امام خمینی(ره) یگانه زمانه (بخش سوم )
ویژگی دیدگاه امام(ره) در باب حکومت دینی
استاد سید محمد مهدی میرباقری
تفکر و دیدگاه امام(ره) در باب حکومت و اصل اساسی آن یعنی ولایتفقیه نیز بینظیر است. اکثر فقهای شیعه قائل به ولایت فقیه هستند و در حوزه امور اجتماعی و عمومی، ولایت فقیه را قبول دارند. هر چند کسانی مثل شیخ انصاری و مرحوم آیتالله العظمی خویی و دیگران، ولایت فقیه یا اطلاق آن را در حوزه خصوصی انکار کردند؛ یعنی معتقد بودند فقیه در حوزه زندگی خصوصی افراد، ولایتی ندارد مگر در بحث امور حسبه. برای مثال اگر کسی سفیه باشد و نتواند در مال خود تصرف کند، فقیه در مال او تصرف میکند. اما ولایت فقیه در حوزه عمومی تعطیلبردار نیست؛ بیتردید اکثر فقها از باب امور حسبه، فقیه را حاکم میدانند. تلقی من این است که حضرت امام(ره) هم ولایت مطلقه فقیه را در حوزه عمومی مطرح میکردند نه در حوزه خصوصی. نمیگفتند فقیه ولایت دارد تا دفعتاً به کسی بگوید زنت را طلاق بده. اینها موضوع سخن امام (ولایت) در بحث ولایت فقیه نبود. ولایت فقیه یعنی سرپرستی حوزه عمومی جامعه. ایشان در اینجا قائل به ولایت مطلقه بودند و لذا همراهان زیادی هم داشتند؛ مثل صاحب جواهر، مرحوم نراقی و دیگران که قائل به ولایت مطلقه فقیه بودند. معنی ولایت مطلقه این است که در حوزه عمومی وقتی پای مصالح اسلامی و مسلمین پیش میآید، ولی فقیه متصدی امور است و حق تصرف دارد؛ این تصرف هم به هزینههای مالی، انسانی و امثال اینها قید نمیخورد. کما اینکه دشمن آنجایی که بحث برتری در موازنه پیش میآید جنگ جهانی راه میاندازد و برای خودش هیچ محدودیتی در هزینه کردن قائل نیست. فقیه در برتری موازنه جهانی و موازنه اجتماعی به نفع اسلام، مسئولیت و مأموریت و به تبع اختیاراتی دارد. البته نکتهای که در نگاه امام(ره) وجود دارد این است که اولاً ایشان بیشتر از نگاه کلامی و تفقه در مجموع دین، به مسئله ولایت فقیه نگاه میکردند؛ یعنی تفقه در حوزه عرفان و اخلاق، در حوزه احکام و فقه، در حوزه معارف و اعتبارات؛ یعنی فلسفه و کلام و امثال اینها. ایشان از زاویه نگاه جامع به دین، ولایت فقیه را جستوجو میکردند. ولایت فقیه را از فروع فقه نمیدانستند بلکه آن را یک اصل ناشی از تفقه در مجموع دین میدانستند؛ نه ناشی از تفقه در فروع فقه. نگاه امام(ره) به ولایت فقیه مسئلهای است که باید از مجموع تفقه در دین استنباط شود.
تفاوت دیگر امام (ره) با سایر بزرگان این است که ایشان به لحاظ موضوعی بعد از اینکه این ولایت مطلقه را میپذیرند، موضوع تصرف را حل و فصل مسائل خرد نمیدانستند؛ یعنی مأموریت حکومت را منحصر در ایجاد نظم و یا منحصر در ایجاد امنیت ملی نمیدیدند. اینها مأموریتهای فرعی حکومت است. ایشان مأموریت حکومت را برتری قدرت اسلام در موازنه جهانی میدانستند و به این معنا تصریح داشتند. ایشان در پیام پذیرش قطعنامه میفرمایند: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم میشود، و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثهای را به وجود میآورند.» امام (ره) مأموریت حکومت را تنها ایجاد نظم در یک جغرافیای ملی یا یک جغرافیای نژادی نمیدانند. ایشان مقیاس مأموریت حکومت را رهبری درگیری اسلام و کفر تا سطح برتری در موازنه جهانی میبینند. کسی ممکن است قائل به ولایت مطلقه هم باشد ولی بگوید مأموریت حکومت فقط ایجاد نظم است و ولی فقیه در ایجاد نظم، آن هم در یک مقیاس ملی و در حد یک مدینه و یک شهر، ولایت مطلقه دارد؛ اما نگاهی که مأموریت حکومت دینی را رهبری درگیری با کفار، تا ایجاد برتری در موازنه و تعادل قوا بداند تا آنجا که موازنههای جهانی به نفع اسلام تغییر پیدا کرده و دشمن نتواند از این موازنهها به عنوان اهرم علیه اسلام استفاده کند در دیگران وجود ندارد. با قاطعیت میتوان گفت که قبل از ایشان فقیهی نداریم که بگوید مأموریت ولی فقیه، رهبری درگیری همهجانبه جهانی تا رسیدن به برتری در موازنه جهانی و تا برافراشته شدن پرچم لااله الا الله بر همه قلل جهان است. بسیاری از فقها قائل به ولایت مطلقه فقیه بودهاند اما مأموریت ولایت را این نمیدانستند. این امتیاز اصلی نگاه امام (ره) نسبت به تمام فقها و بزرگان گذشته است. امام (ره) مأموریت بزرگی بر عهده داشتند و ابراز این مأموریت هم به ایشان عطا شده بود؛ قوانین تصرف در فطرتها و به حرکت درآوردن وجدان عمومی بشر، قوانین ایجاد بیم و امید بر محور الهی نه بر محور مادی، و قوانین ایجاد یأس در جبهه مادی در دست ایشان بوده است. البته همه اینها در ذیل وجود مقدس امام عصر(عج) است و اراده آن عظمت در ایشان تجلی داشت.
نقش امام (ره) و انقلاب اسلامی
در بیداری اسلامی
از منظر امام(ره) مأموریت اساسی انقلاب اسلامی ایجاد برتری در موازنه قدرت به نفع اسلام است. وقتی پرچمداری این حرکت به دست شیعه باشد چند ویژگی به وجود میآید: اول اینکه گفتمان کلامی و اعتقادی تشیع در دنیای اسلام رواج پیدا میکند؛ چیزی که آن را به شدت در فضای دوره بنیامیه و بنیعباس و بعدها تا دوره عثمانیها محدود کرده بودند و به هیچ وجه اجازه طرح مباحث کلامی شیعه به صورت آزاد را نمیدادند. بیتردید یکی از آثار جنبشهایی که در منطقه اتفاق افتاد این است که دیر یا زود باب گفتمان اعتقادات شیعی در این کشورها باز میگردد.
ادامه دارد...