سرّ بردن اهل حرم به کربلا
نهضت عاشورا یک مکتب، برنامه و نظام شایسته مداقه و الگوبرداری است. شناخت ابعاد مختلف این نهضت یکی از لوازم ضروری برای تداوم بخشیدن به آن است. نوشتار پیش رو دلایل به همراه بردن اهل حرم به کربلا را تبیین میکند.
همراهى خانواده امام حسين(ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهميت است؛
1. زنان و كودكان توانايى تبليغ و پيامرسانى را دارند.
2. علاوه بر توانايى تبليغ، دشمنان نيز از مقابله با آنان عاجزند؛ زيرا بايد حريم آنان را حفظ كنند و در صورت آسيبرسانى به زنان و كودكان، عواطف همگان جريحهدار مىشود و نزد افكار عمومى در طول تاريخ محكوم خواهند شد. چنانكه در واقعه كربلا دشمنان حتى نزد خانوادههاى خود، سرافكنده شدند.
3. ديگر آنكه از نگاه عرفانى، امام حسين(ع) تمام هستى خود و اطرافيان خود را بدون هرگونه كاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنين اخلاصى آن شد كه نهضت عاشورا در طول و عرض تاريخ، براى مسلمانان و غير مسلمانان، تأثيرگذار باشد و در قيامت نيز به درجهاى برسند كه همگان غبطه آن را بخورند. براى توضيح بيشتر در اين باره، چند نكته قابل ذكر است:
اول: پيامرسانى
تكليف اجتماعى در آيين اسلام، ويژه مردان نيست؛ بلكه زنان متعهد و مسلمان نيز در برابر جريان حق و باطل و مسئله ولايت و رهبرى، وظيفه دارند و بايد از رهبرى حق، دفاع و پيروى كنند و از حكومتهاى فاسد و مسئولان نالايق، انتقاد نمايند و در صحنههاى گوناگون اجتماعى، حضورى مؤثر داشته باشند. در تداوم مسيرى كه حضرت زهرا(س) در حمايت از امام معصوم(ع) و افشاگرى عليه ظلم و غصب زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زينب(س) نيز در نهضت كربلا دوشادوش امام حسين(ع) مشاركت داشتند.
هر قيام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پيام» تشكيل مىگردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونين و قيام مسلحانه است كه مستلزم كشتن و كشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پيام» نيز، رساندن و ابلاغ خواستههاى انقلاب و بيان آرمانها و اهداف آن است. با بررسى قيام مقدس امام حسين(ع)، اين دو بخش كاملاً در آن به چشم مىخورد؛ زيرا انقلاب امام حسين(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، يعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچمدارى نيز بر عهده خود ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم نهضت عاشورا به پرچمدارى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانيدند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنهدارى كه حكومت اموى از زمان معاويه، عليه اهلبيت(ع) - به ويژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بىشك اگر بازماندگان امام حسين(ع) به افشاگرى و بيدارسازى نمىپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت، نهضت بزرگ و جاويدان آن حضرت را در طول تاريخ، كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مىدادند؛ همچنان كه برخى در تهمتى درباره امام حسن(ع) گفتند: «بر اثر ذاتالريه و سل از دنيا رفت».
اما تبليغات گسترده بازماندگان حضرت سيدالشهدا(ع) در دوران اسارت - كه كينهتوزى سفيهانه يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود - اجازه چنين تحريف و جنايتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حكومت امويان بر شام، بيش از پيش روشن مىشود.
دوم: خنثىسازى تبليغات بنىاميه
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمانروايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر(ص) را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند و نه اسلام را دستكم آنگونه كه در مدينه رواج داشت، مىشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پيامبر اكرم(ص) يا در فتح اين سرزمين شركت داشتند، و يا به تدريج در آنجا سكونت گزيده بودند؛ ولى بررسى زندگىنامه اين افراد نيز روشن مىكند كه جز چند تن، بقيه آنان براى مدت كمى محضر پيامبر گرامى اسلام(ص) را درك كرده و جز يك يا چند حديث، روايت نكرده بودند. گذشته از آن، بيشتر اين افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حكومت معاويه، وفات كردند و در زمان قيام امام حسين(ع) تنها يازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر مىبردند.
اينان مردمانى در سنين هفتاد تا هشتاد سال بودند كه گوشهنشينى را بر آميختن با توده مردم ترجيح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. و در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمىدانستند و شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مىراندند! و تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخهاى بزرگ و تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن پيش از آن سابقه داشت و به يقين كسانى بودند كه مىپنداشتند آنچه در مدينه عصر پيامبر گذشته، نيز اين چنين بوده است. (قيام امام حسين(ع)، سيد جعفر شهيدى ص 185)
معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونهاى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بىچون و چرا تسليم شوند. (بررسى تاريخ عاشورا، محمد ابراهيم آيتى ص 47). همچنين وي در طى اين مدت، نه تنها از نظر نظامى و سياسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد كه از نظر فكرى و مذهبى نيز مردم آن منطقه را كور، كر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعليمات اسلام به آنان عرضه مىكند، بىهيچ اعتراضى بپذيرند.
حكومت بنىاميه با تبليغات زهرآگين و كينهتوزانه، خاندان پاك پيامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنىاميه را خويشان رسول خدا و نزديكترين افراد به او معرفى كرده؛ به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه ما تا زمان قتل مروان آخرين (خليفه اموى)، نمىدانستيم كه رسول خدا(ص) جز بنىاميه خويشاوندى داشت كه از او ارث ببرند، تا آنكه شما امير شديد. (شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج 7، ص 159)
بنابراين، جاى شگفتى نيست اگر در مقاتل مىخوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زينالعابدين(ع) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند:
«إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً» (احزاب ـ 33) «بىشك خداوند مىخواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد، پاك ساختنى». فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد. (مقتل الحسين(ع)، اخطب خوارزمى، ج 2، ص 61؛ سيد بن طاووس، اللهوف، ص 74)
بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام حسين(ع) و خطبهها و روشنگرىهاى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س)، تحريفات چندين دهه بنىاميه - حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان - خنثى شد.
سوم. افشاى چهره ظالمان
بُعد ديگر علت حضور خانواده امام حسين(ع)، نشان دادن چهره واقعي يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيامآوران، عنصر مظلوميت است. از اين رو برخى از جناحها، گروهها و احزاب سياسى هنگام تبليغات براى نفوذ بيشتر در اذهان مردم و افكار عمومى، مظلومنمايى مىكنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بيزار و متنفر است، همچنانكه مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است. در حادثه كربلا، نه مظلومنمايى؛ بلكه حقيقت مظلوميت با فداكارى اهلبيت(ع) آميخته شد و آنان پيام سالار شهيدان و اصحاب را با عالىترين صورت به همه مردم ابلاغ كردند؛ به گونهاى كه امروز نيز صداى آنان، در وجدان بشريت به گوش مىرسد.
خردسالان و زنان، كه نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوتبارترين شكل ممكن مورد ضرب و شتم، آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لبهاى تشنه در كنار شط فرات جان داد؛ دخترك خردسال كنار پيكر خونين و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خيمههاى آنان به آتش كشيده شد و ... اين عوامل در ابلاغ پيام و افشاى ماهيت حكومت يزيد كمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحاب نبود. همين «صداى العطش» طفلان امام حسين(ع) و قنداقه خونين علىاصغر(ع) است كه آن شمشيرزدنها و خونهاى ريخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همين كه خواست دستگاه بنىاميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين(ع) را به صورت مُثله و قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرندهاى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد.
اينجا اگر امام سجاد(ع) مىفرمود: «پدرم را شهيد كردند»، در چشم مردم شام - كه شناخت عميقى نسبت به اهل بيت نداشتند - خيلى مهم نبود؛ زيرا مىگفتند: «در جنگ، افرادى كشته مىشوند و يكى از آنان امام حسين بوده است».
امام سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد كشتن داريد؛ اما چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمههاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟ اين كلمات به قدرى در نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و يك جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.
نكته پايانى آنكه، يزيد مىخواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهلبيت، همه حركتها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام حسين(ع) و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههاى ظلمستيزى را براى خونخواهى امام حسين(ع) و از بين بردن بنىاميه در نقاط مختلف سرزمينهاى اسلامى به وجود آورد. حضور زنان در كربلا آنان را تبديل به شاهدان و گزارشگران عيني واقعه كربلا كرد. در صورت نبود آنان، لشكر بنياميه ميتوانست هر آنگونه كه ميخواهد وقايع عاشورا تحريف كند.
در مورد امام سجاد(ع) نيز لازم به تذكر است كه بيماري ايشان شكم درد (به صورت حاد و شديد) بوده به گونهاي كه ايشان توان حمل سلاح و جنگيدن را نداشتند. (بصائرالدرجات، صفار قمي، ص 148 و 163؛ الارشاد، شيخ مفيد، ص 114؛ اعلام الوري، طبرسي، ص 246). شروع بيماري نيز در همين ايام بوده نه اينكه ايشان از همان ابتداي سفر بيمار بوده باشند. البته قابل تذكر است كه بيماري ايشان در آن ايام نيز خود مصلحتي الهي بوده تا تنها فرزند باقي مانده از امام حسين(ع)، براي برعهده گرفتن منصب امامت و رهبري جامعه زنده بمانند.