kayhan.ir

کد خبر: ۵۴۱۳۶
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۹
شهید آوینی در مورد آمریکا چه می‌گفت؟

«هول از ابوالهول» یا «ترس ازکدخدا»؟!


بازخوانی برخی از نوشته‌های شهید آوینی در این روزها که عده‌ای دم از ارتباط با کدخدا می‌زنند و معتقدند که توانسته‌اند «سایه‌ شوم جنگ را از سر مردم» بردارند خالی از لطف نیست. در همین رابطه شهید آوینی در کتاب «آغازی بر یک پایان» در مقاله‌ کوتاه خود با عنوان «ایمان منجی فرداست» می‌نویسد:
تحولاتي را كه اين روزها در كره زمين روي مي‌دهد از نظرگاه‌هاي مختلفي تحليل كرده‌اند اما هيچ‌يك از اين تحليل‌ها نتوانسته است از سيطره القائات تبليغاتي منتشر در امپراتوري ارتباطات خارج شود. امپراتوري ارتباطات همان سرزمين اعتباري است كه آقاي مك لوهان آن را دهكده جهاني خوانده است، تعبيري فريبكارانه كه ماهيت اين امپراتوري را پوشيده مي‌دارد.
امپراتوري ارتباطات فضايي است يكپارچه كه وسايل ارتباط جمعي ساخته‌اند. ساكنان اين امپراتوري كه تقريباً سراسر كره زمين را پوشانده است بي‌آنكه خود بدانند تحت سيطره حاكميت واحدي هستند كه از طريق وسايل ارتباط جمعي بر قرار گشته است.
تعبيراتي چون امپراتوري ارتباطات و يا دهكده جهاني اگر چه ممكن است مبالغه‌آميز به نظر آيند، اما اشاره به حقيقتي دارند كه غفلت از آن مي‌تواند از مبالغه‌اي كه در اين تعابير وجود دارد بسيار خطرناك‌تر باشد. من هم مي‌پذيرم كه تعبير دهكده جهاني در عين آنكه اشاره به جهاني بودنِ ارتباطات دارد مخاطبان خويش را نيز دچار اين يأس مي‌سازد كه هيچ چيز از چشم كد خدا پنهان نمي‌ماند، حال آنكه كدخدا آن قدرها هم كه وانمود مي‌كند هوشيار و مسلط بر اوضاع نيست و اصولاً كدخدا يا آن ابوالهولي كه بر اين دهكده جهاني حكم مي‌راند، پيش از آنكه قدرتمند باشد هرسناك است و پيش از آنكه قدرت‌نمايي كند درباره قدرت خويش سخن‌پراكني مي‌كند و مردمان را مي‌ترساند.
اما در عين حال، غفلت از اين معنا كه كره زمين با تكنولوژي ارتباطات به يك مجموعه به هم پيوسته تبديل گشته خطرناك‌تر است از آنكه هول كدخدا در دلمان رخنه كند. دشمن را نبايد دست‌كم گرفت، علي‌الخصوص اين ابوالهول را كه خود شيطان اكبر است.
ابوالهول در عين حال غفلت از اين معنا كه كره زمين با تكنولوژي ارتباطات به يك مجموعه به هم پيوسته تبديل گشته خطرناك است از آنكه هول كدخدا در دلمان رخنه كند. دشمن را نبايد دست‌كم گرفت، علي‌الخصوص اين ابوالهول را كه خود شيطان كه تحقق تاريخي يافته و حاكميت خويش را بر ترس و وحشت مردمان از قدرت خويش بنا كرده است. اما در اينكه فضايي به هم پيوسته از ارتباطات با يك هويت واحد وجود دارد كه انسان‌هاي سراسر كره زمين را اسير نظام ارزشي واحدي ساخته است ترديدي وجود ندارد. نمونه‌اش همين تعابيري است كه عموم ما پذيرفته‌ايم: جهان سوم، كشورهاي پيشرفته و در مقابل آن كشورهاي عقب مانده و يا عقب نگه داشته شده، توسعه‌يافتگي و توسعه‌نيافتگي ... تعابيري از اين قبيل بسيارند، اما من به همين دو سه نمونه اكتفا كرده‌ام تا از اصل مبحث باز نمانيم، در عين آنكه اين شواهد مثال خواهند توانست مرا در ادامه سخن ياري دهند.
ما با پذيرش خود به عنوان كشور عقب افتاده و پذيرش غرب به عنوان پيشرفته چه چيزي را پذيرفته‌ايم؟ نتيجه طبيعي پذيرش اين تعابير آن است كه هم خود را يكسره در اين جهت قرار دهيم كه اين عقب‌ماندگي را جبران كنيم. اينكه ما موفق شويم و يا نشويم تغييري در اصل مطلب نخواهد داد و اصل مطلب اين است كه مگر پيش و پس كجاست كه آنها پيش رفته باشند و ما پس‌مانده؟ اگر پيش آنجاست كه غربي‌ها رسيده‌اند، صد سال سياه مي‌خواهم كه به آنجا نرسيم و اگر پس اينجاست كه ما اكنون قرار داريم چه بهتر كه در همين جا بمانيم. پذيرش همين يك معنا در سراسر كره زمين كافي است براي آنكه هيچ انقلابي ايجاد نشود، چرا كه اگر غايت انقلاب در نهايت همان است كه غربي‌ها به آن دست يافته‌اند، ديگر چه انقلابي؟ فقط مي‌ماند آنكه مردمان كشورهاي عقب مانده همچون دانشجويان چيني به خيابان بريزند و از دولت‌هاي خويش بخواهند كه هر چه زودتر آمريكايي شوند و به كشورهاي پيشرفته ملحق گردند‍!
پس مي‌بينيد كه آن تعبير دهكده جهاني چندان هم بي‌معنا نيست. مگر ما اين ارزش‌ها را نپذيرفته‌ايم و در راديو و تلویزيون و محاورات روزمره و خطابه‌هاي ژورناليستي به آنها تفوه نمي‌كنيم؟ وقتي ما كه هسته جوشان انقلاب معنوي در جهان امروز هستيم نتوانسته‌ايم در يابيم كه با قبول اين معاني چه غايتي را پذيرفته‌ايم، واي بر احوال ديگران از مردمان الجزاير و عراق و سوريه و ليبي و اردن و... پاكستان و افغانستان! ما با اين تعبير پذيرفته‌ايم كه پيشرفت همان است كه براي آنان رخ داده. فلذا نبايد به چشم بياييم از آنكه ما را مرتجع و واپس‌گرا بخوانند. آنها هم با همين نگاه به جهان مي‌نگرند كه خود را پيشرفته مي‌دانند و ما را پس‌مانده و از اينجا نتيجه مي‌گيرند كه هر تحولي اگر در جهت دستيابي به توسعه‌يافتگي باشد رشد است و اگر نه واپس‌گرايي و ارتجاع. و مگر غايت انقلاب اسلامي چه بود؟ توسعه‌يافتگي؟ رشد اقتصادي؟ حصول دموكراسي؟
اين تعبير را فقط براي نمونه به ميان آورديم و اگر نه، تعبيراتي از اين قبيل به صورت غير قابل انتظاري زبان ما را بيمار كرده است. بيماريِ زبان را دست‌كم نگيريم، بيماري زبان يعني بيماري ادب و فرهنگ، يعني بيماري تفكر و تعقل، يعني سرگشتگي و گمگشتگي و انحراف تاريخي در مسير و مصير.
ما بايد در اطراف تمامي تعابيري كه در زبانمان وارد شده است تامل كنيم و نبايد كه اين تعبير دهكده جهاني را نيز بپذيريم. كدخداي اين دهكده كه همان ابوالهول يا شيطان اكبر است ما را به همزيستيِ مسالمت‌آميز مي‌خواند تا خود بر اريكه قدرت بماند. او جرات چون و چرا كردن درباره ارزش‌هاي مقبول و مشهور اين دهكده جهاني را نيز از ما مي‌گيرد به ضرورت انقلاب نرسيم و اگر هم انقلاب كرديم، با اختيار توسعه‌يافتگي به مثابه غايت‌الغايات انقلاب، ناچار بار ديگر كشكول گدايي پيش كدخدا دراز كنيم تا به ما تكنولوژي لازم براي استحصال اين آرزو را عطا كند.
شبكه‌هاي گسترده امپراتوري ارتباطات در جهت حفظ وضع موجود و استمرار آن با هر جنگ و انقلابي مخالفت مي‌ورزند، اما در مواقع لزوم، اگر ابوالهول- امپراتور جهان و هم و ترس بخواهد كه دولتي همچون اسرائيل را در كشور فلسطين تشكيل دهد، چشم اغماض بر جنگ مي بندد تا اسرائيل مستقرشود و آنگاه ديگر... تا بجنبيم و عليه اسرائيل متحد شويم و فلسطين را از او پس بگيريم، ده ها سال مي‌گذرد.
پس همه هم آنها مصروف حفظ وضع و استمرار آن. نداي صلح، صلح براي همين است كه ما بشنويم نه اسرائيل آزادي هم چماقي است كه براي سر ما ساخته‌اند، اگر نه هرگاه كه منافع ابوالهول در خطر افتد، حكم سانسور اخبار در سراسر امپراتوري ارتباطات به اجرا درمي‌آيد و اگر تظاهراتي عليه جنگ خليج فارس برپا شود پليس‌ها به خيابان مي‌ريزند و صدها نفر را دستگير مي‌كنند، همراه با ضرب و جرح. شكنجه‌گاه‌هاي اسرائيل روي زندان‌هاي المعتصم و المتوكل ... را سفيد كرده‌اند، اما نطق از كسي در نمي‌آيد و در عوض گاليندوپل راه به راه به ايران مي‌آيد.
اما با اين همه در امپراتوري ارتباطات اگر فقط اخبار وارونه مي‌شدند در برابر وارونگي ارزش‌ها چيزي نبود اما مهم آن است كه ما را هم رفته رفته به قبول قواعد جهاني بازي در اين دهكده ارتباطات وا مي‌دارند.
تحولاتي كه اين روزها در كره زمين روي مي‌دهد نويد عصر ديگري را مي‌دهد كه در آن ابوالهول از اريكه قدرت به زير خواهد افتاد و غرب از هم فرو خواهد پاشيد و تمدني ديگر نه از شرق و نه غرب كه از خاورميانه برخواهد خاست. همين كه دهكده جهاني آقاي مك لوهان انكار شود و وضع موجود خطر افتد به منفعت همه انقلابيوني است كه عصر ديگري را انتظار مي‌كشند. و مردم جهان هم اگر ترس از مرگ و عدم آرامش بر تفكراتشان سايه نمي‌انداخت، درمي‌يافتند كه چقدر از وضع موجود خسته‌اند. كره زمين خسته است. بشر بعد از اين قرن‌ها زمين‌گرايي و خودپرستي احساس مي‌كند كه نيازمندِ عالم را در درون خويش باز خواهد يافت و به آن بازخواهد گشت، و اما نه بي‌رنج، بلكه با رنجي بسيار اين دوران رنج اكنون سر رسيده است.
آنچه را كه گفتم به حساب حمايت از جبهه مقابل نيروهاي چند مليتي نگذاريد. جنگ‌هاي مردمان جهان با يكديگر اگر جهاد مقدس ديني نباشد لاجرم مبتني بر قدرت‌طلبي است و جنگ خليج فارس نيز از اين نوع دوم است، اما اگر ضرورت ايجاد تحولاتي اساسي را متناسب با اين رويكرد ديگر باره بشر به دين و دينداري احساس كرده باشيم، بايد بدانيم كه تحول بدون جنگ ممكن نيست.
به نظر مي‌رسد كه تحولات جهاني در جهت ايجاد يك جبهه متحد اسلامي عليه اسرائيل براي تحرير فلسطين سير مي‌كند و علت اينكه تحليل اين وضع حول محوري كه عنوان شد چندان ساده نيست آن است كه در مقابل آمريكا و نيروهاي چند مليتي كه مظهر شيطان اكبر هستند، (حّق غير ممزوج به باطل) قرار نگرفته است و اگر نه، هيچ مسلماني حق نداشت در پيوستن به جبهه حق ترديدي به خود راه دهد و تعلل ورزد.
صدام حسين در اشغال كويت محقق نيست اما از آن سو علت شكست لشکركشي غرب با تمام قوا نيز آن است كه كسي جرات نكردند كه قواعد بازي دهكده جهاني را انكار كند و در مقابل كدخدا شاخ و شانه بكشد، و انصافاً اين اشغالگرِ بي‌مبالات هم از معدود كساني است كه جرات دارند در يك چنين جهاني تظاهرات مردم اروپا و آمريكا عليه جنگ نيز بيشتر بدان سبب است كه آنها جنگ مي‌شناسند و از عواقب آن باخبرند، اگرچه باز هم تلويحاً بر اين معنا اشعار دارند كه اگر جنگ‌هاي بين‌المللي اول و دوم نبودند، انقلاب صنعتي اين سان كه امروز به بار نشسته است تحقق نمي‌يافت.
جهان فردا ديگر از آنِ غرب نيست و همه تحولات حكايتگر همين حقيقت هستند و غرب نيز با اين لشکركشي مي‌خواهد بر اين تصور يكسره خط بطلان بكشد. در اين جنگ چه پيروز شود و چه صدام حسين تقدير تاريخي بشر در اين عصر جديد همان است كه گفته شد. آمريكا و اروپا بعد از دو قرن روشنفكري و يك قرن توسعه صنعتي به همان عاقبتي دچار آمده‌اند كه همه تمدن‌ها در طول تاريخ. اگر اين هيولاي قدرت از بين برود خلأ وجود آن را چگونه بايد پركرد؟ به نظر مي‌رسد كه پيش از اضمحلال و فروپاشي كامل با رويكرد ديگرباره انسان به عالم معنا خلأ دروني بشر كه ناشي از بي‌ايماني است پر خواهد شد و اثبات جاي انكار خواهد نشست.
ايمان منجي جهان فرداست چنان كه منجي ايران شد و انقلاب اسلامي را به سرچشمه جوشان انقلاب معنوي و ديني در سراسر جهان مبدل كرد.