kayhan.ir

کد خبر: ۴۹۲۳
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۲

چشم به راه سپیده


تو را غایب نامیده‌اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زده‌اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی‌دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می‌خوانند، ظهورت را از خدا می‌طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می‌شوی، همه انگشت حیرت به دندان می‌گزند با تعجب می‌گویند که تو را پیش از این هم دیده‌اند. و راست می‌گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، جمعه که از راه می‌رسد، صاحبدلان «دل» از دست می‌دهند و قرار ازکف می‌نهند و قافله دل‌های بی‌قرار روی به قبله می‌کنند و آمدنت را به انتظار می‌نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه‌ای دیگر که با نور باران میلاد پدر بزرگوارتان حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام آمیخته است، با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می‌کنیم.
پرواز در هوای تو
ایجاز شاعرانه چشم تو تاکنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون
هر روز در هوای تو پرواز می‌کنیم
هر روز می‌شویم چو خورشید، سرنگون
تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون
باید امید هرچه فرج را به گور برد
بیهوده می‌بری دل ما را ستون ستون...
این شعر هم ردیف غزل‌های چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون
مرتضی آخرتی
***
خاک قدم تو
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم‌های سپاهت
***
دیدار یار
دیدار یار غایب دانی چه لطف دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد
همسفر
می‌ایستم هر روز پشت پنجره... و بعد
              اشکی که دانه دانه سرازیر می‌شود...
                   این خواب‌ها که همسفر هر شب من است
                              یک روز، مو به مو، همه تعبیر می‌شود
***
مسیح من!
دلمرده‌ام! قبول، ولی ای مسیح من!
یک جمعه هم، زیارت اهل قبور کن.
***
پرسه به یادتو
در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
درانزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شده‌ست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم
غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه برهم زدن تو را دیدم
... تمام حرف دلم را در این مجال زدم
سیدحمیدرضا برقعی