سینمای استکباری و راههای نفوذ فرهنگی به ایران
از ادعای آزادیخواهی تا عطش برای اسکار آمریکایی
مهدی امیدی
بدون تردید، یکی از اصلیترین راههای نفوذ فرهنگ استکباری در کشورهایی چون ایران، ابزارهای سرگرمیساز، ازجمله فیلمها و سریالهای هالیوودی، انیمیشن، بازیهای رایانهای، نرمافزارهای تلفن همراه، شبکههای ماهوارهای و ... است که جای اسلحه و جنگافزار را گرفتهاند و زمینه را برای تسخیر اقتصادی و سیاسی کشورها فراهم میکنند.
همچون همیشه، رهبر معظم انقلاب جلوتر از نخبگان و روشنفکران، چالشهای پیش روی جامعه کنونی ایران را مطرح کردند. حضرت امام خامنهای روز 25 شهریور در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران فرمودند: «نفوذ فرهنگی و سیاسی خطرناکتر از نفوذ اقتصادی و امنیتی است؛ دشمن به دنبال دگرگون کردن باورهای جامعه است» البته این نخستینبار نیست که رهبری نسبت به مسائل عرصه فرهنگ هشدار میدهند. ایشان در تمام 25 سال گذشته با طرح کلید واژههایی چون تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و این بار «نفوذ فرهنگی» افکار عمومی را متوجه واقعیتهایی خطیر اما کمتر مشخص در عرصه فرهنگ نمودند. ضمن اینکه مسئله نفوذ، اغلب به حوزههای سیاسی و امنیتی محدود بوده است و کمتر درباره عرصه حساس و مهم فرهنگ بحثهای عمیق و اساسی صورت گرفته است. با این حال، اگر درگذشته اقتصاد و سیاست و حمله نظامی، زیربنای فرایندهای استعماری و امپریالیستی بود، در دوران اخیر، فرهنگ اصلیترین ابزار توسعه لیبرال سرمایهداری در سطح جهان شده است.
رهبر انقلاب همچنین در تاریخ 23/02/88 هم در دیدار روحانیون و طلاب شیعه و سنی استان کردستان فرموده بودند:
«...امروز طبق اطلاعات قطعى ثابت شده است که مؤسسه عظیم هالیوود و شرکتهاى بزرگ سینمایى با سیاستهاى استکبارى آمریکا همراهى و همکارى مستمر و باب میل دارند. این مؤسسه بزرگ فیلمسازى و سینمایى که دهها کمپانى بزرگ، فیلمساز از هنرمند و از کارگردان و از بازیگر و از نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس و سرمایهگذار در آن گرد هم جمع شدند، در خدمت هدفى دارند حرکت مىکنند. آن هدف عبارت است از اهداف سیاست استکبارى که دولت آمریکا را هم همان سیاستها دارد مىچرخاند. اینها چیز کوچکى نیست...»
خود نظريهپردازها و اندیشمندان غربی نیز بارها بر چنین واقعیتی صحه گذاشتهاند. از جمله نوام چامسكي كه رسانههاي آمریکایی را ابزار سركوب مردم و ساير ملل ميداند. ريك آلتمن، استاد دانشگاه پرينستن آمريكا معتقد است که فيلمهاي هاليوودي، عامل اصلي ترويج فرهنگ آمريكایی در سطح جهان است.
البته تأثیرگذاری استراتژیک فرهنگ و هنر و کاربرد ابزارهای هنری در نفوذ و سلطه بر کشورها، قبل از غرب، توسط کمونیستها شناخته شده بود. به طوری که لنین، رهبر انقلاب شوروی میگفت: «سینما با ما، همه ارتشهای دنیا علیه ما، سرانجام ما پیروز خواهیم شد.»
اما شيوه استفاده غربیها از هنر با آنچه نزد کمونیستها رواج داشت کاملا متفاوت است. به طور مثال، فيلمهاي ايدئولوژيك حكومتهاي كمونيستي، رويكردي تبليغاتي و پروپاگاندا داشتند. به همين دليل بسياري از اينگونه فيلمها، كاركردي معکوس مييافتند و نه تنها مخاطب خود را به ایدئولوژی مارکسیستی علاقهمند نميكردند كه گاهي تماشاگر را نسبت به این ایدئولوژی منزجر ميكردند. سبك و سياق هاليوود، كاملا برعكس است؛ اتفاقا بسياري از فيلمهاي آمريكايي كه ظاهري غيرسياسي و يا ژستی اعتراضي و انتقادي دارند، نسبت به فيلمهاي سياسي نافذتر هستند.
اما در اين ميان، فيلمهاي تجاري و سرگرمكننده كه هرساله به طور انبوه و متعدد توليد شده و در كشورهاي مختلف جهان تكثير ميشوند، بيشترين نقش را در تبليغ اهداف حكومت آمريكا دارند. فيلمهايي كه در قالبي جذاب و پرزرق و برق به مثابه كلاس آموزش زندگي مصرفي عمل ميكنند. يكي از شاخصههاي اصلي ايدئولوژي سرمايهداري، مرام مصرفگرايي است. مصرفگرايي، رگ حيات سرمايهداري (كاپيتاليسم) است. چون شاكله اصلي نظام سرمايه محور جهان را شركتهاي چندمليتي و كمپانيهاي بزرگ اقتصادي و تجاري تشكيل ميدهند. اين مجموعههاي سوداگر و پولپرست، براي بازاريابي و سود بيشتر، متكي به مصرف روزافزون تودهها و ملتها در نقاط مختلف جهان هستند.
نكته مهم اين است كه اكثر كمپانيهاي توليد فيلم در هاليوود، از شعبهها و شركاي تجاري شركتهاي بزرگ اقتصادي به حساب ميآيند. به طوري كه «برنا كولمن» از كارشناسان مطالعات رسانهاي در آمريكا طي مقالهاي با عنوان «مالك واقعي رسانهها كيست؟» اذعان كرده بود كه تمامي رسانهها، روزنامهها و نشريات، شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي، كمپانيهاي توليد فيلم و موسيقي و بازيهاي رايانهاي در آمريكا تحت سيطره شش شركت به نامهاي «سوني»، «نيوز كورپ»، «واياكام»، «وايوند يونيورسال»، «تايم وارنر» و «والت ديسني» هستند.
اين نويسنده همچنين در مقاله خود نوشته بود كه درآمريكا اين صاحبان منافع (سرمايهداران) هستند كه به طور مستقيم بر رسانهها تاثير ميگذارند.
اما یکی دیگر از راههای نفوذ غرب، شکار میانجی فرهنگی است. به این معنی که غربیها از طریق جشنوارهها و جوایز هنری، سعی میکنند افرادی را در میان ملتها مطرح و برجسته کنند. این افراد، لزوما هنرمندان خوبی نیستند اما به خاطر ضعف شخصیتی و شیفتگی به مظاهر فرهنگ غربی، در نقش سفیر و سخنگوی دولتهای غربی در یک کشور فعالیت میکنند. به این ترتیب که شبه روشنفکران، نویسندهها، خوانندهها، بازیگران و فیلمسازان و ... توسط غربیها و به بهانههای مختلف به محافل و جشنوارهها دعوت میشوند و تحت حمایت قرار میگیرند. این هنرمندان هم رفته رفته به عامل و میانجی غرب تبدیل میشوند.
طی 35 سال گذشته، سفارتخانه آمریکا در ایران تعطیل بوده و ایالات متحده هیچ سفیری در ایران نداشته است، اما برخی از هنرمندان و محافل فرهنگی در کشور ما به مثابه سفیر آمریکا عمل کردهاند. نفی فرهنگ و ارزشهای دینی و انقلابی و حتی ملی و به جای آن تقدس بخشیدن به هر آنچه غربیها میپسندند یکی از راههای زمینهسازی نفوذ غرب به ایران توسط جریانهای شبهروشنفکر و غربزده بوده است. یکی از مثالهای بارز این مسئله، شیفتگی بیش از حد برخی از سینماگران و مسئولین سینمایی ایران به مراسم اسکار بوده است. برخی از این افراد و به ویژه رسانههای متعلق به جبهه به اصطلاح اصلاحطلب درحالی به تبلیغاتچیهای اسکار تبدیل شدهاند که خود روشنفکران و هنرمندان طراز اول غرب، همواره به مراسم اسکار تاختهاند. به طور مثال، لوئیس بونوئل، که از او به عنوان رهبر جنبش سوررئالیسم آوانگارد در تاریخ سینما یاد میشود، درباره اسکار گفته بود: «هیچ چیز به اندازه بردن اسکار از نظر اخلاقی برای من منزجرکننده نیست.» وودی آلن که بسیاری از اهالی سینمای ما، او را روشنفکرترین فیلمساز هالیوود میدانند هم گفته بود که برگزارکنندگان اسکار، سیاسی و اهل معامله و مذاکره هستند. او حتی ایده جوایزی چون اسکار را احمقانه توصیف کرده است. داستین هافمن، بازیگر صاحب سبک و معتبر سینمای آمریکا نیز گفته بود؛ جایزه آکادمی، زشت و ناپسند و کثیف است و هیچ تفاوتی با یک مسابقه ملکه زیبایی ندارد. جورج سی اسکات، بازیگر فیلمهایی چون «دکتر استرنج لاو» و «بیلیارد باز» هم نظرش این بود که اسکار یک شوی عمومی، با ایجاد تعلیقی ساختگی برای اهداف اقتصادی، آزاردهنده، غیرمتمدنانه و ذاتا فاسد است.
واقعیت این است که نمیتوان هم از هنر مستقل و آزاد دم زد، اما راه سیطره فرهنگ استیلاجو و استعمارگر را نیز هموار کرد. نمیتوان هم شعار «مرگ بر آمریکا» سر داد و هم برای جلب توجه مراسم آمریکایی اسکار ، عطش داشت. نمیتوان ادعای آزادیخواهی داشت اما دست عروسکهای خیمه شببازی استبداد را بوسید و برای گرفتن جایزه از آنها گدایی کرد.
بدون تردید، یکی از اصلیترین راههای نفوذ فرهنگ استکباری در کشورهایی چون ایران، ابزارهای سرگرمیساز، ازجمله فیلمها و سریالهای هالیوودی، انیمیشن، بازیهای رایانهای، نرمافزارهای تلفن همراه، شبکههای ماهوارهای و ... است که جای اسلحه و جنگافزار را گرفتهاند و زمینه را برای تسخیر اقتصادی و سیاسی کشورها فراهم میکنند.
همچون همیشه، رهبر معظم انقلاب جلوتر از نخبگان و روشنفکران، چالشهای پیش روی جامعه کنونی ایران را مطرح کردند. حضرت امام خامنهای روز 25 شهریور در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران فرمودند: «نفوذ فرهنگی و سیاسی خطرناکتر از نفوذ اقتصادی و امنیتی است؛ دشمن به دنبال دگرگون کردن باورهای جامعه است» البته این نخستینبار نیست که رهبری نسبت به مسائل عرصه فرهنگ هشدار میدهند. ایشان در تمام 25 سال گذشته با طرح کلید واژههایی چون تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و این بار «نفوذ فرهنگی» افکار عمومی را متوجه واقعیتهایی خطیر اما کمتر مشخص در عرصه فرهنگ نمودند. ضمن اینکه مسئله نفوذ، اغلب به حوزههای سیاسی و امنیتی محدود بوده است و کمتر درباره عرصه حساس و مهم فرهنگ بحثهای عمیق و اساسی صورت گرفته است. با این حال، اگر درگذشته اقتصاد و سیاست و حمله نظامی، زیربنای فرایندهای استعماری و امپریالیستی بود، در دوران اخیر، فرهنگ اصلیترین ابزار توسعه لیبرال سرمایهداری در سطح جهان شده است.
رهبر انقلاب همچنین در تاریخ 23/02/88 هم در دیدار روحانیون و طلاب شیعه و سنی استان کردستان فرموده بودند:
«...امروز طبق اطلاعات قطعى ثابت شده است که مؤسسه عظیم هالیوود و شرکتهاى بزرگ سینمایى با سیاستهاى استکبارى آمریکا همراهى و همکارى مستمر و باب میل دارند. این مؤسسه بزرگ فیلمسازى و سینمایى که دهها کمپانى بزرگ، فیلمساز از هنرمند و از کارگردان و از بازیگر و از نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس و سرمایهگذار در آن گرد هم جمع شدند، در خدمت هدفى دارند حرکت مىکنند. آن هدف عبارت است از اهداف سیاست استکبارى که دولت آمریکا را هم همان سیاستها دارد مىچرخاند. اینها چیز کوچکى نیست...»
خود نظريهپردازها و اندیشمندان غربی نیز بارها بر چنین واقعیتی صحه گذاشتهاند. از جمله نوام چامسكي كه رسانههاي آمریکایی را ابزار سركوب مردم و ساير ملل ميداند. ريك آلتمن، استاد دانشگاه پرينستن آمريكا معتقد است که فيلمهاي هاليوودي، عامل اصلي ترويج فرهنگ آمريكایی در سطح جهان است.
البته تأثیرگذاری استراتژیک فرهنگ و هنر و کاربرد ابزارهای هنری در نفوذ و سلطه بر کشورها، قبل از غرب، توسط کمونیستها شناخته شده بود. به طوری که لنین، رهبر انقلاب شوروی میگفت: «سینما با ما، همه ارتشهای دنیا علیه ما، سرانجام ما پیروز خواهیم شد.»
اما شيوه استفاده غربیها از هنر با آنچه نزد کمونیستها رواج داشت کاملا متفاوت است. به طور مثال، فيلمهاي ايدئولوژيك حكومتهاي كمونيستي، رويكردي تبليغاتي و پروپاگاندا داشتند. به همين دليل بسياري از اينگونه فيلمها، كاركردي معکوس مييافتند و نه تنها مخاطب خود را به ایدئولوژی مارکسیستی علاقهمند نميكردند كه گاهي تماشاگر را نسبت به این ایدئولوژی منزجر ميكردند. سبك و سياق هاليوود، كاملا برعكس است؛ اتفاقا بسياري از فيلمهاي آمريكايي كه ظاهري غيرسياسي و يا ژستی اعتراضي و انتقادي دارند، نسبت به فيلمهاي سياسي نافذتر هستند.
اما در اين ميان، فيلمهاي تجاري و سرگرمكننده كه هرساله به طور انبوه و متعدد توليد شده و در كشورهاي مختلف جهان تكثير ميشوند، بيشترين نقش را در تبليغ اهداف حكومت آمريكا دارند. فيلمهايي كه در قالبي جذاب و پرزرق و برق به مثابه كلاس آموزش زندگي مصرفي عمل ميكنند. يكي از شاخصههاي اصلي ايدئولوژي سرمايهداري، مرام مصرفگرايي است. مصرفگرايي، رگ حيات سرمايهداري (كاپيتاليسم) است. چون شاكله اصلي نظام سرمايه محور جهان را شركتهاي چندمليتي و كمپانيهاي بزرگ اقتصادي و تجاري تشكيل ميدهند. اين مجموعههاي سوداگر و پولپرست، براي بازاريابي و سود بيشتر، متكي به مصرف روزافزون تودهها و ملتها در نقاط مختلف جهان هستند.
نكته مهم اين است كه اكثر كمپانيهاي توليد فيلم در هاليوود، از شعبهها و شركاي تجاري شركتهاي بزرگ اقتصادي به حساب ميآيند. به طوري كه «برنا كولمن» از كارشناسان مطالعات رسانهاي در آمريكا طي مقالهاي با عنوان «مالك واقعي رسانهها كيست؟» اذعان كرده بود كه تمامي رسانهها، روزنامهها و نشريات، شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي، كمپانيهاي توليد فيلم و موسيقي و بازيهاي رايانهاي در آمريكا تحت سيطره شش شركت به نامهاي «سوني»، «نيوز كورپ»، «واياكام»، «وايوند يونيورسال»، «تايم وارنر» و «والت ديسني» هستند.
اين نويسنده همچنين در مقاله خود نوشته بود كه درآمريكا اين صاحبان منافع (سرمايهداران) هستند كه به طور مستقيم بر رسانهها تاثير ميگذارند.
اما یکی دیگر از راههای نفوذ غرب، شکار میانجی فرهنگی است. به این معنی که غربیها از طریق جشنوارهها و جوایز هنری، سعی میکنند افرادی را در میان ملتها مطرح و برجسته کنند. این افراد، لزوما هنرمندان خوبی نیستند اما به خاطر ضعف شخصیتی و شیفتگی به مظاهر فرهنگ غربی، در نقش سفیر و سخنگوی دولتهای غربی در یک کشور فعالیت میکنند. به این ترتیب که شبه روشنفکران، نویسندهها، خوانندهها، بازیگران و فیلمسازان و ... توسط غربیها و به بهانههای مختلف به محافل و جشنوارهها دعوت میشوند و تحت حمایت قرار میگیرند. این هنرمندان هم رفته رفته به عامل و میانجی غرب تبدیل میشوند.
طی 35 سال گذشته، سفارتخانه آمریکا در ایران تعطیل بوده و ایالات متحده هیچ سفیری در ایران نداشته است، اما برخی از هنرمندان و محافل فرهنگی در کشور ما به مثابه سفیر آمریکا عمل کردهاند. نفی فرهنگ و ارزشهای دینی و انقلابی و حتی ملی و به جای آن تقدس بخشیدن به هر آنچه غربیها میپسندند یکی از راههای زمینهسازی نفوذ غرب به ایران توسط جریانهای شبهروشنفکر و غربزده بوده است. یکی از مثالهای بارز این مسئله، شیفتگی بیش از حد برخی از سینماگران و مسئولین سینمایی ایران به مراسم اسکار بوده است. برخی از این افراد و به ویژه رسانههای متعلق به جبهه به اصطلاح اصلاحطلب درحالی به تبلیغاتچیهای اسکار تبدیل شدهاند که خود روشنفکران و هنرمندان طراز اول غرب، همواره به مراسم اسکار تاختهاند. به طور مثال، لوئیس بونوئل، که از او به عنوان رهبر جنبش سوررئالیسم آوانگارد در تاریخ سینما یاد میشود، درباره اسکار گفته بود: «هیچ چیز به اندازه بردن اسکار از نظر اخلاقی برای من منزجرکننده نیست.» وودی آلن که بسیاری از اهالی سینمای ما، او را روشنفکرترین فیلمساز هالیوود میدانند هم گفته بود که برگزارکنندگان اسکار، سیاسی و اهل معامله و مذاکره هستند. او حتی ایده جوایزی چون اسکار را احمقانه توصیف کرده است. داستین هافمن، بازیگر صاحب سبک و معتبر سینمای آمریکا نیز گفته بود؛ جایزه آکادمی، زشت و ناپسند و کثیف است و هیچ تفاوتی با یک مسابقه ملکه زیبایی ندارد. جورج سی اسکات، بازیگر فیلمهایی چون «دکتر استرنج لاو» و «بیلیارد باز» هم نظرش این بود که اسکار یک شوی عمومی، با ایجاد تعلیقی ساختگی برای اهداف اقتصادی، آزاردهنده، غیرمتمدنانه و ذاتا فاسد است.
واقعیت این است که نمیتوان هم از هنر مستقل و آزاد دم زد، اما راه سیطره فرهنگ استیلاجو و استعمارگر را نیز هموار کرد. نمیتوان هم شعار «مرگ بر آمریکا» سر داد و هم برای جلب توجه مراسم آمریکایی اسکار ، عطش داشت. نمیتوان ادعای آزادیخواهی داشت اما دست عروسکهای خیمه شببازی استبداد را بوسید و برای گرفتن جایزه از آنها گدایی کرد.