غنچه!(گفت و شنود)
گفت: حسین قدیانی، نویسنده متعهد و خوشقلم را با شکایت شورای عالی امنیت ملی به دادگاه احضار کردهاند.
گفتم: اتهامش چیست؟ او که قلم و قدمش را وقف دفاع از اسلام و انقلاب و نظام کرده است.
گفت: ایشان را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»! احضار کردهاند!
گفتم: حتما به بهانه خوردن ساندویچ در فتنه 88 شرکت کرده بود؟! یا شاید هم روز عاشورای 88 با سنگ به نمازگزاران حمله کرده بود؟! یا شاید هم قصد داشته کتابهای ضاله صادق هدایت و غلامحسین ساعدی را چاپ و منتشر کند؟! و یا...!
گفت: مرد حسابی! اینها که میگویی راست راست راه میروند و چپ چپ به مردم نگاه میکنند وکسی هم به آنها نازکتر از گل نمیگه!
گفتم: خدا را شکر، نمردیم و معنی اعتدال را دیدیم!... آدم خیلی چاق و فربهای در تاکسی نشسته و تقریبا همه صندلی عقب را اشغال کرده بود. راننده پرسید؛ ببخشید، اسم شما چیه؟ گفت؛ غنچه! راننده گفت؛ اگر باز بشی، چی میشی؟!
گفت: ایشان را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»! احضار کردهاند!
گفتم: حتما به بهانه خوردن ساندویچ در فتنه 88 شرکت کرده بود؟! یا شاید هم روز عاشورای 88 با سنگ به نمازگزاران حمله کرده بود؟! یا شاید هم قصد داشته کتابهای ضاله صادق هدایت و غلامحسین ساعدی را چاپ و منتشر کند؟! و یا...!
گفت: مرد حسابی! اینها که میگویی راست راست راه میروند و چپ چپ به مردم نگاه میکنند وکسی هم به آنها نازکتر از گل نمیگه!
گفتم: خدا را شکر، نمردیم و معنی اعتدال را دیدیم!... آدم خیلی چاق و فربهای در تاکسی نشسته و تقریبا همه صندلی عقب را اشغال کرده بود. راننده پرسید؛ ببخشید، اسم شما چیه؟ گفت؛ غنچه! راننده گفت؛ اگر باز بشی، چی میشی؟!