گر دوست نبیند به چه کار آید چشم؟(چشم به راه سپیده)
حلالم کن!
زیاد خون به دلت کردهام حلالم کن
تو خوب بودهای و من بدم حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم، حلالم کن
نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما
به سوز شاعری محتشم حلالم کن
همه امید من این چشمهای دریایی است
میان گریه شبی باز هم حلالم کن
تو از سلاله زهرای مهربان هستی
به حق فاطمه بیحرم حلالم کن
مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان
تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن
به مشک پاره عباس و چشم پرخونش
تو را به حق دو دست قلم حلالم کن
وحید محمدی
***
به چه کار آید چشم؟
آن دوست که دیدنش بیآراید چشم
بیدیدنش از گریه نیآساید چشم
ما را ز برای دیدنش باید چشم
گر دوست نبیند به چه کار آید چشم؟
ابوالحسن خرقانی
***
قسمت من
قسمتم نیست ببوسم قدمت را انگار
بر سر دوش بگیرم علمت را انگار
هر زمان غرق شدم در دل دریای گناه
دیدم از دور میآید کرمت را انگار
***
باران اشک
از داغ یار در سفرم اشک میرود
تا آستانه جگرم اشک میرود
باران گرفت و حال دو چشمم خراب شد
از ناودان چشم ترم اشک میرود
محمد عظیمی
***
نگاهم کرده است
هر چند گناه رو سیاهم کرده است
در زندگی و عمر تباهم کرده است
بگذار همانگونه که خواهی بشوم
گویم که امام من نگاهم کرده است
سیدهاشم وفایی
***
وقتی بیایی
هر قطره دریا میشود وقتی بیایی
صحرا شکوفا میشود وقتی بیایی
آئینه در آئینه در آئینه لبخند
دنیا چه زیبا میشود وقتی بیایی
چیزی شبیه آنچه در باور نگنجد
مانند رویا میشود وقتی بیایی
رمز تمام قفلهای بسته ما
یک لحظه پیدا میشود وقتی بیایی
یوسف که در مصر ملاحت پادشاه است
محو تماشا میشود وقتی بیایی
در باور ما ریشه دارد وعده وحی
«فتحا مبینا» میشود وقتی بیایی
تلخ است صبر و انتظار اما به کامم
شهد گوارا میشود وقتی بیایی
آن پرچمی که عصر عاشورا زمین خورد
در کعبه برپا میشود وقتی بیایی
بر نیزه آیاتی که ثارالله میخواند
تفسیر و معنا میشود وقتی بیایی
یابنالحسن! عقده ز کار بسته ما
با لطف تو وا میشود وقتی بیایی
کمیل کاشانی