به یاد شهید «اسماعیل اسکندری»
شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت(حدیث دشت عشق)
شهید«اسماعیل اسکندری» سال 1326 در روستای ولی عصر كوار از استان فارس دیده به جهان گشود . سال 1347 ازدواج کرد و صاحب 8 فرزند شد. با آغاز جنگ، اسماعیل هم کار و اعتبار و زن و هشت فرزندش را گذاشت و رفت جبهه! آنقدر کم به مرخصی میآمد که دست آخر مجبور شد همسر و فرزندانش را نزد خود به اهواز ببرد، اما با این حال باز هم به ندرت به خانواده سرکشی میکرد.
در جواب برادرانش که میخواستند جایگزین او در جبهه باشند میگفت :امروز اسلام در خطر است، من نمیتوانم اینجا بمانم. امروز تکلیف همه ماست که از مرزهایمان دفاع کنیم، شما هم اگر میخواهید، به جای خودتان به جبهه بیایید نه بجای من! همسر شهید میگوید: ساکن روستا بودیم با ۶ تا بچه، گفتم بسه دیگه جبهه نرو! دلش شکست. شب حضرت فاطمه(س) را در خواب دیدم فرمودند: مانعش نشو! او درعملياتهای پيروزمندانه فتح المبين، بيت المقدس و كربلای 4و5 حضور داشت و در 19 دی ماه 1365 در حال بالا رفتن از خاكريز دشمن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مردی از مردان حماسه، به آرامی سربر بالين خون گذاشت و به نام بلند شهيد افتخار يافت. فرازی از وصیتنامه سردار شهید: ای پدران و مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب حضرت زینب(س) را بدهید. مانند مادر وهب جوانانتان را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود: سری را که در راه خدا دادهام پس نمیگیرم...
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند