چشم باطنی مؤمن
رسول برزگرپور
انسان دارای دو چشم ظاهری و باطنی است. گروهی از مردم چون به عالم غیب ایمان حقیقی ندارند و تنها به عالم شهادت ایمان دارند، وقتی از چشم باطنی سخن به میان میآید چیزی را درک و فهم نمیکنند؛ زیرا از آن غافل هستند. بدتر از این دسته کسانی هستند که به سبب آنکه فطرت خود را دفن کردهاند، فاقد چنین بینایی و توانایی هستند و مانند کسی هستند که حس بویایی و چشایی خود را از دسته داده و مزهها و بوها را نمیتواند بشناسد و وقتی از شوری و تلخی و یا بدبویی و خوشبویی چیزی سخن به میان میآید با حالت شگفتی و تعجب مینگرد.
وقتی به کور و نابینا گفته میشود فلان چیز رنگ خوشی دارد و نوری جذاب برمیتاباند درک و فهمی از این مطالب و مفاهیم نخواهند داشت. کسانی که بر قلبهایشان مهر خورده (بقره، آیه7) و بر چشمهای قلب و فطرت باطنیشان پرده افکنده شده (همان) به طور طبیعی منکر وجود چشم باطنی میشوند و به انکار مبصراتی میپردازند که با چشم باطنی درک میشود. از این رو ملکوت چیزها برای آنان امری خرافی و بیمعنا است.
آثار خدایی شدن انسان
انسانی که در مسیر صراط مستقیم الهی حرکت میکند با فکر و عمل الهی و عبادی خویش، خود را خدایی میکند و اینگونه است که دریچههای قلب او باز میشود و عرشالله میشود. براساس آیات و نیز روایات قربالفرایض و قرب النوافل چنین شخصی به جایی میرسد که گاه خود یدالله و عینالله میشود و گاه دیگر خدا دست او میشود و کارهایش را انجام میدهد بیآنکه خود کاری کرده باشد. دشمنش را میکشد و مکر او را به خو بازمیگرداند بیآنکه حتی خود مؤمن متوجه این امر شده باشد.
وقتی انسان خدایی شود، خداوند خوب و بد را به او الهام میکند و قدرت تشخیص خوب و بد را میدهد و بدین ترتیب علم لدنی پیدا میکند و تقوای الهی موجب میشود تا از علم حضوری و شهودی برخوردار باشد و به سادگی حق و باطل و خیر و شر و خوب و بد را بفهمد (بقره، آیه 282؛ فرقان، آیه 29؛ ق، آیات 2 و 3)؛ همچنین به انسان مؤمن کارهای خیر را وحی میکند و میگوید که چه کاری خیر و چه کاری شر است و چه کاری را انجام دهد و چه کاری را ترک کند. خداوند میفرماید: و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛ آنان را پیشوایان قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکنند و به آنان انجام کارهای خیر را وحی میکنیم.(انبیاء، آیه 73)
چشم الهی مؤمن
با توجه به این آیات و آیات دیگر قرآن به دست میآید که مؤمن غیر از چشم ظاهری یک چشم باطنی دارد که میتواند خیر و شر و خوب و بد و حلال و حرام و حق و باطل را تشخیص دهد و کارهای خیر را انجام دهد که برای خود و جامعه و جهان مفید است. اینگونه است که همانند حضرت ابراهیم ملکوت و باطن چیزها را میبیند؛ خداوند میفرماید: و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین؛ و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقینکنندگان باشد.
کسی که از چنین چشم باطنی و نظر الهی برخوردار است، میتواند دریابد که این شخص که سخن میگوید از باب غرض و مرض است یا حق میگوید و صادقانه؛ این لقمه حلال است یا حرام؟ اگر هم متوجه نباشد خداوند کاری میکند که از آن غذا نخورد و احساس سیری کند و یا اگر خورده باشد بیرون ریزد و در معده نرود و گوارشی انجام نگیرد. از این رو پیامبر(ص) به دیگران هشدار میدهد که از نگاه مؤمنان پرهیز داشته و هراسان باشند و گمان نکنند که چون خودشان ظاهربین هستند و ملکوت چیزها از آنان نهان است؛ از دیدگان مؤمنان نیز نهان هستند. مؤمنان اگر به روی خود نمیآورند از باب گذشت و عفو اکرام و احسان است که خداوند در آیات قرآن از جمله آیه 72 سوره فرقان بیان کرده است و اگر گوش میدهند و به روی خود نمیآورند که دروغ میگوئید به سبب خیرخواهی است. (توبه، آیه 61)
پس مؤمن واقعی دارای چشم الهی است و با نور الهی به هستی مینگرد و حقایق ملکوتی را با چشم باطنی میبیند که گاه از آن به چشم برزخی تعبیر میشود. پیامبر(ص)هشدار داده و میفرماید: اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنور الله؛ از فراست و تیزبینی مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا مینگرد.(کافی، ط- الاسلامیه،ج1، ص218، ح3)
گوشت مردار گوسفند
در حالات بزرگانی از مؤمنان آمده است که آنان تشخیص میدادند که این لقمه حلال است یا حرام. از جمله درباره آیتالله شیخ علیاکبر الهیان سمامی رامسری آمده است: روزی یکی از تجار مشهور لنگرود که جوانی بود،شیخ را به مهمانی دعوت کرد و برای اینکه شیخ در مجلس تنها نباشد گروهی از بازرگانان و شیوخ و دوستانش را دعوت کرد، بنا شد گوسفندی را در خانه ذبح کنند و گوشتش را کباب کنند؛ اما گویا در طویله، حیوان به وسیله ریسمانی که به پایش بسته بود و پیچاندن آن به دور گردن خود خفه شد، فردی که متصدی این کار بود از ترس آن تاجر، گوسفند مرده را سر برید و کباب کرد؛ اما شیخ علیاکبر از آن میل نکرد و با نان و پنیر و مانند آن خود را سرگرم کرد، میزبان ظرف کباب پیش گرفت و هرچه اصرار کرد شیخ نخورد. شیخ نگاهی به میزبان کرد و گفت: اگر کسی را آزار نمیدهی میگویم، او هم سوگند خورد که چنین کند. شیخ گفت گوسفند به من میگوید مرده است و گوشتش ناپاک است، میزبان متصدی کار را فراخواند و حقیقت ماجرا را از او خواست، او هم اعتراف کرد گوسفند خفه شده بود و حکم مردار را داشت.
ظرف نجاست
مرحوم آخوند آیتآلله ملاعلی معصومیهمدانی به خانه یکی از محترمین جهت صرف غذا دعوت میشود. در سر سفره غذا میزبان میبیند آخوند از غذای موجود در سفره تناول نمیکند متوجه میشود که امکان دارد مشکل شرعی وجود داشته باشد، از خانواده میپرسد ولی معلوم میشود از خانه نیست لذا به دنبال قصاب میرود که شاید گوشت آن شبهه دارد قصاب اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید آن را از کس دیگر خریده و ذبح نکرده است، ناچار به سراغ آن شخص میروند، وی ابتدا وجود هر شبههای را انکار میکند اما وقتی با اصرار مواجه میشود میگوید گوسفند چاقی داشتیم که بر اثر جستو خیز خود را خفه کرد(طناب گردنش پیچیده شد) و چون متحمل ضرر زیادی شده بودیم تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده و گوشت آن را به قصابی بفروشیم. میزبان تا وقتی پی به اشکال میبرد به سراغ آخوند ملاعلی همدانی میرود و عرض میکند چه شد که از غذا نخوردید، او میگوید: من دیدم در ظرف غذا، نجاست وجود دارد. (از کتاب؛ همچو سلمان- محمد قنبری)
یکی از ارادتمندان آیتالله شیخ غلامرضا یزدی میگوید یک روز هنگامی که ایشان از مسجد بیرون آمد شخصی جلو آمد و درخواست پول کرد. حاج شیخ در گوش او چیزی گفت که تا شنید از محل دور شد و چون از وی پرسیدند: شیخ چه گفت که رفتی؟ جواب داد: حاج شیخ به من گفتند: هفتاد و دو تومان در جیب داری آن را خرج کن که درست میگفت.(تندیس پارسایی)
سیدمرتضی نجف نقل نموده که به اتفاق عالم ربانی حاج سیدمحمدباقر قزوینی به دیدن یکی از صالحان رفتیم. چون سید خواست برخیزد میزبان گفت: امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل کنید، سید اجابت کرد، چون سفره آماده شد سید لقمهای نان در دهان نهاد، پس عقب نشست و دیگر هیچ نخورد. صاحب منزل عرض کرد: چرا نمیخورید؟ او پاسخ داد: این نان را زنی حائز پخته است. (دارالسلام، حاجی نوری، و نیز چشم برزخی، غلامرضا گلی زوارهای)