kayhan.ir

کد خبر: ۷۰۱
تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۰
ما شما را نمي‌خواهيم!

جنگي که ثروتمندان عليه فقرا به راه انداخته‌اند و هنوز ادامه دارد

معترضان وال استريت را يادتان هست، در اين جنبش خواسته هايي نظير مبارزه با فقر، بيکاري، شکاف اقتصادي، بيمه و... مطرح شد. همان‌هايي که باور داشتند اين جنبش با يک حمله و خشونت پليس از بين مي رود

معترضان وال استريت را يادتان هست، در اين جنبش خواسته هايي نظير مبارزه با فقر، بيکاري، شکاف اقتصادي، بيمه و... مطرح شد. همان‌هايي که باور داشتند اين جنبش با يک حمله و خشونت پليس از بين مي رود وقتي نظر کارشناسان ساير نقاط دنيا و تاثير اين جنبش بر امريکا و ديگر کشورها را ديدند به خوبي دريافتند که آنچه نمادي از اعتراض بود به عنوان يک «نماد اعتراضي» در دنيا در حال ثبت شدن است. اين جنبش نه تنها در بين رسانه هاي دنيا سروصدا به پا کرد بلکه پاي روشنفکران زيادي را هم به ميدان کشيد؛ ژيژک شايد يکي از تاثيرگذارترين چهره هايي بود که از اين جنبش حمايت کرد و بعد ها هم نوام چامسکي به ميان مردم آمد و در جمع آنها از اين جنبش حمايت کرد. البته چامسکي پا را فراتر گذاشت و در سال 2012 کتابي تحت عنوان «اشغال» نوشت که بحثش بيشتر متوجه همين جنبش وال استريت بود. او در اين کتاب مي نويسد: «در 30سال جنگ طبقاتي، اشغال وال استريت واکنشي مردمي و بسيار مهم است.» چامسکي در «اشغال» که چند نفر ديگر از صاحبنظران هم در آن قلم زده اند مي نويسد: «يکي از بزرگ ترين موفقيت هاي اين جنبش اين است که بي عدالتي ها در زندگي روزمره افراد را به تصوير کشيد، مطبوعات را تحت تاثير قرار داد و احساسات مردم و حتي خود اعضا را هم برانگيخت. انرژي وال استريت از ناديده گرفتن افرادي تامين مي شود که هر روزه خودشان را با بي عدالتي اي که رو به افزايش است مواجه مي بينند. حتي بحث ميلياردها دلاري در ميان است که براي حفظ بانک ها مورد استفاده قرار مي گيرد و درست همين بانک ها خشم ميليون ها نفر را بر مي انگيزد. حتي ميلياردها دلار خرج جنگ در عراق و افغانستان مي شود در شرايطي که سرويس هاي اجتماعي مشکلات زيادي دارند که مي توان با اين هزينه ها آنها را برطرف کرد. مشکلات اقتصادي روي سکه اي است که به راحتي از اين جنبش برداشت مي شود ولي بحران سياسي دموکراسي روي پنهان اين سکه است که از انظار دور مانده است.» 
 محمد حسنلو
چامسکي در کنار اين مسائل از مباحثي که باعث مي شود نظارت و کنترل بيشتري بر خواسته هاي اين مردم شود حمايت مي کند. او معتقد است بايد تعريف جديدي براي اين خواسته ها در نظر گرفته شود. نوام چامسکي استاد دانشگاه در رشته زبان شناسي و تحليل گر مسائل سياسي در کتابي با عنوان «اشغال: جنگ طبقه، شورش و اتحاد» واژه اشغال را براي بيان اختلاف طبقاتي استفاده کرده است و اعتقاد دارد در کشور آمريکا دو طبقه وجود دارند که يک طبقه، يک درصد و طبقه ديگر 99درصد از جامعه را تشکيل مي‌دهند؛ طبقه‌اي که اصطلاحا به آنها «محروم» گفته مي‌شود. وي در اين کتاب که در اکتبر سال 2013 منتشر شد به ريشه‌هاي اين اختلاف اشاره مي‌کند که باعث مي شود مردمي هر روز در سطح خيابان‌ها دستگير شوند و يک سري ديگر از مردم غير قابل دستگيري باشند. وي اعتقاد دارد کشور آمريکا تنها کشوري در دنيا است که از قشر فقيرش متنفر است! سايت خبري- تحليلي آلترنت مصاحبه اي با چامسکي درباره کتاب جديدش انجام داده است؛ مصاحبه‌اي خواندني درباره همين تفاوت‌هاي حقوق بشري! در اين مصاحبه روي اين موضوع تاکيد مي شود که اين سرمايه داران يا گانگسترهاي بانکي بيش از اندازه براي زنداني شدن، بزرگ هستند و هيچ زنداني گنجايش آنها را ندارد.  
با طبقه اجتماعي شروع مي‌کنيم. شما در کتابتان از واژه جنگ طبقاتي استفاده کرديد؟ چقدر اين مسئله واقعيت دارد. 
خوب هميشه اين مسئله در تاريخ آمريکا وجود داشته است؛ يعني هميشه بين طبقه هاي مختلف، نظامي وجود داشته که آنها را از يکديگر جدا مي کرده است. اين پديده قرن‌ها در اين کشور وجود دارد ولي نمود آنها در دو سال اخير در تظاهرات وال استريت به اوج خود رسيد. آمريکا به کشوري با پايه اقتصاد و تجارت تبديل شده است که  صاحبان شغل در اين کشور بردگاني از طبقات متوسط و محروم جامعه به کار مي گيرند و هيچ حقوق خاصي براي آنها قائل نيستند. البته نبايد اين طبقه را بر اساس قوانين آمريکا «طبقه کار» خطاب کنيم چراکه يک تابو محسوب مي شود. دولتي ها مي گويند هيچ کس حق ندارد به  طبقات فقير در رسانه ها توهين کند ولي خودشان قوانين نانوشته اي اجرا مي کنند که در اصل توهين به اين طبقه محسوب مي شود؛ توهين‌هاي خاموش و نامرئي. حتي کانادا داراي يک سيستم ملي بهداشت است که آمريکا از اين وضعيت هم محروم است چون طبقات اجتماعي زير متوسط بيش از حد مجاز است و هزينه هاي بهداشت آنها براي طبقات بالاتر صرفه اقتصادي ندارد. در حقيقت اينجا جنگ طبقات، جنگي يک طرفه عليه طبقات محروم و فقير جامعه است که به طور کاملاً محرمانه و نانوشته اجرا مي شود. 
د‌ر کتاب به دو بخش آبي و قرمز در آمريکا اشاره کرده بوديد. منظورتان از اين رنگ‌ها چيست؟ 
منظورم همان جنگ داخلي است. راستش را بخواهيد بايد بگويم که هنوز جنگ داخلي در آمريکا به پايان نرسيده است. دو حزب قدرتمند جمهوري خواه و دموکرات در ميان اين همه حزب سياسي قدرت اصلي را در آمريکا در اختيار دارند و هميشه مردم طبقات متوسط و در اصل همان طبقات فقير جامعه قرباني اصلي اين جنگ محسوب مي شوند. در هر فرصت و تصميم سياسي اين دو حزب و جنگ بين آنها حرف اول را مي‌زند. جالب اينجاست که در هر انتخاباتي حدود 50درصد از مردم آمريکا اصلاً در راي گيري شرکت نمي کنند ولي در رسانه ها چيز ديگري اعلام مي شود. 
اين روزها انتخابات در آمريکا تقريباً بي ‌معني شده است. شرايط سياسيِ آمريکا ديگر شبيه دموکراسي يا حکومت مردم بر مردم نيست، بلکه به حکومت بخش مشخصي از جامعه بر کلِ کشور تبديل شده است.  
هر دو حزب سياسي دموکرات‌ و جمهوريخواه هم به سوي يک طرفي رفته اند و اين طرف همان حزب تجارت و اقتصاد از نوع وال‌استريتي است که شرکت هاي بزرگ و سرمايه داران سياست هاي آن را تعيين مي کنند. 
به نظرتان اتحاديه ها و صنف هاي کارگري مي توانند با اين رويه مقابله و آينده آمريکا را دوباره به شکل آرماني آنطور که در قانون اساسي ذکر شده احياء کنند؟ 
البته خوب در گذشته چنين حرکت ها و جنبش هايي در مزارع و اصناف مختلف اتفاق مي افتاد که نمونه آن جنبش کارگران مزارع تگزاس در سال 1974 بود که با مداخله نيروهاي دولتي و حتي رقباي تجاري به پايان رسيد. آنها مي خواستند دور از اتحاديه هاي وال استريت به صورت مستقل بنگاهي کوچک راه اندازي کنند. در سال 1920 هم نمونه چنين حادثه‌اي در امريکا رخ داده بود ولي در نطفه خفه شد. البته شايد بتوان دوباره چنين سيستم هاي اتحاديه کارگري در آمريکا تشکيل داد ولي مطمئن باشيد اولين موانع و مشکل اصلي در سر راه اين اتحاديه ها خود اين دموکرات و جمهوري‌خواه‌ها خواهند بود. امروزه حتي در مدارس هم جدايي طبقات به وضوح نمايان است. مثلاً در ايالت بوستون برنامه اي براي يکپارچه سازي اتوبوس مدارس براي استفاده تمام اقشار در نظر گرفته شده است ولي نکته جالب اينجاست که همه اتوبوس‌ها به همه مناطق شهر نمي روند! بعضي از اتوبوس‌ها مرزبندي شده است و حق ندارد به طبقات پايين يا بالاي جامعه تردد کند. در مورد زنان و ديگر قشرهاي جامعه نيز وضع به همين گونه است. وقتي در انتخابات از شما درباره نظرتان درباره کانديداها سوال مي شود هميشه روي نظرات درباره برنامه هاي اقتصادي کانديداها سوال مي شود. از سفيدها سوال مي‌شود چه نظري درباره برنامه‌هاي اقتصادي ميت رومني دارند و از سياه پوست‌ها نيز درباره آينده کاري اوباما سوال مي‌شود ولي هيچ کس به آنها نمي‌گويد کدامشان براي حقوق و منافع شخصي مردم برنامه دارند يا نه. 
در يک مقاله درباره شخصي صحبت کرده بوديد که به خاطر شکايت از يک کارتل اقتصادي درباره يک پرونده مربوط به جنگل ها و بريدن درختان کشته شده بود. درآنجا هنري وين نيز مثال زده شده بود که به خاطر حضور در وال استريت جسد بي سرش پيدا شده بود. به نظرتان اين حادثه مي تواند کار کارتل هاي وال استريت باشد؟ 
البته بايد بگويم که جنبش اشغال وال استريت مثل جنبش‌هاي کارگري در دهه 60 ميلادي به سختي دنبال نشد ولي مي تواند يکي از دلايل چنين جنايت هايي اعتراض به نظام حاکم اقتصادي در آمريکا و وال استريت باشد. هرجا لازم باشد سر يکي را تا اوج مي برند و هر جا هم ضرورت اتفاق بيفتد سرش را از تنش جدا مي کنند.