ناگفتهها و متن و حاشیه تاریخ انقلاب -۲
خوش باور نباشید!
بهمن دُرّی
بچههای بازار به خصوص بازار دروازه، تصمیم گرفتند که یک روز چند تا اتوبوس [سوار] بشوند و بروند قم، خانه مراجع سری بزنند. یک جمعهای بود، تقریبا هفت، هشت تا اتوبوس از تهران حرکت کرد و ماهم با یکی دو تا سواری بودیم، رفتیم قم، خوب ... آخرین جایی که رفتیم خانه حاج آقا روحالله بود. خود من، حاج آقا روحالله را یک دفعه در امامزاده قاسم دیده بودم، آن هم تابستان یک ختمی بود که ایشان تابستان آمده بود امامزاده قاسم، بعد آمده بود در آن ختم شرکت کرده بود، اما من هیچ شناختی از ایشان نداشتم، تا اینکه ما آن روز رفتیم منزلش ... ما هم یک دسته 15- 20 نفری بودیم رفتیم خدمت ایشان و سلام کردیم و احوالپرسی.
گفت: آقایان مال کجا هستند؟ گفتیم از بازار تهران. بعد سؤال شد از ایشان که حاج آقا وظیفه ما چیست در این جریان [لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی] و چکار باید بکنیم؟ ایشان فرمودند که شما فقط روشن کردن مردم را وظیفه دارید، هیچ وظیفهای دیگر ندارید. که اینها برنامههایی دارند، فقط مردم را روشن کنید که آماده باشند، آگاه باشند، بگویید که اینها با اسلام شما طرف هستند، خوب، چه بسا آن حرف آن روز برای ما یک کمی کلی بود، زیاد برای ما روشن نبود چی هست و چی نیست، وقتی بلند شدیم دومرتبه ایشان تاکید کردند شما هستید که باید به مردم آگاهی بدهید، غیر از آگاهی دادن به مردم وظیفه دیگری ندارید.
میآمدیم، آمدیم و یکی دو تا میتینگ هم توی مسجد سید عزیزالله اتفاق افتاد و روز پنجشنبهای که قرار بود بازار بسته بشود و یک تظاهراتی آنجا بشود و سخنگویش هم فلسفی بود، فلسفی هم قرار بود صحبت بکند، که شب پنجشنبه از طرف مقامات ارتشی آمدند و شبانه به همه آقایان اعلام کردند که دولت چه کرده، لایحهاش را پس گرفته [است]. خوب، این برای ما یک مقدار خوشحالکننده بود که در هر حال دولت یک قدم عقب نشسته و مردم به یک پیروزی نسبی در این کارشان رسیدهاند.
من خودم با یکی از رفقایم قرار گذاشتیم که روز شنبه برویم قم، و در ضمن هم تبریک بگوئیم و ببینیم که بعد از این، حاج آقا حرفی دارد بزند یا نه. رفتیم سرچشمه، شیرینی فروشی بهار و یک جعبه هم شیرینی گرفتیم و گذاشتیم توی ماشین و گفتیم لااقل با یک شیرینی و با یک چیزی برویم آنجا. ساعت 2-2/5 بعد ازظهر بود که ما منزل آقا رسیدیم. در زدیم رفتیم تو و ایشان از اندرونی تشریف آوردند بیرون. احوالپرسی کردیم و گفتیم حاج آقا به این مناسبت مزاحم شدیم. گفت: آقا! اول کار است، اینها برنامههایی دارند، این یک محک بود که انجام دادند. اول این کاری که شاه میخواست بکند با دست دولت انجام داد که یک زورآزمایی کرده باشد که مطابق همین زور، خودشان را مجهز بکنند و جلو بیایند. اینها پیروزی نیست، شما جوانان را آماده بکنید، آگاه بکنید، خودتان همیشه آمادگی داشته باشید. تا اگر خطری متوجه اسلام شد ما از وجود شما جوانها باید استفاده بکنیم. و شما این آگاهی را به مردم بدهید که آماده باشند. خلاصه ما بلند شدیم و بعد گفت: این چیست؟ گفتیم حاج آقا یک خرده شیرینی است که گرفتهایم و آوردهایم. خندید و گفت که شما خیلی خوش باور هستید، زودباور هستید (ناگفتههای پاریس- پاییز 1357/ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)
* مدتی بعد وفق پیشبینی حضرت امام(ره) شاه طرح انقلاب به اصطلاح سفید را براساس دستور آمریکا به مرحله اجرا در میآورد.