kayhan.ir

کد خبر: ۶۷۸۵۸
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۳

مرا بکشید اما حجابم را بر ندارید(شهیدان انقلاب)


شهید  طیبه واعظی دهنوی 24 تیرماه 1336 در روستای دهنو از توابع استان اصفهان به دنیا  آمد، پدرش روحانی بود و به همین خاطر در شهر قم زندگی می‌کردند. بنابر تعریف مادر شهید در آن سال‌ها وضع مالی ما خوب نبود. البته همه روحانیون زیرفشار بودند. پدر طیبه هم که روحانی مبارزی بود، نماز و روزه استیجاری می‌پذیرفت. طیبه هم برای کمک به خانواده قالی می‌بافت.
این روحیه مذهبی پدر در طیبه هم اثر کرده و قبل از رسیدن به سن تکلیف ماهی 15 روز را روزه می‌گرفت و 8 روز را برای سلامتی امام‌خمینی(ره) و 7 روز را برای پدر و مادر روزه می‌گرفت و چنان با قرآن مأنوس بود که به گفته بستگانش به‌طور مداوم قرآن همراه داشت.  
 او درآمد ساعات قالی‍‍بافی‌اش را تقسیم بر دو کرده بود. درآمد ساعات کاری شب را به امام‌خمینی(ره) قرار می‌داد و آنچه از درآمد صبح بود بین فقرا و خانواده تقسیم می‌کرد.
ازدواجی که ساواک خشمگین شد
در 14 سالگی با پسرخاله‌اش ابراهیم جعفریان ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری به اسم محمدمهدی بود که بعد از شهادت پدر و مادر سرنوشتی عجیب پیدا کرد.
ازدواج با ابراهیم نقطه عطف زندگی طیبه بود و او را با مبارزات انقلابی و مجاهدانه بیشتر پیوند زد و مبارزات این زوج به حدی رسید که ساواک خشمناک به دنبال دستگیری آنها بود.
آنها مطابق با دستور الهی برای مبارزه با ظلم و فسق و جور رژیم شاهنشاهی، مجبور به مهاجرت شدند و به تبریز رفته و در آنجا به مبارزات خود ادامه دادند.
سی‌امین روز از فروردین 56 در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، به ابراهیم مشکوک می‌شوند و با دستگیری او و بازرسی بدنی اجاره‌نامه خانه تبریز را پیدا می‌کنند و خانه تحت نظر قرار می‌گیرد.
طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می‌آمد، طیبه می‌بایست اسناد و مدارک را می‌سوزاند و خانه را ترک می‌کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است.
مرتضی، برادر طیبه و فاطمه زن برادرش هم از مبارزان انقلابی بودند، از این رو طیبه صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می‌رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می‌گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می‌گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست.
طیبه پس از اتمام فشنگ‌هایش به همراه فرزند چهار ماهه‌اش مهدی دستگیر می‌شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می‌کند و در درگیری به شهادت می‌رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می‌کنند و به خانه آنها می‌روند.
فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.
 وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست‌هایش دستبند زده بودند، گفته بود: «مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.»
سرنوشت عجیب  فرزند  طیبه و ابراهیم
طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل  کردند و یک ماه تمام آنها زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار  گرفتند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به فیض شهادت نایل شدند.
محمدمهدی برای آزار بیشتر خانواده و محکم‌تر کردن قضیه بی‌خبری خانواده جعفریان از سرنوشت دختر و دامادشان از روی عداوتی که ساواک داشت، به شیرخوارگاه سپرده شد!  
ساواک ادعا کرده بود که پدر و مادر این کودک براثر اعتیاد شدید مرحوم شده‌اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری‌های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده بازمی‌گردد.
روز سوم اردیبهشت روزنامه‌ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه باخبر شدند.
به ظلم نباید سلام کرد
 مادر شهید ابراهیم جعفریان تعریف کرد «وقتی پسرم در زندان‌های ساواک اسیر بود و به شدت شکنجه  می‌شد  گاهی برای اطلاع از آخرین وضعیت سلامتی‌اش به زندان مراجعه می‌کردم. مادر بودم و دلم طاقت نمی‌داد از حال و روزش باخبر نباشم. روزی که بالاخره اجازه ملاقات ایشان را به من دادند خوشحال به دیدنش رفتم. ابراهیم در صحبت‌هایش مدام به من تاکید می‌کرد: « مادر! مبادا به اینها سلام کنی؛ به ظلم نباید سلام کرد!»
 بعد از آن هر بار که از مقابل ماموران ساواک رد می‌شدم با طعنه می‌گفتند که چرا سلام نمی‌کنم. من در جوابشان حرف ابراهیم را تکرار می‌کردم و با صدای کوبنده می‌گفتم:«به ظلم نباید سلام کرد!»