طنز دانشجویی
روزی روزگاری«آلن ایر» !
در جریان مذاکرات هستهای حدود یکی دو هفته پیش آلنایر سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا یا اگر خودمانیتر بگوییم عمو آلن که خیلی هم دوست دارد با ایرانی جماعت احساس قرابت کند و به بهانههای مختلف اعم از برد تیم والیبال ایران مقابل تیم کشورش - آمریکا - یا تعطیلات نوروز یا در موارد دیگر از طریق ارسال پیام برای ایرانیان در شبکههای اجتماعی به ابراز احساسات بپردازد و خودش را در نقش خرس مهربان و یا جان کوچولو - دوست رابین هود - برای ما جا بزند در پاسخ به سؤال خبرنگاری که از او پرسید چرا آمریکاییها هنوز در مورد شلیک موشک به پرواز 655 ایران ایر که 290 کشته داشته است توضیحی ندادهاند و حتی عذرخواهی نکرده است، فقط فرموده بود «متاسفانه خطایی بوده است که در اثر آن ایرانیان بیگناه کشته شدهاند ولی برای همه بهتر است گذشته را فراموش کنیم و به آینده روشن نگاه کنیم»!
اتفاقا این جواب برای ما تداعیکننده دزدی است که تا وقتی جوان است و زورش میرسد و میتواند از تاریکی شب و غفلت دیگران استفاده کند کارش را راه میاندازد و مال و اموال را میدزدد و به یغما میبرد و میرود و وقتی دیگر از کار افتاده شد و دیگر نه توانی در بازو برایش مانده و نه پای دویدنی ندای توبه و انابه سر میدهد و راه درویشی پیش میگیرد درست مانند شخصیت قلی خان در سریال خاطرهانگیز «روزی روزگاری»!
در یکی از قسمتهای سریال هنگامی که مُرادبیگ معروف - با بازی مرحوم خسروشکیبایی - که هنوز راهزنی سرشناس است و کاروانهای بسیار را به یغما برده است از قضا سر راه کاروانی سبز میشود که مسئولیت رهبری محافظان آن را پیرمردی بر عهده دارد به نام «قلی خان».
قلی خان پیرمردی است راهزن که در جوانی با خودش عهد میکند که تا آخر عمر اصطلاحاً هزار کاروان را لخت کند و البته موفق هم میشود که این کار را به سرانجام برساند تا آنکه به دوران پیری و از کار افتادگی میرسد و آن وقت است که تازه به فکر توبه میافتد و مثلاً با خودش میگوید «تو هزار کاروان را تا این لحظه از عمر سرقت کردی ببینم میتوانی یک کاروان را سالم به مقصد برسانی یا نه» و در حین انجام این قرارش با خودش است که گرفتار راهزن جوان یعنی مُراد بیگ میشود و از انجام این کار صواب و درست حتی برای یکبار هم که شده عاجز میماند و اینجاست که داستان را برای مراد بیگ تعریف میکند.
حالا حکایت آلن ایر و رفقایش کم شباهت به آن پیرمرد نیست که عمری را با فریاد و اربده مردم را به تاراج بردهاند و هرچه میخواستند اسبهای خود را تازاندند و حالا میگویند»گذشتهها گذشته است و باید به فکر آینده بود». البته باید به عمو آلن – آن هم چون خودش را از ما میداند - این نکته را گوشزد کرد که پیرمرد قصه ما اهل مردم فریبی و از این شاخه به شاخه دیگر پریدن و حتی در آخر عمر دیگر اهل حرص و طمع نبود ولی عمو آلن ما باید قبول کند که خصلتهای اخلاقیاش با قلی خان ما کمی تا قسمتی متفاوت است.
دوست طنازی میگفت فرض کنید در همین قسمت از سریال که بعدها منجر به توبه کردنمراد بیگ هم میشود اگر شخصیتی مانند آلن ایر را در داستان جا میدادیم کل ماجرا میتوانست تغییر کند.
در تخیلاتتان فرض کنید شخصی به نام ایربیگ - البته با ایربَگ (Airbag)اتومبیل اشتباه نگیرید - ایشان همان عمو آلن ایر خودمان است که اسمش را به فراخور داستان روزی روزگاری تغییر داده ایم و در گوشهای از تاریخ باز طراحی شده است - مانند بعضی از نیروگاههای هستهای خودمان که قرار است اینگونه شوند! - در لحظه مواجه مراد بیگ با قلی خان آنجا بود و هنگامی که مراد بیگ پس از شنیدن داستان قلی خان و سرنوشت او تصمیم به توبه میگرفت چه نقشی باز میکرد؟! آیا نقش حسام بیگ – با بازی محمود پاک نیت - را ایفا میکرد و دایما اصرار داشت به اینکه مراد بیگ به راهزنی ادامه دهد و الا گوشش را ببرد وکف دستش بگذارد یا نقش پیرزنی را داشت که راه صحیح را به مراد بیگ نشان میداد و سعی داشت او را اصلاح کند؟! یا شاید هم اصلاً جدای از جدی! - همان شوخی خودمان - باید برای او نقشی مانند «خام خُله» - با بازی محمد فیلی - را تصور کرد که شیرین عقلیاش باعث شیرینی داستان - بخوانید مذاکرات - میشد؟!
چه میشود کرد آلن ایر خودمان است؛ باید در یک گوشهای جایش بدهیم تا این همه محبتی که به ایرانی جماعت نشان میدهد را به گونهای جبران کنیم دیگر.
القصه در برخی منابع و کتابهای تاریخی که بنده جستجو کردم و یا حتی همین ویکی پدیا ذیل عنوان تاریخ شکلگیری عمو آلنایر زمانهای متفاوتی ذکر شده است یکی از آنها به قدمتی حدود 200 سال اشاره کرده است و گفتهاند اولین سرنخهای موجود از آلن ایر برمیگردد به زمان غرق شدن کشتی تایتانیک و آلن در کنار آن خانم مزبور - که احتمالاً از سمع و نظر همگان گذشته است - دومین بازمانده مشکوک در آن حادثه است در اخبار آمده است بعدها هرچه از عمو آلن در مورد دلایل غرق شدن کشتی سوال میشده است لبخند ملیحی میزده و همان جمله معروف و آشنایش را تکرار میکرده که «گذشتهها را باید فراموش کرد؛ حالا همه باید به آینده فکر کنیم» در صورتی که امروزه بنده که هیچ، ولی حتی اگر قرار باشد اسبها – البته اصلاً ارتباطی با اسبهای مورد اشاره در مذاکرات ندارد! - هم اگر بتوانند و بخواهند جایی برای کاری و یا معاملهای بروند حتماً یک رزومه از خود و یا حداقل عدم سوء پیشینه ارائه میدهند که خوب و بدش در آن معامله موثر است و نمیتوان از آن صرف نظر کرد چه برسد به عمو آلن ایر و دوستانش!
*مسعود بنی قاسم / دانشجوی فنی