در پزشكی، علائم تشخیصی برای بیماریها معرفی میشود. برخی از این علائم، اختصاصی هستند یعنی به محض مشاهده آن علامت، مشخص میشود كه مراجعه كننده، فلان بیماری خاص را دارد. برخی علائم تشخیصی هم مشتركند. مثلا تب یا سردرد یا سرگیجه یا ضعف مفرط در بسیاری از بیماریها به سراغ بیمار میآیند.
غیبت كردن هم یك رفتار است كه علامت تشخیصی مشتركی برای تعداد زیادی از بیماریهای نفسانی به شمار میرود. وقتی كسی غیبت میكند، باید از خود بپرسد: من چه انگیزهای از این كار داشتم؟ چه لذتی بردم؟ چرا من از غیبت لذت بردم؟
مشكل این است كه بیماریهای نفسانی یا همه با هم از میان میروند یا همه با هم هستند ولی شدتشان فرق میكند. یكی از مردان خدا میگفت: شیخ بهایی در یكی از كتابهایش دعایی را نقل كرده و خواصی برای آن برشمرده و در پایان نوشته است كه اگر این دعا را خواندید و نتیجه نگرفتید، من را لعنت كنید. مقصود شیخ این نبوده كه اگر نتیجه از آن دعا نگرفتیم، او را لعنت كنیم بلكه مقصودش این بوده كه «من» را یعنی «منیت» خود را لعنت كنید كه بركت دعا را از شما سلب كرده و حجابی شده است میان شما و فیض آسمانی. چرا این مثال را زدم؟ زیرا تا وقتی «من» در میان است، خودخواهی و خودپسندی و خودبزرگبینی و خودشیفتگی و سایر آفات «خود» با ما هست و این خود باید به خدا بدل شود تا قلب مریض ما به قلب سلیم تبدیل شود.
بنابراین گاهی اوقات، یك رفتار بد، یك كار زشت و یك خیال نابجا در آن واحد با سلسله در هم تنیدهای از بیماریهای نفسانی در ارتباط است. حال میخواهم به یكی از بیماریهای قلب كه میوه غیبت به بار میآورد، اشاره كنم. آن بیماری، همانا عیبجویی و پیش از آن عیببینی است. من اكنون كاری ندارم به چشمان آسمانی عرفا كه میگویند:« ما جز زیبایی هیچ ندیدیم» و صرفا میخواهم از چشمانداز روزمره آدمیان خاكزاد به مساله نگاه كنم. آیا تاكنون پروانهای را در حوالی جاهای بدبو و كثیف دیدهاید؟ اصلا آیا در مخیله شما میگنجد و چنین تصویری را میتوانید نزد خودتان مجسم كنید؟ پروانهای در اطراف توده زباله! توگویی پروانه اصلا كاری به كار كثافت و آلودگی ندارد. انگار برای پروانه چنین چیزی در جهان وجود ندارد. تمام حرف من این است كه كسی كه عیب میجوید، عیب را میبیند و كسی عیب را میبیند كه خودش معیوب است والا كاری به كار عیبها ندارد. من و شما هرگز برهنه و عریان نمیشویم. بعضیها آنقدر آزرمگین هستند كه در خلوت خودشان هم برهنه نمیشوند. آیا شده است كه تا حالا لحظهای (مگر در موقعیت شوخی و خنده) فكر كنید كه چرا این گربهها برهنه هستند و چطور خجالت نمیكشند؟ نه؛ امكان ندارد زیرا او گربه است و ما آدمیزاد. اصلا افق وجودی این دو با هم فرق دارد. سخن در این است كه همه چیز را میبینیم ولی از میان این همه چیز، كدام چیزها به چشممان میآید؟ از روی همین تست میتوانیم خودمان را بشناسیم. هرچه خودت خوبتر باشی، بدیها اگرچه میبینی، به چشمت نمیآیند و دلت را مشغول نمیكنند تا آخرش مجبور شوی برای راحت كردن خودت، آن بدیها را بازگو كنی. سخن تو اندیشه توست و اندیشه تو خود توست. بیین در چه ارتفاعی در حال پریدنی؟
سينا توکل
مشكل این است كه بیماریهای نفسانی یا همه با هم از میان میروند یا همه با هم هستند ولی شدتشان فرق میكند. یكی از مردان خدا میگفت: شیخ بهایی در یكی از كتابهایش دعایی را نقل كرده و خواصی برای آن برشمرده و در پایان نوشته است كه اگر این دعا را خواندید و نتیجه نگرفتید، من را لعنت كنید. مقصود شیخ این نبوده كه اگر نتیجه از آن دعا نگرفتیم، او را لعنت كنیم بلكه مقصودش این بوده كه «من» را یعنی «منیت» خود را لعنت كنید كه بركت دعا را از شما سلب كرده و حجابی شده است میان شما و فیض آسمانی. چرا این مثال را زدم؟ زیرا تا وقتی «من» در میان است، خودخواهی و خودپسندی و خودبزرگبینی و خودشیفتگی و سایر آفات «خود» با ما هست و این خود باید به خدا بدل شود تا قلب مریض ما به قلب سلیم تبدیل شود.
بنابراین گاهی اوقات، یك رفتار بد، یك كار زشت و یك خیال نابجا در آن واحد با سلسله در هم تنیدهای از بیماریهای نفسانی در ارتباط است. حال میخواهم به یكی از بیماریهای قلب كه میوه غیبت به بار میآورد، اشاره كنم. آن بیماری، همانا عیبجویی و پیش از آن عیببینی است. من اكنون كاری ندارم به چشمان آسمانی عرفا كه میگویند:« ما جز زیبایی هیچ ندیدیم» و صرفا میخواهم از چشمانداز روزمره آدمیان خاكزاد به مساله نگاه كنم. آیا تاكنون پروانهای را در حوالی جاهای بدبو و كثیف دیدهاید؟ اصلا آیا در مخیله شما میگنجد و چنین تصویری را میتوانید نزد خودتان مجسم كنید؟ پروانهای در اطراف توده زباله! توگویی پروانه اصلا كاری به كار كثافت و آلودگی ندارد. انگار برای پروانه چنین چیزی در جهان وجود ندارد. تمام حرف من این است كه كسی كه عیب میجوید، عیب را میبیند و كسی عیب را میبیند كه خودش معیوب است والا كاری به كار عیبها ندارد. من و شما هرگز برهنه و عریان نمیشویم. بعضیها آنقدر آزرمگین هستند كه در خلوت خودشان هم برهنه نمیشوند. آیا شده است كه تا حالا لحظهای (مگر در موقعیت شوخی و خنده) فكر كنید كه چرا این گربهها برهنه هستند و چطور خجالت نمیكشند؟ نه؛ امكان ندارد زیرا او گربه است و ما آدمیزاد. اصلا افق وجودی این دو با هم فرق دارد. سخن در این است كه همه چیز را میبینیم ولی از میان این همه چیز، كدام چیزها به چشممان میآید؟ از روی همین تست میتوانیم خودمان را بشناسیم. هرچه خودت خوبتر باشی، بدیها اگرچه میبینی، به چشمت نمیآیند و دلت را مشغول نمیكنند تا آخرش مجبور شوی برای راحت كردن خودت، آن بدیها را بازگو كنی. سخن تو اندیشه توست و اندیشه تو خود توست. بیین در چه ارتفاعی در حال پریدنی؟
سينا توکل