kayhan.ir

کد خبر: ۵۸۷۱۷
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۲

صاحب عزای ماتم کرب‌و بلا بیا(چشم به راه سپیده)

Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir

صاحب غم‌ها کجائی؟
آمد محرم صاحب غم‌ها کجایی؟
ای داغدار اشک و ماتم‌ها کجایی؟
ای خسته از انبوه آدم‌ها کجایی؟
اصلا بگو آقا محرم‌ها کجایی؟
دلگیرم از این روزهای بی تو بودن
این روزهای از فراق تو سرودن
روزی که میایی نمی‌دانم که هستم
آه ای عزیز فاطمه خالیست دستم
من چشم بر دیدار چشمان تو بستم
هر شب اگر در مجلس روضه نشستم؛
امشب هم از خونابه‌های تشت خواندیم
هم زان تنی که پاره پاره گشت خواندیم
کم‌کم جوانی هم به سرآمد ولی تو...
از لحظه رفتن خبر آمد ولی تو...
عمری محرم شد صفر آمد ولی تو...
عمری به جان ما شرر آمد ولی تو...
این عبد بی‌مولا نمی‌خواهد جهان را
از غم رها کن دیگر ای صاحب، زمان را
رضا یزدانی
روضه ما
خشکی چشم پشیمان مرا دریابید
به غباری سرمژگان مرا دریابید
من اویسم ز قرن آمدم آقایم نیست
چشمهای تر حیران مرا دریابید
کاش می‌دیدم و با گریه‌کنان می‌گفتم
حال آقای پریشان مرا دریابید
می‌زنم سینه به پای غمتان تا یک روز
سینه خسته سوزان مرا دریابید
کاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت
کاش در کرب‌وبلا جان مرا دریابید
گریه مادر تو می‌رسد از روضه ما
دست‌ها، چاک گریبان مرا دریابید
مادرت باز به سر می‌زند و می‌گوید
پسر تشنه و عریان مرا دریابید
عمه کوچک تو داشت به زینب می‌گفت
زخم‌های لب مهمان مرا دریابید
حسن لطفی
مهمان نگاه
چرا آواره کوه و بیابانم، نمی‌دانم
چه می‌خواهم غم عشق تو از جانم، نمی‌دانم
به سمت آسمان رو می‌کنم هر جمعه می‌پرسم
کجایی ماه پشت ابر پنهانم؟ نمی‌دانم
تو که هر هفته امضا می‌کنی پرونده ما را
نمی‌مانم چرا بر عهد و پیمانم، نمی‌دانم
در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو
به جا می‌ماند آیا دین و ایمانم؟ نمی‌دانم
نمی‌دانم که هستم آن زمان پای رکاب تو
چه هستم، کافرم گبر مسلمانم، نمی‌دانم
فدای قلب پرمهرت که این شب‌ها پر از درد است
محرم مثل تو ناحیه می‌خوانم، نمی‌دانم
چه می‌شد اینکه مانند شما خون گریه می‌کردم
خدا می‌کرد چون زینب پریشانم، نمی‌دانم
شبیه حر سرم زیر است پشت خیمه ارباب
نگاهش می‌کند امروز مهمانم؟ نمی‌دانم
عباس احمدی
چشم‌های بارانی
در انتظار تو چشمم همیشه بارانیست
و بی‌تو حال و هوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری از این زندگی نمی‌بینم
که لحظه لحظه عمرم پر از پریشانیست
هوای خیمه قلبم بدون تو سرد است
بهار؛ پیش دو چشمم شب زمستانیست
ز جاده‌ای که گذر کرده ای مسافر عشق
ببین که جای قدومت چقدر نورانیست
درون سینه من پر زه آه تبدارست
حدیث غیبت تو بین سینه زندانیست
دعای ندبه‌ هر صبح جمعه‌ام آقا
به قصد آمدن تو برای مهمانیست
بیا که ماه عزای شهید بی‌سر شد
بیا ببار که هنگام مرثیه خوانیست
محمدحسن بیات‌لو