من پر از حرفم و صد مهر خموشی...بر لب(چشم به راه سپیده)
حضرت باران
چشم تمام آینهها روشن، چون جلوهگاه حضرت بارانند
دارند با وضوی تماشایش، از روی خود غبار میافشانند
مانند عشق خانهبراندازست، عطرش که بوی نرگس شیرازست
محتاج وصف بیحد و اندازهست، این روز مژده داده بیمانند
از دیدن تو سیر نخواهد شد، چشمی که روزه بوده هزاران سال
بنشین ببینمت دل سیر آقا، مانند من چقدر فراوانند
کعبه سرود مقطع شعرش را، بیت دوازده به غزل پیوست
تکمیل شد تغزل حج، عشاق، لبیکگوی مصرع پایانند
این شعر نذر چل سحر آمینست، امروز ادا شدهست که آدینهست
صبح است و با ندای «اناالمهدی»، مردم دعای ندبه نمیخوانند
نجمه سادات هاشمی
صدایت میکنم...
صدایت میکنم، عالم شمیم عود میگیرد
دو چشمانم به یاد تو، غمی مشهود میگیرد
شبی در خلوت لاهوتی روحم تجلی کن
که دارد شعرهایم رنگی از بدرود میگیرد
سواحل در سواحل، خاک سرگرم گلافشانیست
که روزی رنگ و بو از آن گل موعود میگیرد
در اشراق ترنمها و آفاق تغزلها
زمین را نغمه جادویی داود میگیرد
هلا ای قدسی سرچشمه انفاس جالینوس
به دشت زخمهامان نقشی از بهبود میگیرد
ببین مولا! به محض اینکه از عشق تو میگویم
جهان را، شوق یک فردای نامحدود میگیرد
آرش شفاعی
دعای مادر
پر میکند خاک از حضورش ساغرش را
سرشار از گل میکند پا تا سرش را
آن روز حتی آفتاب روشنیبخش
حس میکند دستان سایهگسترش را
دیگر نیازی نیست جبریل غزلها
پنهان کند در بال، پرواز پرش را
حظ میبرد جان لحظه لحظه از حضورش
حس میکند دل لحظه لحظه محضرش را
میآید و میآورد از سمت یثرب
همراه خود عطر دعای مادرش را
جواد محمدزمانی
* * *
موعود من
میآیی از آن دورها، میدانم این را
پر میکنی از عدل، دامان زمین را
در انتظار گامهایت میکنم فرش
این دل، دل شیدایی بیبغض و کین را
سر مینهم بر شانههایت تا بیایی
تسکین دهی یک لحظه این جان حزین را
موعود من کی خواهی آمد؟ میشمارم
تا آن زمان این لحظههای واپسین را
وقتی بیایی مهربان از شوق دیدار
بر خاک درگاه تو میسایم جبین را
در ظهر یک آدینه میگویند ای خوب
میآیی و فریاد خواهی کرد دین را
میآیی و شمشیر سرخ عدل در دست
امضا کنی آن وعدههای راستین را
از ریشه میگویند خواهی کند ای مرد
در لحظه موعود نسل ناکثین را
سیدعلمدار ابوطالبینژاد
نفخه اسرافیل
سرد و بیطاقت و یکریز، دلم میلرزد
دو قدم مانده به پاییز، دلم میلرزد
میرسی، شط نگاهت چه تماشا دارد
موج با موج گلاویز... دلم میلرزد
بعد میمیرم و میمیرم و میمیرم و باز
من و یک حس غمانگیز، دلم میلرزد
و تو میآیی و میآیی و میآیی و می...
از صدای نفست نیز دلم میلرزد
من پر از حرفم و صد مهر خموشی بر لب
و تو از حنجره لبریز... دلم میلرزد
و اذا زلزلتالارض و من کن فیکون
از تو فریاد که برخیز... دلم میلرزد
و مرا آن دم با نفخه اسرافیلت
کمی آهسته برانگیز، دلم میلرزد
الهام عمومی